۱۳۹۰ شهریور ۲۰, یکشنبه

یازده سپتامبر

برای ویکتور خارا و آن غروب ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳
سرچشمه:
مجله هفته
www.hafteh.de

• آقا اجازه؟
• سپتامبر سال ۱۹۷۳ است.

• اینجا سانتیاگو دو شیلی است.

• دسته های نظامیان، چماقداران و مزدوران آمریکایی پیروزمندانه خیابان ها را اشغال کرده اند.

• دستگیری ها شروع شده است.

• ۵۰۰۰ نفر را در استادیوم ورزشی Estado de Chile گرد آورده و زندانی کرده اند:
• روشنفکران، دانشجویان، سوسیالیست ها، کمونیست ها و همه طرفداران دولت مردمی سالوادور آلنده و شاعران و هنرمندان را.

• ویکتور خارا نیز در میان آنهاست.

• روزها با شکنجه می گذرد.

• اینجا آمریکای جنوبی است.

• حیاط خلوت ایالات متحده آمریکا ست.
• سازمان جاسوسی سیا، شرکت های بزرگ بین المللی و بانک های بزرگ از آن طرف دنیا در اینجا دولت مردمی سالوادور آلنده را سرنگون کرده و حکومت فاشیستی ژنرال پینوشه را سرکار آورده اند.

• اکنون زمان تصفیه حساب است.

• روز ۱۵ سپتامبر سال ۱۹۷۳ است.

• ویکتور خارا را شکنجه کرده اند و او روی زمین افتاده است.

• دنده هایش و دست هایش را با تبر شکسته اند.

• رئیس زندان استادیوم ـ سرمست از پیروزی ـ نزد ویکتور خارا می آید.

• چه اشتباهی!
• دیکتاتورها همواره احمق اند!

• «دوست داری برای دوستانت گیتار بزنی و بخوانی؟»

• ویکتور جواب مثبت می دهد.

• رئیس زندان دستور می دهد:

• « گیتارش را بیاورید!»

• ویکتور خارا با دست های شکسته و خونین گیتارش را در آغوش می گیرد و سرود اتحاد را می خواند.
• دوستانش همراهی می کنند:

• «مردم متحد، هرگز شکست نخواهند خورد

• مردم متحد، هرگز شکست نخواهند خورد
• برپا خیز، بخوان
• که ما پیروز خواهیم شد…»

• سربازان خونتا ویکتور خارا را به رگبار مسلسل می بندند و
ترانه نیمه تمام می ماند!

• ۳۵ سالش بود.


• ترانه اتحاد اما پس از آن غروب خونین، سرود همه آزادی خواهان جهان می شود:

• در پرتغال، یونان، ایران، فیلیپین، نیکاراگوئه …

پایان

ویرایش و تلخیص از دایرة المعارف روشنگری است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر