۱۳۹۰ شهریور ۲۵, جمعه

افسانه روزا لوکزمبورگ و اسطوره آنتونیو گرامشی (6)

آنتونیو گرامشی (1891 ـ 1937)
فیلسوف مارکسیست، نویسنده، ژورنالیست، سیاستمدار
از مؤسسین حزب کمونیست ایتالیا
نماینده مجلس ایتالیا (از 1924 تا بازداشتش در 1926)
نگارنده دفاتر 32 گانه زندان که منابع مارکسیستی مهمی اند.
آزادی از زندان در (21 آوریل 1937) و مرگ در پی خونریزی مغزی 6 روز بعد، در (27 آوریل 1937)
در تشییع جنازه آنتونیوی 46 ساله فقط برادر و خواهر و شوهر خواهرش اجازه شرکت یافتند.

دکتر هانس پطر بره نر
برگردان شین میم شین

3
تئوری هژمونی گرامشی

• در علم کردن آنتونیو گرامشی به مثابه آنتی لنین تفسیر به عمل آمده از تأملات او در زندان در زمینه کسب «هژمونی» سیاسی ـ فرهنگی پرولتاریا قبل از پیروزی انقلاب سوسیالیستی و در کانون توجه قرار دادن استراتژی کمونیست ها در جهت تشکیل «بلوک تاریخی» نقش مهمی بازی می کنند.

• آنتونیو گرامشی طرح هژمونی را در وهله اول با توجه به سیر تکاملی تاریخ ایتالیا بویژه بر مبنای «تولدی دیگر» (نامی برای جنبش وحدت ایتالیا) فرمولبندی می کند که در اواسط قرن نوزدهم تحت رهبری ژوزه په گاریبالدی صورت می گیرد.

• نیروهای بورژوا ـ دموکراتیک که عمدتا تحت نفوذ روشنفکران شمال مرفه ایتالیا قرار داشتند، نه خواهان اتحاد با توده های دهقانی فقیر جنوب ایتالیا بودند و نه درک درستی از آن داشتند.


• اتحاد ضرور موسوم به «بلوک تاریخی» میان شمال صنعتی و جنوب فقیر دهقانی ایتالیا واقعا جامه عمل نپوشید.

• در اوایل قرن بیستم حتی در میدان دید جنبش سوسیالیستی نو پدید قرار نداشت که در مراکز صنعتی شمال ایتالیا توسعه می یافت.
• از این رو، بخش اعظم جمعیت کشور در انفعال بسر می بردند و بسان قرن نوزدهم، در قرن بیستم نیز سرمایه داران شمال و زمینداران بزرگ جنوب به سازش با هم پرداختند و سیاست مشترکی در مقابل جنبش سوسیالیستی در پیش گرفتند.

• آنتونیو گرامشی در آغاز با توجه به این مسئله و بر مبنای شکاف میان شمال و جنوب ایتالیا درک خود را از سیاست اتحاد استراتژیکی و هژمونی فرمولبندی می کند.

• بعدها در زندان قاعدتا بدان این و یا آن مسئله را نیز می افزاید:

• «حاکمیت هر گروه اجتماعی خود را به دو نوع زیر آشکار می سازد:

1
• به مثابه حاکمیت روشنفکران

2
• به مثابه رهبری اخلاقی

• هر گروه اجتماعی زمانی حاکمیت خود را بر گروه های مخالف تحمیل می کند که یا به «نابودسازی» آنها دست زند و یا با توسل به قهر مسلحانه به تابع سازی آنها نایل آید.
• در آن صورت می تواند رهبری گروه های خویشاوند و یا متحد را به دست گیرد.
• هر گروه اجتماعی می تواند قبل از تسخیر قدرت حکومتی به مثابه رهبر وارد عرصه شود، باید هم به مثابه رهبر وارد عرصه شود.
• زیرا این امر یکی از پیش شرط های لازم برای تسخیر قدرت است.
• بعدها به هنگام اعمال قدرت، حتی اگر تمامت قدرت را در اختیار داشته باشد و حاکمیت خود را برقرار کرده باشد، باید همچنان «سرکرده و رهبر» بماند.»
• (آنتونیو گرامشی، «راجع به سیاست، تاریخ، فرهنگ» 1986، ص 277)

• این تزهای آنتونیو گرامشی که در سال های (1934 ـ 1935)، یعنی پس از انزوای طولانی و اندکی قبل از درگذشت او (در سال 1937) نوشته شده اند، اغلب از سوی «گرامشیست ها» چنان تفسیر می شوند که انگار سمتگیری در جهت مبارزه برای کسب «هژمونی» یکی از کشفیات آنتونیو گرامشی در زمنیه تعیین وظیفه استراتژیکی بوده و به فکر مارکس و انگلس و لنین نرسیده بوده است.

• این ادعا به دو دلیل زیر اشتباه و غیرتاریخی است:

دلیل اول

• اولا مسئله مربوط به تشکیل جبهه مدت زیادی قبل از به زندان افتادن آنتونیو گرامشی در تأملات او جا داشته است.
• او یک سال قبل از بازداشت در اثری ناتمام مانده تحت عنوان «برخی نقطه نظرهای مربوط به مسئله جنوب» بی نیاز از زبان اجباری و تحمیلی زندان به بررسی این مسئله می پردازد و دلایل خود را در این باره ارائه می دهد که چرا وحدت با دهقانان فقیر جنوب تحت رهبری طبقه کارگر می تواند به پیشرفت های مهمی منجر شود:
• «پرولتاریا به همان میزان که بتواند اکثریت جمعیت زحمتکش کشور را بر ضد سرمایه داری و دولت بورژوائی بسیج کند، به همان میزان نیز می تواند از نقش رهبر و طبقه حاکمه برخوردار باشد.

• این در ایتالیا با توجه به مناسبات طبقاتی رئال موجود به معنی زیر خواهد بود:

• طبقه کارگر ایتالیا به همان میزان که بتواند تأیید توده های پهناور دهقانی را جلب کند، به همان میزان نیز به طبقه رهبر و حاکمه بدل خواهد شد.»
• (آنتونیو گرامشی، «راجع به سیاست، تاریخ، فرهنگ» 1986، ص 191)

• این همان سیاست وحدتی است که از سوی بلشویسم تحت رهبری لنین جامه عمل پوشیده است.


دلیل دوم

پری اندرسون (1938)
مورخ بریتانیائی
پروفسور تاریخ و جامعه شناسی در دانشگاه لوس آنجلس
از سردمداارن جنبش روشنفکری چپ جدید در بریتانیا (1970)
مؤلف «ملاحظاتی راجع به مارکسیسم غربی» (1976)
بانی مفهوم «مارکسیسم غربی»
او شخصیت های زیر را به مثابه نمایندگان مارکسیسم غربی تلقی می کند:
لوکاچ، کرش، گرامشی و سردمداران مکتب فرانکفورت

• ثانیا طرح هژمونی (سرکردگی) منسوب به آنتونیو گرامشی، مدت های مدیدی حتی قبل از لنین در جنبش کارگری روسیه وجود داشته و نقش مهمی در این زمینه بازی کرده که کدام نیروها می توانند انقلاب بورژوا ـ دموکراتیک و ضد فئودالی را در روسیه به انجام رسانند.

• همانطور که پری اندرسون بدرستی در زمینه مسخ مفهوم «هژمونی» (سرکردگی) در جنبش کارگری روس و بعدها در اثار گرامشی می نویسد، پدر سوسیالیسم روس ـ گئورگی پله خانوف ـ در سال 1883 سیاست اتحاد با احزاب بورژوائی و ضد تزاری را به مثابه موضوع مهمی مورد بررسی قرار داده است:
• «مفهوم هژمونی (سرکردگی) از اوایل سال های 90 قرن نوزدهم تا سال 1917، یکی از مهمترین شعارهای سوسیال ـ دموکراسی روس بوده است.»
• (پری اندرسون، «آنتونیو گرامشی. یک برسمیت شناسی انتقادی»، 1979، ص 20)


• این بحث بوسیله لنین در اثر او تحت عنوان «چه باید کرد؟» (1902)، به قول اندرسون، «با قاطعیت و بلاغت جدیدی توسعه داده شده است.»
• (پری اندرسون، «آنتونیو گرامشی. یک برسمیت شناسی انتقادی»، 1979، ص 22)

• و سرانجام از سال 1903 در پلنوم دوم حزب سوسیال ـ دموکرات کارگری روسیه، شعار هژمونی (سرکردگی) پرولتاریا در انقلاب بورژوائی به طرح مشترک مارکسیست های روس بدل شده است.

• لنین در اثر خود تحت عنوان «رفرمیسم در سوسیال ـ دموکراسی روسیه» می نویسد:
• «پرولتاریا به مثابه تنها طبقه انقلابی پیگیر جامعه مدرن باید رهبری را بدست گیرد.
• پرولتاریا باید هژمون (سرکرده) تمامت خلق برای تحول دموکراتیک کامل و در مبارزه همه زحمتکشان و استثمار شوندگان بر ضد ستمگران و استثمار کنندگان باشد.
• پرولتاریا به همان اندازه که به ایده هژمونی (سرکردگی) آگاهی دارد و عملی اش می سازد، به همان میزان نیز انقلابی است.»
• (کلیات لنین، جلد 17، ص 219)

صرفنظر کردن از ایده هژمونی (سرکردگی) «بزرگترین نوع رفرمیسم در سوسیال ـ دموکراسی روس است!»
(کلیات لنین، جلد 17، ص 220)

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر