۱۳۹۰ شهریور ۲۱, دوشنبه

افسانه روزا لوکزمبورگ و اسطوره آنتونیو گرامشی (1)

دکتر هانس پطر بره نر
روانشناس، روانپزشک، از رهبران حزب کمونیست آلمان
از ناشران دفاتر مارکسیستی
برگردان شین میم شین

بخش اول
افسانه روزا لوکزمبورگ

• مسئله مبانی نظری برای چپ ها امروزه از اهمیت روز افزونی برخوردار است.
• بحث های برنامه ای در دو سازمان بزرگ چپ آلمان فدرال (یعنی حزب چپ ها و حزب کمونیست آلمان) نشاندهنده این حقیقت امر است.
• این مسئله در بعد بین المللی نیز نقش مهمی بازی می کند.
• به عنوان مثال می توان به اظهارات دبیر کل حزب کمونیست ایالات متحده امریکا ـ سام وب ـ اشاره کرد که حذف لنینیسم را پیشنهاد می کند.

• در این میان دو شخصیت مارکسیست در کانون توجه قرار می گیرند:

• کمونیست آلمانی، روزا لوکزمبورگ
• کمونیست ایتالیائی، آنتونیو گرامشی


• حزب چپ آلمان در طرح برنامه جدید خویش روزا لوکزمبورگ را مورد التفات خاصی قرار می دهد و با بنیانگذاران سوسیالیسم علمی ـ مارکس و انگلس ـ همتراز تلقی می کند.

• حزب چپ که هویت خود را در سنن چپ دموکراتیک، سوسیالیستی، سوسیال ـ دموکراتیکی و کمونیستی می داند، ادعا می کند که قبل از همه «رهائی از حاکمیت سرمایه و مناسبات پدرشاهی به تحقق دورنمای سوسیالیستی آزادی و برابری انسان ها منجر می شود.

• همانطور که مارکس و انگلس و روزا لوکزمبورگ خاطرنشان شده اند.»
(طرح برنامه حزب چپ، سطر 184 ـ 187)

• در بخش سوم «سوسیالیسم دموکراتیک در قرن 21» نیز روزا لوکزمبورگ به مثابه یگانه چهره «سوسیالیسم ازادی خواه» قلمداد می شود.


1
«پنج» کلاسیک مارکسیسم

• اعضای حزب کمونیست آلمان قاعدتا باید از این تجلیل از بنیانگذار حزب خود به وجد آیند.
• بویژه شاید کسانی که در بحث های درونحزبی جاری هوادار «تزهای دبیرخانه حزب» بوده اند که در ژانویه سال 2010 مطرح شدند و در پلنوم اخیر حزب رد شدند.

• نسخه اولیه این «تزها» در تحیر درونحزبی بزرگی خواهان تصحیحاتی در نکاتی شده بود که تا کنون بی چون و چرا تلقی می شدند.

• در تز دوازدهم فصل مربوط به «حزب کمونیست آلمان در شرایط کنونی» می خوانیم:
• «تئوری های مارکس، انگلس، لنین، لوکزمبورگ و گرامشی و دیگر متفکرین سوسیالیسم علمی ما را به فهم خیلی از چیزها قادر خواهند ساخت، اگر آنها نه به مثابه «آیات خشک»، بلکه به معنای انتقادی و دیالک تیکی شان» درک شوند و به کار بسته شوند.

• بنا بر این نظریه، روزا لوکزمبورگ و آنتونیو گرامشی باید بلحاظ سیاسی و نظری همتراز با « کلاسیک های» سه گانه، یعنی مارکس و انگلس و لنین تلقی شوند که به خاطرشان، جهان بینی کمونیست ها مارکسیسم ـ لنینیسم نامیده می شود.

• در نسخه جدید و رسما منتشر شده این تزها، این بار در تز یازدهم، همترازی ادعائی میان لوکزمبورگ و گرامشی با مارکس و انگلس و لنین کمرنگ تر شده ست.
• اکنون نوشته شده که «تئوری های مارکس، انگلس، لنین و دیگر متفکرین سوسیالیسم علمی از قبیل لوکزمبورگ و گرامشی ما را به فهم خیلی از چیزها قادر می سازند.»

• اما در این نسخه نهائی «تزها» نیز ما در هر حال با تقریبا «پنج» کلاسیک اصلی همتراز سر و کار پیدا می کنیم.


1
وضوح و یا دلبخواهیت

• اکنون این سؤال پیش می آید که چرا بویژه این «بیگ فایو» (این بزرگان پنجگانه) باید کلاسیک های سوسیالیسم علمی تلقی شوند؟

• زیرا بلحاظ تئوریکی کسان دیگری را نیز می توان در رده «کلاسیک های» کذائی جا داد:

• پله خانوف
• کائوتسکی
• و. لیب کنشت
• مرینگ
• ک. لیب کنشت
• تلمن
• بوخارین
• لوکاچ
• تروتسکی
• سینوویف
• وارگا
• مائوتسه تونگ
• هو شی مین
• استالین
• کونهال
• توگلیاتی
• ستکین
• کاسترو
• چه گوارا
• و غیره


• چرا اینها باید در مقایسه با لوکزمبورگ و گرامشی از اهمیت کمتری برخوردرا باشند؟
• اگر دلیلی هست، پس چرا توضیح داده نمی شود؟


• نه روزا لوکزمبورگ و نه آنتونیو گرامشی هرگز به ذهن شان خطور نکرده بود که خود را همتراز با بنیانگذاران سوسیالیسم علمی تلقی کنند.

• کلام روزا لوکزمبورگ در کنگره مؤسسان حزب کمونیست آلمان، مبنی بر اینکه «ما بار دیگر با مارکسیم و زیر پرچم مارکس» و دادن عنوان «معلمین بزرگ» به مارکس و انگلس از سوی او، نشاندهنده این حقیقت امرند که او به چه میزانی از چنین جاه طلبی هائی بری بوده است.
(لوکزمبورگ، برنامه ما و اوضاع سیاسی، آثار منتخب، جلد 4، ص 491)
• و وقتی آنتونیو گرامشی با صراحت و بکرات اعلام می کند که هرگز نمی توان کمونیست بود و همزمان لنینیست نبود، حاکی از این حقیقت امر است که او خود را هرگز با لنین همتراز نپنداشته است.
(گرامشی، «راجع به سیاست، تاریخ و فرهنگ»، 1980، ص 122، 127)

• ولی ظاهرا نه وزن «عینی» ایندو کمونیست (لوکزمبورگ و گرامشی)، بلکه سودای کاملا دیگری در میان است.

• مسئله اینجا اهمیت و تأثیر تشکیل «کلاسیک های پنجگانه» (بیگ فایو) جدید است:

 
هدف اول

• هدف اول عبارت از این است که آموزش یکپارچه و وحدتمند مارکسیسم ـ لنینیسم به جویبارهائی در جوار نظرات و تفاسیر گونه گون چپ با کیفیت های گوناگون تجزیه شود.

هدف دوم

• هدف دوم عبارت از این است که آموزش مارکسیسم ـ لنینیسم با افزودن دو «کلاسیک» جدید درهم شکسته شود.

• برای نیل به این هدف، ظاهرا باید نظریات این دو کمونیست به مثابه «مکمل» عمارت تئوریکی تاکنون معتبر مارکسیسم ـ لنینیسم جا زده شوند.


• چه تأثیری این امر به جا خواهد گذاشت؟

• پاسخ به این پرسش دشوار نیست.

• دلیل بسیار دیرآشنا و تقریبا کسالت آور
عبارت از این است که لوکزمبورگ و گرامشی باید تا درجه صحنه گردانان غیر لنینیستی و چه بسا حتی ضد لنینیستی «کمونیسم دموکراتیک» و یا «سوسیالیسم دموکراتیک» ارتقا داده شوند.


• لوکزمبورگ و گرامشی باید بر ضد گرایشات گوئیا استبدادی در لنین و همچنین در مارکس علم شوند.


• تنها غفلت زدگان تاریخی می توانند غافل از آن باشند که این دو «کلاسیک» کذائی جدید در مقایسه با «کلاسیک های سه گانه» مارکسیسم ـ لنینیسم ظرفیت سیاسی و تئوریکی بکلی دیگری دارند.

• چرا باید تفاوت ها و تمایزات محتوائی میان آنان را نادیده گرفت و یا حتی به مثابه بخشی از طرح کلی تناقض مندی از مارکسیسم «پلورالیستی» پذیرفت؟


• چنین چیزی برای استحکام درونی مارکسیسم ـ لنینیسم، به مثابه سیستم کلی بلحاظ علمی تعریف شده ی متشکل از فلسفه، اقتصاد و سیاست چه معنا و پیامدی به دنبال خواهد داشت؟


• هم پاسخ به این پرسش روشن است و هم نتیجه نهائی حاصل از این تشبثات.

تئوری مارکسیسم ـ لنینیسم قرار است که به چیزی دلبخواهی تجزیه شود و همراه با آن بنیان تئوریکی خود را از دست بدهد و حزب کمونیست آلمان در دلبخواهیت مضمحل شود.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر