۱۳۹۰ مهر ۴, دوشنبه

مارکسیسم بدون لنین؟ (8)

«مبارزه حزبی در فلسفه»
لنین در مصاف با ماکسیست ـ پوزیتیویست ها
پروفسور هانس هاینتس هولتس
برگردان میم حجری

لودوویکو گیمونات (1908 ـ 1991)
فیلسوف و مورخ علمی ایتالیا
پروفسور فلسفه در دانشگاه میلان (1956 ـ 1979)
عضو حزب کمونیست ایتالیا

4
حقیقت نسبی و حقیقت مطلق

• روزی لودوویکوگیمونات ـ مورخ علمی بزرگ ـ چنین گفت:
• «هر طرفدار ماتریالیسم دیالک تیکی، مقوله لنینیستی تعمیق را وارد بحث می کند که ما را به وحدت بخشیدن ارزش نسبی و محدود علم با ارزش معرفتی آن قادر می سازد.
• ریشه های تعمیق را ـ به مثابه روشی که با روند شناخت پیوند ناگسستنی دارد ـ باید در آن جست که خود مفهوم شناخت حاوی تصور «فراتر رفتن از آنچه که شناخته شده»، است.

• نتیجه نهائی زیر از آن به دست می آید:

• تحلیل واقعا کامل مسئله شناخت باید نه فقط تک تک اکت های شناخت را، بلکه علاوه بر آن، توالی ئی را مورد بررسی قرار دهد که در آن هر کدام از اکت ها می کوشد که نتایج حاصل از اکت های ماقبل را تکمیل کند و متکاملتر سازد.
• اگر اعتبار هر تئوری علمی و یا حتی هر جهانتصویر علمی نه در انطباق آن با واقعیت عینی در خود (فی نفسه) موجود، بلکه فقط در پیوند فکری و فونکسیون مندی اش اثبات شود، در آن صورت، پیشرفت علمی نهایتا می تواند در تکذیب سیستمی و ساختاربندی آن با سیستمی دیگر باشد و در آن صورت، حقیقت عینی ئی وجود نخواهد داشت.

• (تکذیب به اثبات بطلان احکام علمی و ادعاها از طریق مشاهدات تجربی و یا با ارائه دلیل منطقی اطلاق می شود. مترجم)

توماس ساموئل کون (1922 ـ 1961)
تئوریسین علمی و مورخ علمی امریکائی
از فلاسفه علم قرن بیستم

او علم را به مثابه تعویض علم معمولی و انقلاب علمی تلقی می کند.
بنظر او، انقلاب یعنی تعویض پارادیگم ها

• توماس کون این را به مثابه «ساختار انقلاب علمی» تلقی می کرد.
• گیمونات اما برعکس، کار او را سوء استفاده از مفهوم انقلاب می نامد.

• زیرا انقلاب حاوی نه «گسست» ساده، بلکه وحدت و وساطت گسست و پیوست است.


• مراجعه کنید به انقلاب، دیالک تیک پیوست و گسست (شکست و استمرار)

• این از عهده دیالک تیک گرایشات متضاد مقوله لنینی «تعمیق» برمی آید که گذار از سطح علمی معینی به سطح علمی معین دیگر و تغییر کیفی هر «پارادیگم» را در جریان این گذار به نام می نامد.

• تعمیق و تغییر ناشی از آن معارف، تنها می تواند به مثابه روند (و اصولا روندی بی نهایت کوچک) تلقی شود، اگر شناختی و یا حتی سطح تاریخی نایله سیستم علم به مثابه حقیقت مطلق در میان نباشد.


• دانش پایانمند راجع به جهان بی پایان همواره قابل تکمیل، تعمیق و تغییر و محتاج تکمیل، تعمیق و تغییر است.


• این بدان معنی نیست که دانش در ناکاملیت و عدم کمال خود بطور کلی باطل است.

• دانش در این صورت نیز می تواند حقیقی و درست باشد، شناختی تا حدودی درست باشد، بلحاظ فونکسیون و بسته به شرایط برای سمتگیری عملی مناسب باشد، برای انتگراسیون (همپیوندی) فاکت های متنوع بنا بر سطح دانش زمان، برای ادراک دورنمائی (پرسپکتیوی) واقعیت عینی از نقطه نظر سوبژکت شناخت مناسب باشد.


• دانش در هر صورت محدود است و به نسبت این محدودیت فقط می تواند بطور نسبی حقیقی و درست باشد.

• نوع محدودیت دانش، نوع نسبیت آن را مشروط می سازد.
• ولی حقایق نسبی نیز حقایق اند.
• یعنی با واقعیت عینی خارج از ضمیر (شعور) انسانی انطباق دارند و آن را به نحوی از انحا بدرستی بیان می دارند.

• به نحو دیگری، یعنی با بی اعتنائی به عینیت نمی توان از حقیقت سخن گفت.


• حقیقت به اصطلاح «سوبژکتیف» محض، تنها می تواند یک حقیقت امر (فاکت) پسیکولوژیکی («صداقت») باشد و نه یک مقوله معرفتی ـ نظری.


• لنین بوگدانوف را مورد نکوهش قرار می دهد.
• زیرا او مسئله عینیت حقیقت را با مسئله مطلقیت حقیقت قاطی می کند.

• لنین می نویسد:
• «آیا حقیقت عینی ئی می تواند وجود داشته باشد؟
• یعنی آیا در تصورات انسانی می تواند محتوائی وجود داشته باشد که مستقل از سوبژکت باشد، یعنی نه وابسته به انسان باشد و نه وابسته به بشریت؟
• اگر آری، آیا تصورات انسانی می توانند بیانگر حقیقت عینی باشند؟
• بیانگر یکباره، کامل، بی قید و شرط، مطلق و یا تقریبی و نسبی باشند؟
• این سؤال دوم مسئله مربوط به رابطه حقیقت مطلق و حقیقت نسبی است.»
(کلیات لنین، جلد 14، ص 116)

• لنین می نویسد:

• «حقیقت مطلق را نمی توان بدون انکار وجود حقیقت عینی منکر شد.»
• (کلیات لنین، جلد 14، ص 117)

• البته «حقیقت مطلق» دو معنی متفاوت دارد:

1

• تشخیص درست یک حقیقت امر:
• مثلا اندازه سرعت نور
• تاریخ درگذشت ناپلئون

2

• مجموعه حقایق امور غیر قابل وقوف که در جهان مطرح می شوند.

• لنین می نویسد:
• «تفکر بشری بنا بر طبیعت خویش قادر به وساطت حقیقت مطلق مرکب از حقایق نسبی است، عملا هم همین کار را می کند.
• هر مرحله توسعه علوم به این خرمن حقیقت مطلق، دانه تازه ای می افزاید.
• اما مرزهای حقیقت هر قانون علمی، نسبی اند و می توانند با توسعه فراتر دانش فراختر و یا تنگتر شوند.
• از نقطه نظر ماتریالیسم مدرن، یعنی از نقطه نظر مارکسیسم، مرزهای نزدیکی معارف ما به حقیقت عینی و مطلق تاریخا مشروط اند.
• نامشروط اما این است که تصویر مدل بطور عینی موجود را عرضه می کنند.
• (کلیات لنین، جلد 14، ص 129)

• باید به این نکته توجه داشت که لنین می گوید:
• «تفکر انسانی قادر به وساطت حقیقت مطلق است.»

• این اما بدان معنی است که به دلیل محدودیت دانش پایانمند نمی توان بدون واسطه به حقیقت مطلق دست یافت.

• بلکه به متد تفکر نیاز مبرم هست، به «واسطه ای»، به «وسیله ای» نیاز مبرم هست.

• از این رو نظر انگلس، ردوکسیونیستی (تقلیلگرایانه) نیست، وقتی که او پس از جایگزینی علوم مثبته با فلسفه، این را برای قوانین تفکر، یعنی برای دیالک تیک کنار می نهد.
• زیرا قوانین تفکرند که این وساطت بنا بر آنها صورت می گیرد.

• مفاهیم دست افزارهای وساطت اند.


• مارکس خاطرنشان می شود که اگر ادراکات ما مفهوم هر شیئ را در اختیار ما می نهادند، در آن صورت ما از هر علمی بی نیاز می شدیم.

• انگلس هم در این رابطه است که می گوید:
• ایکاش علمای علوم طبیعی (آن زمان) اندکی بیشتر به متافیزیک (منظورانگلس علوم انسانی از قبیل فلسفه و غیره است. مترجم) می پرداختند.

• لنین به این حقیقت امر پی می برد و از هگل در انتقاد از کانت جانبداری به عمل می آورد.

• عبارت گزنده لنین مبنی بر اینکه «هیچ مارکسیستی هنوز مارکس را نفهمیده»، پس از گذشت یک قرن، همچنان و هنوز از اعتبار نافتاده است.


کمونیست ها مکلفند که برای تئوری و پراتیک خویش، خوانش محتواکاوانه جلدهای 14 و 38 کلیات لنین را در دستور کار خویش قرار دهند!

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر