۱۳۹۰ شهریور ۲۰, یکشنبه

سوسیالیسم به جای بربریت (26)

(مدخلی بر بحث در باره آینده)
پروفسور دکتر هانس هاینتس هولتس
برگردان شین میم شین

3
توسعه آلمان دموکراتیک در مرحله اول

• بازسازی کشور در منطقه تحت اشغال اتحاد شوروی، در آلمان چهار شقه شده، تحت شرایط مادی دشوار، ولی تحت شرایط پسیکولوژیکی مناسبی آغاز شد.
• شکست آلمان هیتلری و تجربه وحشت جنگ در مردم آلمان روحیه ای را پدید آورده بود، که با تشکیل یک برنامه سیاسی مبتنی بر آنتی فاشیسم و تضمین آتی صلح سازگاری داشت.
• در سراسر آلمان ـ چه آلمان شرقی و چه آلمان غربی ـ این نظر رواج داشت، که برای تضمین صلح باید محافلی را که در تدارک جنگ شرکت داشته اند، خلع قدرت کرد:
• سرمایه مالی و صنعتی باید به مالکیت جامعه در آیند.

• امروز این واقعیت امر را سرپوش می نهند، که این گام اول در راه سوسیالیسم مورد تأیید همه احزاب دموکراتیک جدید التأسیس، حتی حزب دموکرات ـ مسیحی قرار داشت.
• در حالیکه حزب دموکرات ـ مسیحی آلمان غربی، به رهبری آدی ناور ، تحت نفوذ سرمایه داری بانکی و سرمایه داری صنعتی از این آماج گیری سر برتافت، حزب دموکرات ـ مسیحی آلمان شرقی، به رهبری اوتو نوشکه ، به این خط مشی دوره بعد از جنگ وفادار ماند.

• آلترناتیو و برابرنهاد سوسیالیستی برای آلمان نازی مغلوب در سراسر آلمان وجود داشت و در دستور روز بود.

• در جمع سوسیال ـ دموکرات ها و کمونیست ها در اردوگاه های نازی و زندان ها این خواست تکوین یافته بود، که باید به تفرقه طبقه کارگر پایان داد.

• آمادگی برای تشکیل یک حزب سوسیالیستی واحد در اعضا و هواداران هر دو حزب پدید آمده بود.
• در آلمان غربی هم جز این نبود.

نقش ارتجاعی سوسیال ـ دموکراسی
تصویری در تالار فرهنگ درسدن

• اما سیاست سانترالیستی و ضد کمونیستی رهبری سوسیال ـ دموکراسی آلمان غربی (کورت شوماخر) آن را گام به گام خنثی و تخریب کرد.
• ساختمان یک جامعه ضد فاشیستی در آلمان شرقی، با خطوط سوسیالیستی خاص خویش، از محبوبیت توده ای برخوردار بود، چه از سوی کسانی که به سنن کمونیستی و یا سوسیال ـ دموکراتیکی پیش از 1933 میلادی پای بند بودند و چه از سوی کسانی که آن را تأیید می کردند و یا مخالفتی با آن نداشتند.
• شکی نیست که شرایط اقتصادی آغازین دشوار بود.
• مناطق میان البه و ئودرنایسه واحد اقتصادی همگون و توسعه یافته نبودند، بلکه بطور تصادفی از آلمان قدیم قطع شده بودند.
• خرابی های جنگ و پرداخت خسارات جنگی هم دشواری دیگری بود که بر دشواری های دیگر اضافه می شد.
• جدا شدن از بازارهای اروپای غربی را که به زودی با محدودیت های اقتصادی ناشی از «جنگ سرد» تعمیق شد، به آسانی نمی شد با پیوستن به اردوگاه سوسیالیستی جبران کرد.
• اغلب کشورهای سوسیالیستی از لحاظ توسعه صنعتی عقب مانده بودند و علاوه بر آن، زیر بار صدمات جنگ جهانی دوم قرار داشتند.
• گذشته از همه اینها، گذار از یک سیستم مناسبات تولیدی به سیستم دیگر مناسبات تولیدی دشواری ها و معضلاتی را در راندمان تولید به همراه می آورد.
• آلمان دموکراتیک در صفوف اول جبهه جنگ سرد در آلمان دو شقه شده قرار داشت و از تأثیرات سیاسی ـ جهانی تضاد میان دو سیستم اجتماعی و دو اردوگاه قدرت جهانی نمی توانست برکنار باشد.
• اما با این حال، آنچه در این کشور انجام یافت و جامه عمل پوشید، چشمگیر بوده است.

• آلمان دموکراتیک در مدتی کوتاه، چنان توسعه یافت، که جزو ده کشور معروف به ملت های سردمدار صنعتی و تجارت جهانی به شمار آمد.
• این امر به تنهائی بطلان یاوه های به اصطلاح «اقتصاد بیمار آلمان دموکراتیک» و نارسائی اقتصادی سوسیالیسم را اثبات می کند.
• در آلمان دموکراتیک، همزمان سیستم تأمین اجتماعی و خدمات همگانی، آموزش عمومی توسعه یافته تشکیل شد و اصول حقوقی از خیلی نظرها پیشرفته تر، مثلا در زمینه حق کار، حق خانواده، جلوگیری از تعویقات دادگاهی و غیره به تصویب رسید و شهروندان این کشور زندگی منظمی را آغاز کردند.
• این دستاوردها نمی توانست در مقایسه با کشورهای سرمایه داری پیشرفته با کمبودهائی در زمینه عرضه مواد مصرفی همراه نباشد.
• هزینه اقداماتی که برای ارتقای سطح تولیدی آتی جامعه صورت می گیرند، نمی تواند از ثروت اجتماعی موجود تأمین نشود.

• اهداف سلسله مراتبی که می بایستی ببرکت تولید اجتماعی، یکی پس از دیگری جامه عمل پوشند، در وهله اول، نه بر بنیان تولید و فروش کالا، بلکه بر اساس ارزش های حیاتی دیگر تعیین می شدند.

• معنای دیگر شیوه زندگی سوسیالیستی، عبارت است از تغییر سلسله مراتب در سیستم ارزش ها.

• اما تغییر سلسله مراتب در سیستم ارزش ها، بمراتب کندتر و دشوارتر از تغییرات اقتصادی، در شعور جامعه جا می افتند.

• آماج اصلی سیاست اجتماعی حزب متحده آلمان و همکارانش در جبهه ملی، از آغاز، نه فقط عضویت در اقتصاد اردوگاه سوسیالیستی و تحول انقلابی مناسبات مالکیت، بلکه علاوه بر آن، ساختمان یک جامعه سوسیالیستی بود.

• امری که تنها در پیوند با تحول بنیادی در شیوه زندگی، حوایج، ارزش ها و شیوه رفتار انسان ها می توانست تحقق یابد.

• در حالیکه رهبری حزب و دولت در مرحله بازسازی کشور، بعد از جنگ جهانی دوم، از حمایت و همبستگی وسیع مردم برخوردار بود، در زمینه تعییر جهان بینی با مقاومت های جدی مواجه می شد.

• این دشواری ها خاص آلمان دموکراتیک نبود و به علل زیر در هر جامعه دیگری نیز چنین است:


علت اول

• علت اول آن را باید در جانسختی عناصر مربوط به شعور اجتماعی ـ به طور کلی ـ دانست.

علت دوم

• علت دوم آن تبلیغات مخرب غرب بود که همین جانسختی شعور اجتماعی را به خدمت می گرفت.

علت سوم

• علت سوم آن در سطح مادی نازلتر زندگی مردم در آلمان دموکراتیک بود، که تا زمانی که افزایش جمعیت کشور به تدریج صورت می گرفت، به چشم نمی آمد، ولی در مرحله رکود، به نارضایتی مردم منجر شد.

• یکی از دشواری های بزرگ در مبارزه به خاطر کسب سرکردگی جهان بینی سوسیالیستی در این بود، که گذار به سوسیالیسم، به مثابه یک چرخش تاریخی، نه ببرکت عمل انقلابی توده های خلق، بلکه به سبب عامل خارجی (اشغال آلمان شرقی از سوی ارتش شوروی) امکان پذیر شده بود.

• تظاهر به قبول آماج های حزب سوسیالیستی برای بسیاری از مردم در سال 1945 میلادی، مسئله فرصت طلبانه ای بیش نبود.
• منطقه تحت اشغال شوروی بوسیله ارتش شوروی اداره می شد، همانطور که منطقه تحت اشغال ارتش آمریکا، از سوی ارتش آن کشور اداره می گردید.
• سوسیالیسم برای خیلی ها، به طور ساده، یک فاکت واقعی ـ سیاسی بود و نه یک امکان حاصل از مبارزه طبقاتی.
• تعداد کمونیست ها و سوسیالیست های اصیل، در آن دوره از تاریخ آلمان دموکراتیک، در مقایسه با تعداد کسانی که رنگ عوض می کردند و در جهت جریان آب شنا می کردند، بسیار اندک بود.
• احساس و ادراک آن زمانی مردم آلمان شرقی به معنی پای بندی به شعور سوسیالیستی نبود.

• از این رو بود که در سال 1989 میلادی، بسیاری از شهروندان آلمان دموکراتیک، که فقط خواستار کشور بهتری بودند، به دام تبلیغات آلمان فدرال و وعده های مبتنی بر وحدت ملی آن افتادند.


• حزب سوسیالیست متحده آلمان مبارزه در راه تحول شعور انسان ها را باخته بود.

• اگرچه به اهمیت این مبارزه واقف بود و آن را با ابزار ایدئولوژیکی و تئوریکی متمایزی به پیش رانده بود.
• در هیچکدام از کشورهای سوسیالیستی به اندازه آلمان دموکراتیک، بحث گسترده در سطح علمی جدی راجع به مسائل تئوریکی و جهان بینانه صورت نگرفته بود.
• اما این بحث در سطح آکادمیک (دانشگاهی) باقی مانده بود و فراتر از روندهائی قرار داشت، که در آنها شعور روزمره مردم جامعه تشکیل می گردد.
• سوسیالیسم علمی در سطوح پائین تر، به شکل کلمات قصار آموزش داده می شد و نه به صورت نظریات آکنده از تجارب زنده زندگی و بیشتر به تکرار طوطی وار در مدارس مذهبی شباهت داشت.
• مارکسیسم ـ لنینیسم رایج در آلمان دموکراتیک، از سوی کلیه احزاب کمونیست در مقیاس جهانی و حتی در مراکز علمی بورژوائی به مثابه پیشروترین فرم تئوری سوسیالیستی (در رابطه با نقش فلسفه در تشکیل جهان بینی) مورد ستایش قرار می گرفت، ولی در خود این کشور قادر به نفوذ در توده ها نبود و در آموزش های حزبی، به شکل آیه های کتب مقدس متحجر می شد و از عهده درک و توضیح تضادهائی که تعیین کننده خودویژگی های کشور بودند، بر نمی آمد.

• فونکسیون های متفاوت مربوط به تئوری سازی، تبلیغ و ترویج با هم مخلوط می شدند و خودمختاری لازم برای تشکیل نظر سیاسی فلج می شد.

• بدین طریق بود، که جهان بینی سوسیالیسم از بسیج «عامل سوبژکتیف» برای ساختمان سوسیالیسم در شرایط دشوار خارجی عاجز ماند و نتوانست نظر و احساس لازم را در توده ها برای درک ضرورت سرنوشت ساز مبارزه طبقاتی در مقیاس جهانی به وجود آورد.

• اگر در مرحله ساختمان جامعه (تقریبا در دوره رهبری والتر اولبرشت) گذار به مناسبات تولیدی سوسیالیستی با شیوه اقتصادی کارآمد و درجه رشد رضایت بخش و افزایش تدریجی عرضه کالاهای مصرفی و گسترش خدمات تمام اجتماعی امکان پذیر گردید، اما همان مدت زمان، ظاهرا برای ریشه دواندن وسیع و ژرف تفکر و احساس سوسیالیستی نوین در ضمیر مردم کافی نبود.
• حزب در سال 1945 میلادی لایه باریکی از کمونیست هائی را در اختیار داشت، که بلحاظ طبقاتی آگاه و بلحاظ سیاسی و جهان بینی بنیانمند باشند.
• این امر برای انجام وظیفه دوگانه ساختمان اقتصادی ـ دولتی ـ مؤسسه ای و توسعه و ترویج همه جانبه جهان بینی سوسیالیستی کفایت نمی کرد.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر