۱۳۹۰ شهریور ۳۰, چهارشنبه

سیری در جهان بینی امیر حسین آریان پور (2)

دكتراميرحسين آريان‌پور
فردا روشن است
تحلیل واره ای از شین میم شین

• این اولین مطلبی است که ما از آریان پور می خوانیم.
• این شعر آدمی را به یاد مولوی می اندازد.
• ما سعی می کنیم که آن را با بضاعت معرفتی ناچیز خویش بیت به بیت مورد تأمل قرار دهیم.
• اگر کسی برداشت های مان را تصحیح کند از صمیم قلب شاد خواهم شد.

حکم اول
• اين جهان ما، جهان بودها ست
• بودها آن را چو تار و پودها ست

• مفاهیمی که آریان پور در این بیت به کار می برد، عبارتند از «جهان»، «بود» و «تار و پود»

1
جهان

• راستی منظور از مفهوم «جهان» چیست؟
• این رایج ترین و «معلوم ترین» مفهوم به چه معنی است؟
• آیا منظور آریان پور از جهان، کاینات است؟
• در هر صورت باید با توجه به عناصر تشکیل دهنده و خصوصیات جهان به چند و چون آن پی ببریم.

2
بود

• جهان آریان پور جهان بودها ست.
• ظاهرا او دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دیالک تیک جهان و بودها بسط و تعمیم می دهد.
• جهان بدین طریق به ظرفی می ماند که حاوی مظروفی است.
• شاعر مظروف ظرف جهان را بودها می نامد.

• پس بود به معنی چیز است:

• جهان فرمی است برای محتوائی متشکل از چیزها، پدیده ها و سیستم ها.

• بنظر آریان پور بودها برای جهان به مثابه تار و پود اند:

• یعنی تار و پود جهان از چیزها، پدیده ها و سیستم ها تشکیل یافته است.

حکم دوم
• هر چه هست و بود، خواهد بود نیز
• هر چه خواهد بود، هست و بود نیز

• شاعر در این حکم بر ازلیت و ابدیت ماده (واقعیت عینی) اشاره می کند.
• واژه «بود» اینجا به عنوان فعل ماضی بکار می رود و با «بود» پیشین تفاوت دارد.

• آریان پور در این بیت با صراحت تمام، موضع ماتریالیستی می گیرد:

• ماده (واقعیت عینی) ازلی و ابدی است.
• ماده (واقعیت عینی) خلق ناشدنی و فناناپذیر است.

حکم سوم
• ليك پوينده است ذات بودها
• خود نيارامد به‌ سان رودها

• شاعر در این بیت، اعلام می دارد که «ذات» چیزها، پدیده ها و سیستم ها در جنبش مدام است، بسان رودها.
• مفهوم «ذات» را شاعر به احتمال قوی مترادف با مقوله فلسفی «ماهیت» بکار می برد.
• ما قبلا دیالک تیک فرم و محتوا را در تارنمای دایرة المعارف روشنگری توضیح داده ایم.

• اکنون برای روشن شدن مطلب مثالی می زنیم:

• لیوان آب را برای مثال در نظر بگیریم.
• لیوان، دیالک تیکی از فرم و محتوا ست.
• فرم آن را نحوه پیوند عناصر متشکله آن تشکیل می دهند. (ساختار)
• محتوای آن می تواند از اتم های سیلیسیوم، آهن، سرب و غیره تشکیل شده باشد.
• ماهیت لیوان را عناصر اصلی و تعیین کننده تشکیل می دهند، مثلا اتم های سیلیسیوم.

• بنظر آریان پور، ذات و ماهیت چیزها بسان رودها پوینده است، در جنبش مدام است.


• مگر فرم و نمود چیزها ثابت اند؟


• اگر اشتباه نکنیم، پدر دیالک تیک ـ هگل ـ تغییر را شامل حال فرم چیزها می داند و نه شامل حال ماهیت و ذات آنها.
• بنظر او چیزها ببرکت کار تغییر فرم می دهند، ماهیت شان همان می ماند که بوده است.
• آهن ـ بمثابه محتوا و ماهیت ـ همان می ماند که بوده است، فقط فرم آن تغییر می یابد:
• آهن در اثر جذب انرژی (کار) به دیگ و بیل و تیر و تبر تغییر می یابد.
• دیگ و بیل و تیر و تبر اصل مادی واحدی دارند و اگر ذوب شوند، به اصل خود برمی گردند.

• البته پس از آشنائی با مقولات کیفیت و ماهیت در این زمینه به اطلاعات بیشتری دست خواهیم یافت:

• مراجعه کنید به دیالک تیک پدیده و ماهیت (دیالک تیک نمود و بود)، دیالک تیک کمیت و کیفیت

حکم چهارم
• هرچه را «اين» گويي، آخر «آن» شود
• اين شود نابود، آنگه آن شود

• منظور آریان پور در این بیت اشاره به اصل حرکت و تغییر چیزها، پدیده ها و سیستم ها ست.

• مراجعه کنید به دیالک تیک حرکت و سکون

حکم پنجم


• در دل هر بود، نابودان نگر
• در دل نابودها، بودان نگر

• شاعر در این بیت، دیالک تیک فنا و بقا را به شکل دیالک تیک بود و نابود بسط و تعمیم می دهد.
• او در دل هر بود، نابوده را می بیند و در دل هر نابوده بود را.

• می توان گفت که آنچه که هنوز به وجود نیامده (نابوده) بطور بالقوه در بطن بود پنهان از نظرها ست:

• جوجه در نطفه تخم مرغ نهان از نظرها ست:
• نطفه جوجه بالقوه است، اگر شرایط لازم فراهم آید از قوه به فعل می گذرد و جوجه می شود.

• نو در رحم کهنه فرم می گیرد.

• منظور او در حکم «در دل نابودها، بودان نگر» نیز از سوئی همین است.
• از سوی دیگر می توان گفت که هر مرگی آبستن زایشی است، از خاکستر هر کهنه میرنده ای، ققنوس نوئی زاده می شود.

• این جور فرمولبندی ها آدمی را به یاد شعرای قرون وسطی می اندازد و چه بسا به یاد علمای عهد عتیق.

• این جور فرمولبندی ها در هر صورت کهنه و نامعاصرند!

حکم ششم
• بود، نابود است و نابود است، بود؟
• بودها زايند از نابوده بود

• در مصرع اول که فرم سؤالی دارد، نوعی عرفان به چشم می خورد:
• دیالک تیک بود و نابود فرومی پاشد و بود و نابود به یکدیگر بدل می شوند.

• شاعر در مصرع اول دوباره دیالک تیک فنا و بقا را به شکل دیالک تیک بود و نابود بسط و تعمیم می دهد و از انطباق عرفانی بود و نابود می پرسد.


• در مصرع دوم، ظاهرا موضعگیری عرفانی را رد می کند و از زایش بودها از نابوده ها سخن می گوید.


• اگر خیلی دست و دلبازی به خرج دهیم می توانیم همان مثال نطفه (جوجه نابوده) به جوجه (بوده) را تکرار کنیم.


• این حکم در بهترین حالت به معنی تشکیل نو در بطن کهنه است.


• اگر شاعر زیاده روی کند به قهقرای باور به پیدایش هستی از نیستی سقوط خواهد کرد.

• این جور فرمولبندی ها قابل تفسیر گونه گون اند و ارزش علمی زیادی ندارند.

• ولی در هر صورت از نابوده قابله بودها که سهل است، خدای قدر قدرت هم نمی تواند بودی بزایاند.

• از نیستی هستی نمی زاید.
• ماده (واقعیت عینی) خلق ناشدنی و نابود ناشدنی است.
• تأکید بر حکم هگل که تنها فرم چیزها هستند که تغییر می یابند، حداقل از این نقطه نظر راهگشا ست.

حکم هفتم
• چنبر بود و نبود بیکران
• شد كماني بهر پيكان زمان

• نسبت دادن لایتناهیت به بود (چیزها، پدیده ها و سیستم های مادی) را می توان پذیرفت، ولی به نبود (عدم) سؤال انگیز است.
• مگر اینکه منظور از بود و نبود همان نطفه و جوجه باشد.
• در هر صورت چنبر بود و نبود کمانی می شود برای زمان.
• منظور شاعر از این حکم چیست؟

حکم هشتم
• آنچه با نابودي خود، گشته هست
• بود ديروزي است، بود رفته است

• بود دیروزی (نطفه) با نابودی خود به جوجه بدل شده است.
• ولی اگر منظور شاعر ـ آنهم در بهترین حالت ـ این باشد، می توان گفت که نطفه نابود نشده، بلکه توسعه یافته است.

• در هر حال، منظور شاعر این است که نو نتیجه مرگ کهنه است.

حکم نهم
• چون شود نابود آنچه هست بود
• مرغ فردا بال و پر خواهد گشود

• اگر نطفه نابود شود، جوجه پدید می آید.
• فرمولبندی در هر صورت نادقیق و نادرست است.

• نابودی ئی اصولا در کار نیست.


• آنچه در کار است، تغییر فرم است، توسعه و تکامل است، دیالک تیک تز و آنتی تز است:

• نطفه به مثابه آنتی تز زرده و سفیده و آنزیم ها و ویتامین های تخم مرغ را به مثابه تز از آن خود می کند، به زبان فلسفی نفی دیالک تیکی می کند، توسعه می یابد و جوجه می شود (سنتز)

حکم دهم
• مرز ديروز است و فردا، روز ما
• مام فردا دختر ديروز ما

• امروز مرز دیروز و فردا ست.
• دختر دیروز مام فردا ست.
• امروز در قاموس شاعر در هر حال پلی است میان دیروز و فردا.
• این تصورات ایدئالیستی از زمان آدمی را به یاد تصورت ماقبل مارکسیستی می اندازد.

زمان و مکان اصولا بدون ماده معنی ندارند، ماده نیز بدون زمان و مکان و حرکت وجود ندارد.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر