۱۳۹۰ شهریور ۲۸, دوشنبه

دیالک تیک پیوند و تضاد (5)

اثری از مارگرت سندمن
نمودارسازی حرکات آنتاگونیستی و هماهنگ کاراکتر الیزابت نی

تضاد
پروفسور دکتر گونتر کروبر
برگردان شین میم شین

IV
تضاد در فلسفه کلاسیک آلمان

• آموزش مربوط به انطباق اضداد که در گذر از هامان، هردر، گوته و شیللر، به فلسفه کلاسیک آلمان راه پیدا می کند، برای تدوین آموزش هگل در باره تضاد (که مارکس و انگلس از موضع انتقادی بدان پیوستند) اهمیت چشمگیری داشت.

1
تضاد در فلسفه لایب نیتس

گوتفرید ویلهلم لایب نیتس (1646 ـ 1716)
فیلسوف، دانشمند، ریاضی دان، دیپلومات، فیزیکدان، مورخ، سیاستمدار، کتاب شناس و دکتر در حقوق دنیوی و کلیسائی
ایدئالیست عینی.
روح یونیورسال زمانه خویش

• لایب نیتس به طرح سلسله ای از اصول می پردازد که به فهم جهان در تضادمندی درونی اش کمک تعیین کننده ای می رساند.
• لایب نیتس با طرح اضدادی از قبیل تداوم و شکست (پیوست و گسست)، پریواتیو (سلب امکانات دیگر به سبب تحقق امکان معینی) ـ په تیتوس (حرکت در راستای امکانات تحقق نیافته) و با درک خاصی از وحدت و کثرت، عام و خاص (نه بمثابه تعاریفی از اضداد منطقی صرف، بلکه بمثابه شیوه وجودی تنگاتنگ بهم پیوسته آنها)، اصول مهم دیالک تیک هگل را تدارک می بیند.

2
تضاد در فلسفه ایمانوئل کانت

ایمانوئل کانت (1724 ـ 1804)
بنیانگذار فلسفه کلاسیک آلمان
کانت از مهمترین فلاسفه عصر روشنگری است
کتاب او تحت عنوان «انتقاد از عقل محض» نقطه عطفی در تاریخ فلسفه و آغاز فلسفه مدرن است.
حوزه های پژوهش کانت:
تئوری شناخت
اتیک (اخلاق):
«انتقاد از عقل عملی»

استه تیک (زیبائی شناسی):
«انتقاد از قدرت قضاوت»

فلسفه مذهب
فلسفه حقوق

تابلوی مقولات کانت:
• کمیت:
• وحدت
• کثرت
• کلیت

• کیفیت:
• واقعیت
• نفی
• تحدید

• رابطه:

• جوهر ـ تصادف

• علت ـ معلول
• تأثیر متقابل

• مودالیته:

• امکان

• وجود
• ضرورت


• شناخت این نکته که مقوله «تضاد» فقط به حوزه منطق تعلق ندارد، بلکه قادر به انعکاس واقعیات امورعینی مربوط به طبیعت و جامعه است، با پیشرفت علوم طبیعی در قرن هجدهم و نوزدهم تقویت می شود.
• تشدید تضادهای جامعه سرمایه داری به میزان زیادی سبب می شود که مسئله تضاد در فلسفه کلاسیک آلمان مورد بحث قرار گیرد.
• کانت در نوشته ای تحت عنوان «تلاش به نگارش» ، مفهوم متغیرهای منفی را وارد «حکمت جهانی» می کند (1763)، تضاد واقعی را در جوار (تضاد منطقی) تناقض منطقی قرار می دهد.
• منظور او از تضاد واقعی عبارت بوده از «دو تعین ستیزنده با هم»، که در یک چیز واحد، «دریک سوبژکت واحد وجود دارند»، اما این دو ضد، « ناقض یکدیگر نیستند»، چون در این صورت با تناقض منطقی یکی می شود، بلکه آنها «هر دو مثبت اند.»

• اگرچه اینجا، نتیجه نهائی تضاد واقعی صفر اعلام می شود و گرایشات متضاد صراحتا به عنوان سرچشمه و نیروی محرکه هر حرکت و توسعه قلمداد نمی شوند، بلکه همدیگر را تا حدودی و یا بطور کلی نفی می کنند، با این حال اندیشه ای زاده می شود که نتیجه اش «چیزی» است.

• کانت ـ اما ـ این تمایز تناقض منطقی و تضاد واقعی را در آثار بعدی اش دنبال نمی کند.
• و لذا او در «آنتی نوم های خرد محض» اگرچه به ردیابی تضادهای دیالک تیکی واقعی در طبیعت و شناخت انسانی نایل می آید، ولی آنها را ـ روی هم رفته ـ به عنوان تناقضات منطقی محسوب می دارد.

• (آنتی نوم به تناقض مندی یک و یا دو حکم اطلاق می شود، که هر دو ضد می توانند معتبر باشند.
• هر حکم حقیقی و نفی آن، با هم آنتی نوم تشکیل می دهند. مترجم)

• اما بقول لنین، این امر از ارج خدمات بزرگ کانت نمی کاهد، که «دیالک تیک را از شر دلبخواهی گری رها می سازد»، ضرورت تضاد را نشان می دهد و «منفیت درونی را» بمثابه «اصل حیاتمندی کلیه چیزهای طبیعی و روحی می داند.»
• کلیات لنین، جلد 38، ص 90
3
تضاد در فلسفه شلینگ

فریدریش ویلهلم شلینگ (1775 ـ 1854)
یکی از نمایندگان اصلی ایدئالیسم آلمانی

• در آثار فلسفی شلینگ نیز تئوری انطباق اضداد مطرح می گردد.
• او در فلسفه طبیعت خود، وجود واقعی تضاد و نقش آن را ـ بمثابه نیروی محرکه حرکت و حیات از هر نوع ـ برسمیت می شناسد.
• تضاد اما به نظر او، تنها فرمی از گذار به هویت مطلق است، مطلقی که به عنوان وحدت طبیعت و روح، وحدت ابژکت و سوبژکت تصور می شود.

4
تضاد در فلسفه هگل


• تئوری تضاد با هگل به عالی ترین و فراگیرترین درجه توسعه مفهومی خود در فلسفه ماقبل مارکسیستی می رسد:

1

• هگل در مقابل نفی منطقی ـ صوری، نفی دیالک تیکی را قرار می دهد.

2

• هگل در مقابل هویت منطقی ـ صوری، هویت دیالک تیکی را قرار می دهد.

3

• هگل در مقابل تناقض منطقی ـ صوری، تضاد دیالک تیکی را قرار می دهد.

• تضاد دیالک تیکی «از تضاد باصطلاح مفاهیم متناقض خالی» نیست، بلکه وحدت اضداد است و هر ضدی ـ خود ـ عبارت است از «آنچه که خود و غیر خود، خود و ضد خود را در بطن خود دارد.
»
(هگل، «دایرة المعارف»، پاراگراف 120)

• به نظر هگل:

1

• «همه چیزها در خویشتن خویش تضادمند اند.»

2

• تضاد «اصل خودجنبی است.»

3

• تضاد «ریشه هر حرکت و جنبشی است، ریشه هر حیاتی است.»

4

• چیزها تا زمانی که حاوی تضاد باشند، «در حرکت و جنبش اند، دارای محرکه و کرد و کار اند.»
• (هگل، «منطق»، جلد 2، ص 58)

• هگل بکمک اصل تضاد مبتنی بر درک دیالک تیکی و نفی در نفی خود قدرت آن را می یابد که سیستم فلسفی خود و موضوعات مورد بررسی در آن را مورد تجزیه و تحلیل دیالک تیکی قرار دهد و به توضیح پیوند آنها، تأثیر متقابل آنها، تبدیل متقابل آنها به یکدیگر و پیشرفت آنها به مراحل عالی تر و غیره بپردازد.


• هگل علیرغم نگرش کلی ایدئالیستی ـ عینی اش، که بنا بر آن هر حرکت و توسعه فقط حرکت و توسعه «ایده مطلق» است، به دریافت روند و روال چیزها نایل می آید.


• به قول لنین، «هگل می تواند در تعویض و در وابستگی متقابل همه مفاهیم، درهویت اضداد آنها، در گذار یک مفهوم به مفهوم دیگر، در تعویض جاودان و در حرکت مفاهیم، روابط مشابه با آنها را در چیزها و در طبیعت بطرز نبوغ آمیزی حدس زند.»
• (کلیات لنین، جلد 38، ص 187)

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر