(مدخلی بر بحث در باره آینده)
پروفسور دکتر هانس هاینتس هولتس
برگردان شین میم شین
2
تضادهای ساختمان سوسیالیسم در اتحاد شوروی
پروفسور دکتر هانس هاینتس هولتس
برگردان شین میم شین
2
تضادهای ساختمان سوسیالیسم در اتحاد شوروی
• انقلاب اکتبر در کشوری رخ داد، که در آستانه صنعتی کردن کشور و گذار به سرمایه داری توسعه یافته بود.
• کشوری که فاقد سنت های دموکراتیک بورژوائی بود.
• کشوری که حتی در سال 1926 میلادی، 50 در صد افراد بالغ آن بی سواد بودند.
• کشوری که در آن، میراث آموزش و فرهنگ راسیونالیستی روشنگری اروپا فقط به قشر فوقانی باریکی رسیده بود و توده ها از مذهبیت تاریک اندیش و اسطوره ای کلیسای ارتدوکس مسموم بودند.
• مراجعه کنید به راسیونالیسم
• مبارزه خستگی ناپذیر لنین با «روحانیت» به دلیل این وضع خاص بوده است.
• سنت کلیسای ارتدوکس فاقد گشتاورهای رهائی بخش بود، که در مسیحیت کلیسای غرب، به مثابه مبارزه زیر زمینی شکست ناپذیر بر ضد کلیسای رسمی وجود داشته است.
• مراجعه کنید به اثر هانس هاینتس هولتس، تحت عنوان «بیغوله های های بزرگ رهزنان»: مذهب و مبارزه طبقاتی در قرون وسطی، 1999
• شرایط آغازین لازم برای گذار به سوسیالیسم، یعنی سطح به درجه عالی توسعه یافته نیروهای مولده، سطح آموزش توده ای و مؤسسات دموکراتیک متناسب با آن، در روسیه وجود نداشت.
• تز لنین مبنی بر «سست ترین حلقه در زنجیر سرمایه داری»، حلقه ای که قبل از همه و سهلتر از همه می بایست گسسته شود، با واکنش زنجیری در رابطه بود، که او انتظار وقوعش را داشت.
• نخستین انفجار در ضعیف ترین نقطه می بایستی انقلاباتی را در کشورهای صنعتی توسعه یافته به دنبال بیاورد.
• سیستم جوامع ناشی از آن می توانست شالوده اقتصادی نیرومندی در اختیار داشته باشد.
• اما نه در فرانسه انقلابی رخ داد و نه در انگلستان.
• انقلاب نوامبر در آلمان شکست خورد و رهبری سوسیال ـ دموکراسی به سرمایه داران پیوست.
• از این رو، ساختمان سوسیالیسم می بایستی در یک کشور واحد، آنهم کشوری عقب مانده صورت گیرد.
• کاش فقط اشکال کار همین یکی می بود.
• اتحاد شوروی از همان آغاز، در شرایط نظامی استثنائی به شرح زیر قرار گرفت:
1
• دفاع در مقابل ارتش های مداخله گر
2
• محاصره سیاسی
3
• تحریم اقتصادی
4
• محاصره تجاوزگرانه از سوی قدرت های سرمایه داری و تهدید نظامی از سوی پیمان فاشیستی ضد کمینترن
• در این کشور دهقانی پهناور، بدون در اختیار داشتن خودگردانی های توسعه یافته و در این شرایط دشوار بود، که به ناگزیر سانترالیسم و بوروکراسی تمام عیار شکل گرفت.
• در غیر این صورت، آرزوی صنعتی کردن سریع کشور را می بایستی به گور برد.
• طبقه کارگر بلحاظ کمی (تعداد) ضعیف بود و پایگاه آغازین کافی برای توسعه دموکراتیک اقتصاد سوسیالیستی را تشکیل نمی داد.
• تشکیل فرم های اجتماعی کردن سوسیالیستی ساختمان اقتصاد نوین می بایستی طی مبارزه طبقاتی سختی، با توسل به زور صورت گیرد.
• به جای دیکتاتوری پرولتاریای متکی بر توده های خلق، دیکتاتوری حزب تشکیل گردید.
• چون حزب می توانست و می بایستی پیشاهنگی پیشرفت تاریخی را به عهده گیرد.
• در این نقش رهبری حزب (در واقع اما ارگان رهبری حزب) و یکی شدن وظایف حزبی و دولتی بود که حاکمیت «سران حزب» تحکیم یافت.
• بر تضادهای تعیین کننده دوره بیست ساله اتحاد شوروی، حمله آلمان هیتلری از خارج اضافه شد و دهها میلیون نفر کشته و معلول و خرابه های بی حد و حصر به جا گذاشت.
• اتحاد شوروی در سال 1945 میلادی، به ظاهر بر دشمنان خود پیروز شد و به مثابه سردمدار سیستم دولت های سوسیالیستی جلوه کرد، که در کشورهای تحت اشغال ارتش سرخ برپاشده بود.
• اتحاد شوروی، اما در واقع، از لحاظ اقتصادی به طرز فجیعی واپس رانده شده بود.
• سیل خون غیرقابل تصوری از اندام ضعیف اتحاد شوروی ریخته بود و زیر بار کمک به دولت های سوسیالیستی جوان قرار داشت که از لحاظ اقتصادی بسیار ضعیف و به سبب جنگ تخریب شده بودند.
• اتحاد شوروی به جای اینکه بتواند از سیستم همکاری اقتصادی در مقیاس جهانی و همترازسازی مادی (که به تصویب سازمان ملل جدید التأسیس رسیده بود) بهره مند شود، با خصومت لگام گسیخته و بی رحمانه امپریالیسم آمریکا مواجه شد و به مبارزه رقابت آمیز دو سیستم جهانی کشانده شد و زیر فشار طاقتسوز مسابقه تسلیحاتی قرار گرفت.
• بحث در این مورد که آیا ادامه دادن به کورس ساختمان جامعه با فرم های سیاسی و کمبودهای جدی کمونیسم جنگی، برای نسل بعدی امکان غلبه بر عقب ماندگی های اردوگاه سوسیالیسم را فراهم می آورد و یا نه، مفید فایده ای نیست.
• واقعیت در هرحال، عبارت ازاین است، که خروشچف با برنامه دوگانه مبتنی بر توسعه در بخش کالاهای سرمایه گذاری و کالاهای مصرفی در پلنوم بیستم حزب کمونیست اتحاد شوروی، منابع این کشور صدمه دیده از جنگ را بیش از حد تحت فشار قرار داد و حاصلی جز برنامه ریزی توهم آمیز و خودنمائی توأم با خودفریبی به دنبال نیاورد.
• کسی که امروز سخنرانی خروشچف در 13 ژوئیه 1957 در پراگ را بازخوانی می کند، آنجا که او از پیروزی «کمونیسم نان و کره» دم می زند، به ابتذالی تجزیه و تحلیلی پی می برد، که از اوضاع به عمل آمده است.
• این سقوط تجزیه و تحلیل جدی علمی به قهقرای ابتذال و بی معنائی بوده که از سوی شخصیتی در مقام رهبری ارائه داده می شد.
• بعد از برکناری خروشچف نیز چرخش اصولی پلنوم بیستم لغو نشد.
• دو دهه تمام، تا زمان انتخاب گورباچف، را می توان دوره «سرگردانی» در بیراهه ها نام داد، که با فشار از خارج در فرم مسابقه تسلیحاتی همراه بوده و بخش اعظم وسایل سرمایه گذاری در مسیر غیرمولد را بلعیده است.
• اتحاد شوروی رفته رفته از پیوستن به قافله انقلاب علمی و فنی در اغلب عرصه ها هم عقب می ماند و بدین طریق شالوده اقتصادی آن کشور رو به زوال می رود.
• این در حالی است که متروپول های اردوگاه سرمایه داری به جهش های روزافزون فنی نایل می آیند که در عرضه مواد مصرفی نیز خود را نمایان می سازد.
• توسعه اجتماعی به شالوده اقتصادی نیاز دارد.
• با تحت فشار قرار دادن خود و با اراده گرائی صرف نمی توان کامیاب شد.
• بر عقب ماندگی های اقتصادی، اما می توان با انضباط و زحمت انسانی فائق آمد.
• ساختمان موفقیت آمیز اتحاد شوروی تا جنگ جهانی دوم دلیل بر صحت این ادعا ست.
• در روندهای تاریخی، شرایط اوبژکتیف (عینی) و فاکتورهای سوبژکتیف دست در دست هم می روند.
• اینکه جمعیت اتحاد شوروی بعد از جنگ جهانی دوم بار دیگر برای دوره ای طولانی بسیج نشد ـ کاری که تحت تأثیر پیروزی بر آلمان هیتلری امکان پذیر بود ـ باید دلیل طبقاتی داشته باشد.
• در طول جنگ کبیر میهنی، مسئله ملی و وحدت کلیه طبقات، اقشار و اقوام اتحاد شوروی، حتی آشتی میان حزب و کلیسای ارتدوکس در مد نظر قرار داشته اند.
• کسانی که با جهان بینی طبقه کارگر و با شیوه زیست سوسیالیستی بیگانه بودند، در مبارزه برای دفاع از میهن، به جانفشانی های ارزنده ای دست زدند و به مقامات حزبی و دولتی ارتقاء یافتند.
• جبهه های مبارزه طبقاتی که سی سال تمام برقرار بودند، برای دفاع از میهن در مقابل تجاوزگران فاشیستی آتش بس دادند.
• پیروزی بر فاشیسم دولت و حزب را تحکیم کرد، ولی شعور طبقاتی را تقویت ننمود.
• دو باره و تدریجا سر و کله شیوه های تفکر و زندگی ماقبل سوسیالیستی، ایندیویدوئالیستی ـ اگوئیستی (فردگرایانه ت خودخواهانه) و دار و دسته ای ـ اگوئیستی پیدا شد.
• جریانات ایراسیونالیستی (خردستیز) مذهبی وارد عرصه شدند.
• برتری غرب در علوم فنی و علوم طبیعی زمینه را برای واردات ایدئولوژیکی بورژوائی واپسین هموار ساخت و در غیاب «سرچشمه ها و منابع مارکسیسم» (سه منبع و سرچشمه مارکسیسم. مترجم) با مقاومتی مواجه نشد.
• نظر معیوب و بی پایه شادانوف در زمینه تاریخ فلسفه برای مدت مدیدی بر آموزش جامعه شوروی حاکم شد.
• توصیه اکید لنین بر مطالعه آثار هگل فراموش گردید.
• (آثار لنین، جلد 19، ص 3)
• یاوه احمقانه مبنی بر طرفداری هگل از دولت پروس دهن به دهن گشت و دیالک تیک غول آسای هگل فراموش گردید.
• (ما با این یاوه، در ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی زنده یاد نیک آئین نیز که از منابع روسی ترجمه شده، مواجه می شویم. مترجم)
• بدین طریق، در زیر پوسته جامعه ای با مناسبات مالکیت سوسیالیستی، آمیزه و معجونی از شیوه تفکر و رفتار بورژوائی با محتوای آموزشی بظاهر سوسیالیستی و رسمی تشکیل یافت و به گنداب پرورش شیوه زندگی و معیارهای ارزشی غیر سوسیالیستی بدل شد.
• فرمولبندی خروشچف مبنی بر «کمونیسم نان و کره» را می توان نشانه ای برای یک طرز تفکر مصرفی تلقی کرد.
• بی مایگی و فقر تئوریکی در شعور طبقاتی جامعه شوروی سبب به زانو در آمدن جهان بینانه آن در مقابل سرمایه داری مهاجم شد، پدیده ای که در دوران بحران سیاسی خود را به عیان نمایان ساخت.
• به سکه نقد گرفتن هر یاوه بیگانه با تحلیل ماتریالیستی ـ تاریخی گورباچف و پذیرش بی چون و چرای دیکلمه سیون (دیکلمه کردن) پروسترویکای خالی از هر دورنمای سوسیالیستی او نشانگر مرحله نهائی روند زوال درازمدت بوده است.
• این شرح مختصر (و به ناچار ناقص و نادقیق) از علل شکست سوسیالیسم در اتحاد شوروی، فقط یک طرف قضیه است، فقط صفحه ای است، از یک تاریخ هفتاد ساله.
• طرف دیگر قضیه، دستاوردهای عظیم و کامیابی های بزرگ زیر در ساختمان این جامعه است:
1
• در عرض بیست سال ـ یعنی تا شروع جنگ جهانی دوم ـ صنعتی کردن کشور جامه عمل پوشید و بر عقب ماندگی چندین قرنی در مقابل غرب غلبه شد.
• بدون انجام این کار نه حفظ کشور شوراها در مقابل تجاوزگران هیتلری امکان پذیر می گشت و نه پیروزی در جنگ جهانی دوم.
2
• تبدیل اتحاد شوروی به قدرت جهانی درجه دوم درکنار ایالات متحده آمریکا
3
• توسعه و تکامل بخشیدن به مناطق عقب مانده در سیبری و آسیای مرکزی و ارتقاء مردم آن سامان ها به سطح بالائی از کارآئی و آموزش.
4
• جامه عمل پوشاندن به آموزش فراگیر همگانی و بالا بردن سطح فکری توده ها.
5
• تشکیل انفرا ساختار اجتماعی (زیربنای اقتصادی و سازمانی ضرور برای اقتصاد توسعه یافته)، که از تأمین محل کار شروع می شد و به خدمات پزشکی و بهداشتی می رسید
6
• فراهم آوردن شرایط محتوامند و کیفی جدی برای شکوفائی شخصیت انسان ها در جریان کار و در ایام فراغت
• بی کمترین تردید، در مقایسه با کشورهای ثروتمند سرمایه داری، در اتحاد شوروی عرصه هائی وجود داشته که امکانات زندگی بمراتب انسانگراتری برای مردم فراهم آمده بود.
• اما این کامیابی ها تنها در صورت ترقی راندمان تولید می توانستند توسعه داده شوند.
• شالوده اقتصادی برای سه وظیفه مهم زیر به قدر کافی نیرومند نبود:
1
• توازن نیروهای نظامی
2
• انقلاب علمی و فنی
3
• پیشرفت اجتماعی.
• بلحاظ تمام اجتماعی، کلیه فرم های نمودین منفی از قبیل «بی لیاقتی فردی»، «ضعف رهبری شخصی» و عیوب و نارسائی های مؤسسه ای عواقب ثانوی و عوارض ضعف ساختاری اقتصاد و فرم کنسرواتیو دولتمداری ناشی از آن بوده اند.
• مثال اتحاد شوروی نشان می دهد، که گذار به سوسیالیسم در کشوری که اقتصاد توسعه یافته ای ندارد و با معضلات خارجی دست به گریبان است، تضادهای خاص زیر را به دنبال می آورد:
1
• مردم چنین کشورهائی مجبور می شوند که برای مدت مدیدی زندگی دشواری را تحمل کنند.
2
• عرضه مایحتاج مصرفی همگانی ـ در مقایسه با کشورهای سرمایه داری ـ در سطح نازلتری می ماند.
3
• بدون تغییر ساختار اوبژکتیف (عینی) نیازمندی ها نمی توان انتظارات تحول یافته سوبژکتیف را جامه عمل پوشاند.
• این پدیده ها زمینه مناسبی را برای ادامه حیات نظرات خرده بورژوائی مبتنی بر اگوئیسم فردی پدید می آورند و اگر به سبب سمتگیری ایدئولوژیکی غلط، دیالک تیک تضادها در سوسیالیسم و ادامه مبارزه طبقاتی در مقیاس ملی و بین المللی فراموش شود، می توانند ـ حتی ـ تقویت شوند و نیرو گیرند.
• مراجعه کنید به اثر هانس هاینتس هولتس، تحت عنوان «شکست سوسیالیسم و آینده سوسیالیسم» و آثار مائوتسه تونگ راجع به تضاد
• سانترالیسم (مرکزیت گرائی) دولتی و حزبی، که در مرحله ساختمان سوسیالیسم و یا به هنگام جنگ لزوم پیدا می کند، بعدها می تواند خود را به شکل بوروکراسی تحجر بخشد.
• مکانیسم های بوروکراتیک می توانند ضد مؤسسه ای ـ دموکراتیک سانترالیسم را تخریب کنند و مانع تشکیل سانترالیسم دموکراتیک گردند.
• مراجعه کنید به اثر ورنر هوفمن، تحت عنوان «سوسیالیسم و آنتی کمونیسم» (1967) و اثر لئو کوفلر، تحت عنوان «سوسیالیسم و بوروکراسی» (1970)
• این روندهای ساختاری در تاریخ اتحاد شوروی به چشم خورده اند.
• اما درهر کشور دیگری هم که ساختمان سوسیالیسم تحت شرایط آغازین غیرعادی انجام گیرد، یعنی در هر جامعه با اقتصاد عقب مانده، که وظیفه ساختمان سوسیالیسم، نه محو جامعه بورژوائی توسعه یافته، بلکه نفی فرم های ماقبل بورژوائی نیرومند باشد، این روندهای ساختاری، خطری خطیر محسوب می شوند و باید برای حل آنها کار تئوریک پیگیر انجام گیرد.
• چشم پوشی بر پیش راندن انقلاب سوسیالیستی (هم از لحاظ اقتصادی ـ فنی و هم از نقطه نظر مؤسسه ای) ـ بی شک ـ تصمیم یک شبه نبوده، بلکه در جریان سیر در جاده رکود، تدریجا قوام یافته و بعد از پایان سال های 60 و حتی بسیار پیشتر، به وضوح خودنمائی کرده است.
• می توان گفت، که دولت های (RGW) (شورای کمک های متقابل اقتصادی) در مجموع، به زودی در جاذبه این گرایش رکود دولت رهبر (اتحاد شوروی) قرار گرفته اند.
• از این رو، می توان تاریخ آلمان دموکراتیک را به دو برهه اصلی متفاوت زیر تقسیم بندی کرد:
1
• مرحله توسعه انقلابی
2
• مرحله چسبیدن تدافعی به وضع موجود.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر