فیلسوف و جامعه شناس آلمانی معاصر
آثار:
کتب و مقالات بیشماری در زمینه نقد ایدئولوژی، تئوری اجتماعی ـ انتقادی و جامعه شناسی فرهنگ
انسان و سیستم. در انتقاد از مارکسیسم ساختارگرا (1993)
دیالک تیک تمدن زدائی. بحران، خردستیزی و زورگوئی (1995)
پایان انتقاد اجتماعی؟ پسا مدرنیته، هم واقعیت، هم ایدئولوژی (2000)
سایه دراز اوبژکتیویسم
در زمینه پارادوکس های
«خوانش نوین مارکس»
دکتر ورنر سپمن
برگردان شین میم شین
مقدمه
آثار:
کتب و مقالات بیشماری در زمینه نقد ایدئولوژی، تئوری اجتماعی ـ انتقادی و جامعه شناسی فرهنگ
انسان و سیستم. در انتقاد از مارکسیسم ساختارگرا (1993)
دیالک تیک تمدن زدائی. بحران، خردستیزی و زورگوئی (1995)
پایان انتقاد اجتماعی؟ پسا مدرنیته، هم واقعیت، هم ایدئولوژی (2000)
سایه دراز اوبژکتیویسم
در زمینه پارادوکس های
«خوانش نوین مارکس»
دکتر ورنر سپمن
برگردان شین میم شین
مقدمه
• بحران اقتصادی جهانی خیلی ها را به تأملی جدید سوق داده است.
• هرکس که علل اقتصادی و اجتماعی ریخت و پاش ها و حیف و میل ها را می پرسد، بلافاصله تحلیل مارکس از کاپیتالیسم را نشانش می دهند، اگرچه بطلان مارکسیسم دهها و یا صدها بار اثبات شده و فاتحه بلندی در همه مناره های بلند جهان بر جنازه بی جان آن خوانده شده است.
• علاقه احیا گشته مجدد نسبت به آثار مارکس شگفت انگیز نیست:
• زیرا با دینامیسم توسعه متمرکز بر بهره وری کاپیتالیسم، الگوهای اقتصادی بازتولید و گرایشات تضادمند اجتماعی که بوسیله مارکس تدوین شده اند، با وضوح روزافزونی نمایان می گردند.
• نه فقط با شروع سیکلی بحران ها دورنمای آتی فردی انسان ها تار و مار می گردد، بلکه «با جریان کاملا عادی توسعه اقتصادی» (به قو مارکس) شرایط وجودی بسیاری از انسان ها هرچه بیشتر زیر علامت سؤال قرار می گیرند و دورنمای آتی آنها به خطر می افتد.
• بویژه در فازهای شکوفائی و رونق کاپیتالیسم، حکم مارکس که در نگاه نخست پارادوکسی (ضد و نقیض) جلوه می کند، بطرز دراماتیکی مورد تأیید قرار می گیرد:
• «با توسعه و تراکم ثروت بورژوائی، فقر و فاقه و احتیاج بخش اعظم جمعیت کشورها رشد می کند!»
1
تئوری و پراتیک
تئوری و پراتیک
• «انتقاد از اقتصاد سیاسی» مارکس اصولا ربطی به رشته علمی اقتصاد ملی ندارد، اگرچه در نگاه نخست طور دیگر جلوه می کند.
• مارکس که در ظاهر به حلاجی مسئله گذاری ها و تلاش های تئوریکی برای حل آنها می پردازد، در باطن اما همواره نیات مبتنی بر نفی آنها را در دل دارد:
• هدف مارکس ـ برای مثال ـ نه مسئله مربوط به شرایط بهره وری بی خلل سرمایه (گردش بی خلل سرمایه)، بلکه ادای دین (علمی) خود در این زمینه است که استثمار شوندگان بتوانند به تغییر وضع خود نایل آیند.
• برای این کار، اثبات این حقیقت امر ضرورت مبرم داشت که بر کاپیتالیسم ـ به مثابه یک فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی که بطور تاریخی پدید آمده ـ می توان غلبه کرد.
• مراجعه کنید به به فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی، سیر و سرگذشت فرماسیون های اجتماعی ـ اقتصادی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
• در مغایرت با تصویر جامعه بورژوائی از خویشتن خویش، می بایستی اثبات شود که این جامعه (به قول مارکس)، «ابدی» نیست و اثبات شود که کاپیتالیسم «پایان تاریخ» نیست.
• تحلیل های اقتصادی مارکس که تا دور افتاده ترین اجزاء و زوایای جامعه سرمایه داری نفوذ می کردند، آماج شان ـ قبل از همه ـ بی اعتبار سازی تصوراتی بود که استحکام ماورای تاریخی فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی کاپیتالیسم را اعلام می کردند، اندیشه ای که بطور «خودپو» در پراتیک روزمره خام مردم نیز پدید می آید:
• همان طور که مارکس موشکافانه فرمولبندی می کند، «برای انسان ها کاراکترهای اجتماعی کار خودشان به مثابه کاراکترهای شیئی خود فراورده های کار» جلوه گر می شوند.
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 23، ص 86)
• این «فرم های برداشت» به موضعگیری های فکری ئی منجر می شوند، که بنا بر آنها، گویا دیگر امیدی نیست و «انسان ها قادر به تغییر چیزها نیستند!»
• مارکس در مقابل شبکه ایدئولوژیکی ضخیم خودفریبی ـ که تصورات مخدوش راجع به ساختارهای استثمار و شیوه فونکسیون حاکمیت سرمایه نیز بدان تعلق دارد ـ به نفوذ تئوریکی ژرف در مناسبات بورژوائی دست می زند:
• مارکس نه فقط از خصلت بازتولید کاپیتالیستی قدرت رمز و راز می گشاید، بلکه علاوه بر آن، به نشان دادن «هر فرم شکلگرفته در شط جنبش» کمر می بندد، یعنی «جنبه موقتی و گذرای آنها» را افشا می کند.
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 23، ص 28)
• خودمکلف سازی نهفته در تز یازدهم «تزهای فویرباخ» به همین نیت مادیت می یابد:
• جهان را نه فقط باید تفسیر کرد، بلکه باید علاوه بر آن، تغییر داد!
• هدف از این تز، نه صدور حکم ممنوعیت تفکر، بلکه اعلام فراخوانی است، مبنی بر اینکه تحلیل جامعه نه به خاطر خود تحلیل، بلکه در دورنمای پراتیک انقلابی باید صورت گیرد.
• این نیت هنجارین را مارکس پس از چندین دهه اشتغال مستمر با اقتصاد سیاسی، هرگز از نظر دور نمی دارد.
• برای کسب اطمینان و یقین قلبی در این زمینه می توان به مکاتبات مفصل مارکس نظر افکند.
• مکاتبات مارکس در و دروازه آزمایشگاه فکری غول آسای او را به روی هر جوینده ای می گشایند.
• اینجا می توان بازتاب های بیشماری در زمینه اصول متدیکی مارکس و انگیزه های جهان بینانه او را بکرات بازیافت که امکان بررسی تئوری را در روند توسعه آن پدید می آورند.
• کشف این حقیقت امر که پراتیک تئوریکی مارکس با مبارزات طبقاتی مشخص و با گرایشات اجتماعی توسعه و تکامل به چه حدت و شدت انطباق می یابد، بسیار راهگشا ست.
• با توجه به بررسی های انتقادی ـ اقتصادی مارکس در شبکه تنگ درک خویشتن خویش، تفسیر خویشتن خویش و دورنمامندی سیاسی معلوم می شود که مارکس هرگز به «علم بی طرف و خنثی» نپرداخته است.
هدف مارکس عبارت بود از گذاشتن شعور درخور در باره محتوای مبارزه طبقاتی طبقه کارگر در اختیار طبقه کارگر در حال تشکیل و نشان دادن افق تاریخی عمل این طبقه!
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر