۱۳۹۰ مهر ۱, جمعه

تئوری ارتجاعی ـ شبه فاشیستی بنیاد نیک و بد (2)

تحلیل واره ای از شین میم شین

شرح ماجرا
• شنیدم، که در مرزی از باختر
• برادر دو بودند از یک پدر

• پدر بعد از آن روزگاری بمرد
• به جان آفرین جان شیرین سپرد

• مقرر شد آن مملکت بر دو شاه
• که بی حد و مر بود گنج و سپاه

• در این حکایت سعدی دو شاهزاده طبیعتا نیک بنیاد به سلطنت می رسند.
• بنا بر «تئوری بنیاد» سعدی، هر دو باید نیک بنیاد مادرزاد، طبیعی و خدادادی و لذا دادگر باشند.

حکم
• به حکم نظر در به افتاد خویش
• گرفتند هریک، یکی راه پیش:

• یکی عدل، تا نام نیکو برد
• یکی ظلم، تا مال گرد آورد.

• اما «تئوری بنیاد» سعدی و هرکس دیگر، در پراتیک زندگی صدق نمی کند و تق و لق از آب در می آید:
• یکی از دو شاهزاده، دادگری و دیگری بیدادگری پیشه می کند.

• اگر «تئوری بنیاد» شمول عام می داشت، هر دو باید دادگر می شدند.
• سعدی برای بیرون آمدن از این بن بست و نجات دادن تئوری خود تبصره ای وارد آن می کند که به جای خود نشان خواهیم داد.

• نکته مهم دیگر در این حکم، انگیزه شاهان تازه کار از دادگری و بیدادگری است:


1

• یکی عدل، تا نام نیکو برد.

2

• یکی ظلم، تا مال گرد آورد.

• داد و بیداد هر دو به نیتی پراگماتیستی و به قصد سودجوئی پیش گرفته می شوند:

1
داد

• داد به نیت کسب آوازه و نام:
• نخست سود معنوی و بعد سود مادی

2
بیداد

• بیداد به نیت انباشت مال:
• نخست سود مادی و بعد سود معنوی

• سعدی در این بیت، دیالک تیک وسیله و هدف را به شکل دیالک تیک عدل و نام نیکو و دیالک تیک ظلم و مال اندوزی بسط و تعمیم می دهد.
• سعدی بدین طریق تمامت تئوری اجتماعی خود را در زمینه منشاء ثروت، زیر پا می نهد و به موضع شبه مارکسیستی وارد می شود:
• ثروت دیگر خدادادی تلقی نمی شود، بلکه نتیجه بیداد قلمداد می شود.

• مقوله بیداد نیز به خودی خود و بی نیاز از توضیح اضافی بیانگر همین حقیقت امر است.
• یکی از بنیادی ترین دیالک تیک های کل هستی دیالک تیک داد و ستد است.

• کسی که ستدی می ستاند و بابت آن دادی نمی دهد، یا گدا ست و یا استثمارگر.

• ولی در هر صورت انگل است.
• گدا به ازای ستد بی داد خویش دعا تحویل دهنده پشیز می دهد.
• استثمارگر حاصل زحمت دیگری را به زور می ستاند، بی آنکه دادی داده باشد و لذا بی داد گر تلقی می شود.

• «تئوری نام و ننگ»، یکی دیگر از تئوری های مرکزی و اساسی در فلسفه سعدی است، که در فلسفه حافظ ـ گاهی برای عوامفریبی ـ دور انداخته می شود.

• گر مرید راه عشقی فکر بد نامی مکن
• شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت.

• از ننگ، چه گوئی، که مرا نام ز ننگ است
• وز نام چه پرسی، که مرا ننگ ز نام است.

• بدین طریق، در فلسفه سعدی، نیکوکاری انسان نیک بنیاد از سرشت و ذات نیک او نشأت نمی گیرد، بلکه حسابکارانه انجام می یابد.
• نیکی و بدی، عدل و ظلم مثل هر کالای دیگری با چیزی مبادله می شوند.
• همانطور که یک گونی سیب زمینی به ازای یک کیلو قند مبادله می شود، عدل نیز برای نام در کردن، معروف شدن و کسب اعتماد عمومی کردن و در نتیجه برای حفظ و تحکیم جاه و مقام و منصب (سود معنوی و بعد سود مادی) در پیش گرفته می شود و ظلم برای مال اندوزی و در نتیجه، پیدا کردن امکان کار خیر و جمعیت خاطر (سود مادی و بعد سود معنوی)

• اکنون هفتصد سال پس از مرگ سعدی، هر خونخوار میلیونر برای خود مؤسسه خیریه ای دایر کرده، حتی صاحبان کنسرن های فحشاء، خریداران و فروشندگان کالائی پرمشتری، به نام انسان، چک صد هزاز دلاری برای حمایت از این و آن (سود معنوی و مادی) صادر می کنند.

• تئوری نام و ننگ سعدی اکنون پرمشتری ترین تئوری روی زمین است و راه را برای حقه بازی های مالیاتی، عوامفریبی جهانشمول و تکثیر ثروت هموار می سازد.


• برده داران حرفه ای اشک تمساح برای آفریقا از دیده می ریزند و در لندن جشن تولد برای نلسون ماندلا راه می اندازند و فکر خط زدن نام او را از لیست تروریست ها برای چند لحظه به خاطر خویش خطور می دهند.


• نکته مهم دیگر در این حکم «یکی ظلم، تا مال گرد آورد»، نشان دادن ظلم، بمثابه منشاء انباشت ثروت و سرمایه است.


• «تئوری فقر و ثروت» یکی دیگر از تئوری های اجتماعی مهم سعدی است.

• این تئوری سرشار از تناقضات رنگارنگ است، که به جای خود مورد بحث قرار خواهد گرفت.
• سعدی در این حکم منشاء ثروت اندوزی را در ستم پیشگی نشان می دهد.

• این یکی از کشفیات مهم خلیفه چهارم اهل تسنن و امام اول اهل تشیع، علی، امیرالمؤمنین بوده است:

• بنظر او در نهج البلاغه، انباشت ثروت در قطبی به ازای انباشت ذلت در قطب دیگر تحقق می یابد.
• همین نظر را هگل نیز مو به مو نمایندگی خواهد کرد.

حکم
• حکایت شنو کآن گو نامجوی
• پسندیده پی بود و فرخنده خوی

• سعدی در این بیت، به وصف پهلوان خود می پردازد:
• او نامجو ست و نه مالجو.

• پسندیده پی، یعنی نیک سرشت است و فرخنده خوی، یعنی خوش اخلاق، که ناشی از نیک بنیادی او ست.

• سعدی نمی تواند جز در چارچوب «تئوری بنیاد» بیندیشد.
• پادشاه عادل به سه صفت مهم آراسته می شود:

1
• نامجوئی

2
• پسندیده پی

3
• فرخنده خوی

• برای پادشاه نامجو، آوازه و نام انگیزه عدل و عمل خیر است.
• نامجوئی پدیده ای اجتماعی و اکتسابی است و آگاهانه انجام می یابد.
• اما پسندیده پی بودن، از بنیاد نیک داشتن حکایت می کند، که مادرزادی، طبیعی و خدادادی است.
• فرخنده خوی بودن نیز بنظر سعدی بنیادی است.
• سعدی دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دیالک تیک روی و خوی بسط و توسعه می دهد.

• ای موافق صورت و معنی، که تا چشم من است
• از تو زیباتر ندیدم روی و خوشتر خوی را

• خوی انسانها بنظر سعدی ماهوی، مادرزادی، خدادادی و طبیعی است، نه اکتسابی، اجتماعی، ظاهری و دنیوی.
• سعدی به پیوند تنگاتنگ دیالک تیکی میان روی و خوی، صورت و سیرت باور دارد:

• چون می روشن، در آبگینه صافی
• خوی جمیل از جمال روی تو پیدا.

• سعدی دیالک تیک فرم و محتوا و یا دیالک تیک نمود و بود را این بار به شکل دیالک تیک آبگینه و می بسط و تعمیم می دهد.
• اما اشکال سعدی، مبتذل و سطحی کردن دیالک تیک فرم و محتوا و دیالک تیک نمود و بود است:
• به نظر او روی زیبا دلیل بر خوی زیبا ست.

• اگر این طور می بود، می بایستی دختران پلی بوی و دیگر کنسرن های سکس مظاهر خوی نیک باشند، ولی انسان خود فروش تهی مغز چگونه می تواند مظهر خوی نیک باشد؟

• حافظ هم هرازگاهی دیالک تیک فرم و محتوا و دیالک تیک نمود و بود را به شکل دیالک تیک صورت و معنی و دیالک تیک ظاهر و باطن بسط و توسعه می دهد:


• جمال صورت و معنی ز امن صحبت تو ست
• که ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد.

• اگر سعدی را سؤال پیچ کنند، به خشم خواهد آمد و ادعا خواهد کرد، که خوی هم مثل مهر و محبت، حتی قبل از بسته شدن نطفه آدم ها در دل آنها نهاده می شود:

• پیش از آب و گل من، در دل من مهر تو بود
• با خود آوردم از آنجا، نه به خود بر بستم.

• سعدی مهر شاه را نه تنها از شکم مادر با خود آورده، بلکه آن را قبل از بسته شدن نطفه اش در دل داشته است.
• این بدان معنی است که دل بر آب و گل تقدم دارد.

• دل یکی از مبهم ترین مفاهیم در ادب و فلسفه ایرانی است.


• تو حاصل نکردی بکوشش بهشت
• خدا در تو، خوی بهشتی به هشت

• سعدی یکی از کارکشته ترین چپ نماها ست.

• او در این بیت ـ بظاهر ـ به انتقاد از شاهزاده می پردازد.

• ولی چه انتقادی!
• شاهزاده اهل بهشت تلقی می شود.
• او اما بهشت را ببرکت عرق جبینش کسب نکرده، بلکه طبیعتا و بطور خدا خواسته صاحب خوی بهشتی شده و به بهشت باید برود.
• بهتر از این نمی توان به تبلیغ رژیم سلطنتی پرداخت.

یکی از علل بی لطفی رژیم آخوندی نسبت به سعدی همین شاهپرستی عریان و بی پرده و بی چون و چرای او ست.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر