۱۳۹۰ مهر ۳, یکشنبه

قصه های خانم گاف (1)

عقیده و عقل
گاف سنگزاد
با اجازه برتولت برشت

خیلی ها

• خانم گاف گفت:
• «خیلی ها اگر از خیلی چیزها دفاع نکنند، به نفع آن چیزها ست!
• خیلی ها اگر سنگ خیلی از چیزها را به سینه نزنند، سنگین تر اند!


• اما دریغا دریغ که خرد نیز مرغی بال و پر بسته است!
• اما دریغا دریغ که خرد نیز به آب و دانه وابسته است!»


پایان

۱ نظر:

  1. با سلام و خسته نباشید
    «خیلی ها اگر از خیلی چیزها دفاع نکنند، به نفع آن چیزها ست!
    خیلی ها اگر سنگ خیلی از چیزها را به سینه نزنند، سنگین تر اند!
    راستی چرا و معیار اینکه چه کسی این حق را تعیین و مشخص میکند چیست یا کیست؟
    اگر معیار را خود حقیقت عینی بگذاریم بعد باز این سوال پیش آمده که خود این حقیقت از دل چه پروسه ای جمعبندی شده و بیرون آمده است؟ و ایا این حقیقت یکشبه به شکل رابطهء پیامبران معصوم و خدا کامل و مطلق پدیدار شده و یا از دل روندی که میدان برخورد اندیشه های گوناگون و سنگ به سینه زدنهای متضاد و متنوع که هر کدام بطور نسبس بخشی از واقعییات موجود را در هر دوره تبلور داده اند، بیرون امده است؟
    آیا این نگاه مغروانه و مستبدانه از امر کشف حقیقت که آن را فقط شایسته از ما بهتران غیر زمینی میداند، نگاهی سالم و واقعی به جامعه و روابط انسانهاست؟
    یا اصلأ این " چیزها" چیستند که دفاع از منافع انها خانم گاف را اینگونه منقلب کرده است؟
    یا بنا به چه معیار و حکمی فقط سینهء خانم گاف شایسته خوردن سنگ چیزها میشود و خیلی از سینه های دیگر فقط شایسته خوردن زخم زبانهای روشنفکرانهء فرهیختگانی که امتیاز و استعداد و قدرت کشف ابژکتیو حقیقت و دفاع سوبژکتیو منافع چیزها را گویا خدای متعالی در انزوای کوه طور بدانها در یک لحظه هدیده داده است؟
    «اما دریغا دریغ که خرد نیز مرغی بال و پر بسته است!
    اما دریغا دریغ که خرد نیز به آب و دانه وابسته است!»
    آه و افسوس خوردن از اینکه چرا خرد به مثابهء محصول و خصلتی انسانی که فقط در ارتباط جامعهء بشری مفهوم یافته و در واقع همیشه با دو پای خود بر زمین داغ واقعیت عینی زندگی انسانها ایستاده نمی تواند هگل وار جهان پیرامون را جلوه ای از تخیلات خود کند. لعن و نفرین بر ماتریالیسم دیالکتیکی که بال و پر مرغ بلند پرواز خرد و اندیشه به محدویتها و ضرورتهای واقعیت عینی بسته شده و باید از آن تغذیه و آب و دانه خود را از جبر تاریخی آن جمع و جور کند. دریغا که اول باید پرواز را آموخت و برای فتح قله های فتح ناپذیر بارها به زمین خورد و سقوط کرد و دوباره تلاش کرد! دریغا که ما از نسل انسان از بهشت رانده ایم که به جرم خوردن سیب ممنوعه بال و پرمان را کنده اند!
    درد دلی بود با خانم گاف!

    پاسخحذف