۱۳۹۰ مهر ۴, دوشنبه

قصه های خانم گاف (2)

خرده گیری اندیشنده ای
گاف سنگزاد

• راوی پس از قرائت قصه خانم گاف مبنی بر اینکه «خیلی ها اگر از خیلی چیزها دفاع نکنند، به نفع آن چیزها ست!
• خیلی ها اگر سنگ خیلی از چیزها را به سینه نزنند، سنگین تر اند!»، به طرح پرسش زیر پرداخت:

• «راستی چرا و معیار اینکه چه کسی این حق را تعیین و مشخص می کند، چیست یا کیست؟»


• خانم گاف پس از تأملی گفت:
• «معیار حقیقت احکام در دیالک تیک اوبژکتیف ـ سوبژکتیف تعیین می شود و در این دیالک تیک در عرصه تئوری شناخت، نقش تعیین کننده از آن قطب اوبژکتیف است.

• چرا؟

• برای اینکه محتوای شناخت در اوبژکت شناخت است و نه در سوبژکت شناخت.

• اما اکنون این سؤال مطرح می شود که اوبژکت کر و کور و لال شناخت چگونه می تواند به داوری درخور در باره صحت و سقم حکم صادره در باره خویش بنشیند؟


• حکیم زحمت پاسخ این پرسش را پس از کشفی بسیار ارزشمند و تعیین کننده اعلام کرده است:

• معیار حقیقت احکام، پراتیک است.


• اگر حکمی از کوره پراتیک (تجربه، آزمون، آزمایش و غیره) سربلند بیرون آید، این امر دلیل بر صحت آن است.


• از این طریق است که واقعیات امور به حقایق امور بدل می شوند.


• مراجعه کنید به دیالک تیک پراتیک و تئوری، دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت، تئوری شناخت

• راوی در ضمن، در زمینه حکم «اما دریغا دریغ که خرد نیز مرغی بال و پر بسته است!
• اما دریغا دریغ که خرد نیز به آب و دانه وابسته است!»، به خرده گفت:
• «لعن و نفرین بر ماتریالیسم دیالکتیکی که بال و پر مرغ بلند پرواز خرد و اندیشه به محدویت ها و ضرورت های واقعیت عینی بسته شده و باید از آن تغذیه و آب و دانه خود را از جبر تاریخی آن جمع و جور کند.»

• خانم گاف در این باره گفت:
• «ظاهر راوی برداشت دیگری و چه بسا نادرستی از این حکم داشته اند.

• در این حکم، جنبه سوبژکتیف روند شناخت مطرح بوده است:

• همان گشتاوری که راوی نیز در تفسیر خویش، به نحوی از انحا بدان اشاره کرده اند.

• دست و پای داوری سوبژکت شناخت به هزار و یک بند و ترفند بسته است.

• درست از این رو ست که فاجعه آغاز می شود و ادامه می یابد.»

پایان

۱ نظر:

  1. با سلام مجدد
    باز در این رابطه سوال یا ابهامی برای من باقی است، مبنی بر اینکه اگر :
    « معیار حقیقت احکام، پراتیک است.
    اگر حکمی از کوره پراتیک (تجربه، آزمون، آزمایش و غیره) سربلند بیرون آید، این امر دلیل بر صحت آن است.
    از این طریق است که واقعیات امور به حقایق امور بدل می شوند.»

    پس چگونه ما باید با احکامی مانند " هرکس به قدر توان و استعدادش و به هرکس‏ به اندازهء نيازش " که از هیچ کوره پراتیک (تجربه، آزمون، آزمایش و غیره) نه برای کمونیسم اجباری اولیه بلکه آزادنه و عالی آینده بیرون نیامده است، برخورد کنیم تا سوبژکت شناخت که دست و پای داوری آن به هزار و یک بند و ترفند بسته است، منجر به آغاز فاجعه نشود؟

    مگر اینکه اینان پیش فرضها و ادعاهائی بیش نیستند و تا زمانی که کورهء پراتیک و تجربه صحت آنان را به اثبات نرسانده است نمیتوان از حقیقت انان نام برد!
    در ضمن این متد کشف حقیقت احکام چه تفاوتی با متدهای شناخت اندیشمندانی مانند لاک و بیکن دارد؟
    با سپاس

    پاسخحذف