۱۳۹۰ مهر ۶, چهارشنبه

سیری در جهان بینی امیر حسین آریان پور (4)

فردا روشن است
دكتراميرحسين آريان‌پور
تحلیل واره ای از شین میم شین

حکم اول
• بودني در پويش جاويد خود
• مي ‌فزايد، مي ‌فرازد خود به خود

• آریان پور در این حکم مفاهیم زیر را به خدمت می گیرد:
• «بودنی»، «پویش جاوید»، «فزایش و فرازش»، «خود به خود»

1
بودنی

• منظور آریان پور از مقوله «بودنی»، همان مقوله ماده است، همان واقعیت عینی بیکران بی آغاز و بی پایان لایزال است.

• مراجعه کنید به دیالک تیکی ماده و روح (دیالک تیک وجود و شعور)، مسئله اساسی فلسفه

2
پویش جاوید

• منظور آریان پور از مقوله «پویش» به احتمال قوی مقوله «حرکت» و یا «جنبش» است.
• در جهان بینی آریان پور بودنی (ماده) در پویش (حرکت و جنبش) بی امان جاوید است.
• حرکت مطلق است.

• مراجعه کنید به دیالک تیک حرکت و سکون، تئوری توسعه، تغییر

3
فزایش و فرازش

• منظور آریان پور از مقوله «فزایش» به احتمال قوی، مقوله «تغییر کمی» (کمیت) و منظور او از مقوله «فرازش»، احتمالا مقوله فلسفی «تحول کیفی» (کیفیت) است.

• مراجعه کنید به دیالک تیک کمیت و کیفیت (قانون گذار از تغییرات کمی به تحولات کیفی و برعکس)

• ماده در همه فرم های حرکتی اش (طبیعت، جامعه و تفکر) بلحاظ کمی، افزایش می یابد و پس از رسیدن به حد عینی معینی دستخوش تحول کیفی می شود.
• مثال آشنا، حرارت دادن آب است که در فشار جو زمین، پس از رسیدن به صد درجه سانتیگراد (حد عینی) تحول کیفی می یابد و به بخار بدل می شود.

• تحول و توسعه بالنده در همه عرصه های هستی (طبیعت، جامعه و تفکر) از همین طریق صورت می گیرد:
• بدون افزایش کمی، افرازش کیفی امکان پذیر نیست:
• کمیت و کیفیت در رابطه دیالک تیکی با هم قرار دارند.

• در دیالک تیک کمیت و کیفیت، نقش تعیین کننده از آن کیفیت است.

• گذار از کهنه به نو که در ابیات پیشین آریان پور مورد بحث قرار گرفت، گذار از کیفیتی به کیفیتی دیگر است و در نتیجه همین تغییرات کمی تدریجی و چه بسا ناچیز صورت می گیرد.
• قطره قطره جمع گردد (افزایش کمی)، وانگهی دریا شود (تحول کیفی)

4
خود به خود

• منظور آریان پور از مقوله «خود به خود»، به احتمال قوی، مقوله فلسفی «خودپوئی» است.
• مقوله خودپوئی در ماتریالیسم تاریخی، با مقوله آگاهی، دیالک تیکی را تشکیل می دهد:
• دیالک تیک آگاهی و خودپوئی را.

• روندهای طبیعی اما خودپو هستند، به سوبژکت آگاه احتیاجی ندارند.
• برای وقوع زلزله قانونمندی های طبیعی بطور اوتوماتیک، بی اعتنا به بود و نبود کسی عمل می کنند.
• تحول ماده نیز بنا بر تضادهای درونی خویش صورت می گیرد:
• علت جنبش بی امان ماده تضادهای درونی آنند.
• خودپوئی ماده به دلیل تضادمندی آن است.

حکم دوم


• گل ز تخم و غنچه مي ‌آيد برون
• ليك دارد چيزكي زان دو، فزون

• آریان پور در این حکم، تریاد هگلی تز ـ آنتی تز ـ سنتز را دوباره به خدمت می گیرد:
• گل نتیجه حل تضاد تز و آنتی تز (تخم و غنچه) است، ولی جمع جبری آندو نیست:
• چیزی بیشتر از آندو ست.
• چرا؟
• برای اینکه کیفیتی جدید است و به همین دلیل میدان فراخی را برای افزایش کمی در اختیار سنتز قرار می دهد.

• گذار از هر کیفیتی به کیفیت دیگر، افزایش کمی خارق العاده ای را به دنبال می آورد:

• از این رو، از قانون گذار از تغییرات کمی به تحولات کیفی و برعکس، سخن می رود.

• رابطه کمیت و کیفیت، نه رابطه ای مکانیکی، نه رابطه ای یکسویه، بلکه دیالک تیکی است:

• افزایش کمی به تحول کیفی منجر می شود و تحول کیفی به افزایش کمی.

حکم سوم
• گل، گل است و غنچه تخم است نیز
• تخم و غنچه نيست چون گل، عطر بیز

• آریان پور در این حکم، بطرزی استه تیکی به تفاوت کیفی میان سنتز و تز و آنتی تز می پردازد.
• شناخت استه تیکی اما بر خلاف شناخت تئوریکی قادر به انعکاس تمام و کمال و بی نقص و عیب واقعیت عینی نیست.
• زیرا مفاهیم و مقولات لازمه را در اختیار ندارد.

• گل در واقع، نه غنچه است و نه تخم.

• سنتز آندو ست.

• گل (سنتز) فقط و فقط در صورتی می تواند تشکیل شود که تضاد تخم و غنچه حل شود، یعنی هر دو ضد دیالک تیکی در ستیز بی امان داربست وحدتمند موجود را منفجر کنند و همراه با آن خود را نیز مضمحل سازند.

• گل نشان از هر دو دارد.
• گل گورستان آندو ست.

• گل ضمنا پس از تشکیل، خود به تزی بدل می شود و در درونش ضد دیالک تیکی ئی پرورش می یابد، تخم های بلحاظ کمی بیشتر و بلحاظ کیفی چه بسا بهتر.

• بدین طریق گلی که ثمره توسعه و تکامل تخم واحدی بوده، خود حاوی تخم های بیشتر است که از هر کدام شان می تواند گلی چه بسا بهتر تشکیل شود:
• توسعه بالنده درست در همین روند نفی نفی، آشیان دارد.
• توسعه بالنده از معبر دیالک تیک پیوست و گسست می گذرد که توضیحش قبلا صورت گرفته است.

• مراجعه کنید به دیالک تیک پیوست و گسست، نفی، نفی نفی

حکم چهارم
• زين سبب آينده پرمايه‌ تر است
• از گذشته، هم ز اكنون برتر است

• آریان پور به دلیل دیالک تیک پیوست و گسست، آینده را پرمایه تر از حال و گذشته می داند.
• نو همانطور که گفتیم، بخش بالنده و حیاتمند و مثبت کهنه را از آن خود می کند و به نوبه خود توسعه بیشتر می دهد.

حکم پنجم


• رفت ديروز من و امروز من
• مي ‌رود، زان پس بيايد روز من

• خوش بینی انقلابی پروفسور پارتیزان در همین حکم او با صراحت تمام عرض اندام می کند:
• دیروز فته، امروز هم خواهد رفت و روز مولدین که آریان پور پیکارجو و دانشمند نماینده بی چون و چرای آنها ست، فرا خواهد رسید.
• روز آریان پور، روز حاکمیت کار است و حاکمیت کار به معنی حاکمیت خرد و خودمختاری خلق است، به معنی پایان حاکمیت انسانی بر انسانی است:
• حاکمیتی که تولدش مقدمه مرگش است، مقدمه مرگ هر نوعی از حاکمیت است.
• تشکیل خطه اختیار است.
• وحدت طبیعت اول با طبیعت دوم است:
• وحدت ناتورالیسم با هومانیسم است.
• فصل هماهنگی و هارمونی ماده و روح است.

حکم ششم


• روز من فردا ست، فردا روشن است
• شام تيره، بام را آبستن است

• از این بیشتر نمی توان صراحت به خرج داد:
• روز پروفسور پارتیزان، فردا ست.

• او به مثابه نماینده توده کار، جادوی زیبائی را، ایدئال و رهایی و سعادت و بهروزی را نه در دیروز، نه در گذشته بر باد رفته، بلکه در آینده می جوید، در آینده ای که سوبژکت تاریخساز خود خواهد ساخت.


• اگر کسی دلیل بخواهد، سردار خردمند توده ها از ملموس ترین تجارب روزمره استخراج می کند و اثبات می کند:

• شام آبستن بام است:
• شب آبستن روز است.

• امید آریان پور نه امیدی توخالی و توهم آمیز، بلکه امیدی قانونمند است، امیدی رئال است، استوار بر پایه های خارائین واقعیت عینی.


حکم هفتم


• روشني زايد ز بطن تیرگی
• زاد بر زاييده يابد چیرگی

• مفاهیمی که آریان پور در این حکم بکار می برد، عبارتند از «زاد»، «زاییده»، «روشنی و تیرگی»

• در جهان بینی آریان پور زاد بر زاییده چیره می شود.
• منظور از مفهوم «زاد» چیست؟

• زاییده معلول زاینده به مثابه علت است.

• زاد اما چیست که بر زاییده، چیره می شود؟

• آیا منظور او از زاد، روند زایش است؟

• و یا اینکه همان نو (آنتی تز) است که در بطن کهنه (تز) بتدریج رشد می کند و در ستیز بی امان بر ضد کهنه، سرانجام پیروز می شود؟

• مفاهیم دوئالیستی نور و ظلمت، مفاهیمی آشنا و سمبولیک اند:
• نور ـ هر چند خرد و ناچیز ـ در بطن ظلمت ـ هر چند عظیم و مسلط ـ نطفه می بندد و سرانجام بر آن پیروز می شود تا دوباره خود مغلوب ظلمت گردد.
• در همین توالی مستمر روز و شب، نور و ظلمت، می توان بطور سمبولیک به استدلال استه تیکی امید و خوش بینی انقلابی پرداخت.

• پروفسور پهلوان توده مولد
نیز جز این نمی کند.


حکم هشتم
• گر بخواهي ور نخواهي، شب رود
• صبح تاريخ بشر ناگه دمد

• در مورد شب و روندهای طبیعی حق با آریان پور است:
• روندهای طبیعی در دیالک تیک ضرورت و تصادف صورت می گیرند:
• زلزله و توفان و آتش فشان و غیره بر طبق قانونمندی های عینی هستی رخ می دهند.

• به قول آریان پور:

• خواستن و نخواستن انسان ها در وقوع انها نقشی بازی نمی کند:
• تعین مندی آهنینی بر روندهای طبیعی حاکم است.

• مراجعه کنید به دترمینیسم و ایندترمینیسم

• اما استنتاج آریان پور از روند و روال طبیعی و پیاده کردن مکانیکی آن بر روندهای اجتماعی قابل بحث است:
• ما در بررسی جهان بینی احسان طبری اشاره کردیم که نوعی ناتورالیزاسیون روندهای اجتماعی و یا هومانیزاسیون روندهای طبیعی به چشم می خورد.

• این شیوه برخورد از سوی بورژوازی واپسین در همه زمینه ها صورت می گیرد:

• داروینیسم اجتماعی، نئوداروینیسم، بیولوژیسم و امثالهم در این زمینه بطرز بی بند و باری توسعه داده می شود:

• حریفی روزی به همکلاسی اش در دانشگاه آلمان دختر هفده ساله ای را که همسر سیاستمدار هفتاد ساله ای شده بود، نشان می دهد و انتقاد می کند.

• همکلاسی اش برای دفاع از سیاستمدار بی رحم بی شعور می گوید:
• مگر شیر در حرمسرایش شیر نوباوه ندارد؟

• این مثال ساده ای برای ناتورالیزاسیون روندها و پدیده های اجتماعی است که از سوی دشمنان پیشرفت اجتماعی اشاعه داده می شود.

• شعرا و فلاسفه و حکمای ایرانی از سر نادانی و به نیت خیر همین کار را می کنند.

• اما تعیین کننده در تعیین ارزش حقیقت احکام ـ قبل از همه ـ نه جنبه سوبژکتیف، بلکه جنبه اوبژکتیف است که حاوی محتوای شناخت است.

• با نیت خیر می توان جامعه را به قهقرا سوق داد.

• با نیت خیر می توان توده را به دوزخ رهنمون شد.

• دترمینیسم اجتماعی در مقوله جبر تبیین می یابد که پیوند ناگسستنی با جفت دیالک تیکی اش، مقوله اختیار دارد.

• مراجعه کنید به دیالک تیک جبر و اختیار (دیالک تیک ضرورت و آزادی)

• روندهای اجتماعی ضمنا در این دیالک تیک صورت می گیرند.
• در این دیالک تیک نیز نقش تعیین کننده از آن جبر است، ولی جبر اجتماعی به تنهائی و بطور خودپو و اوتوماتیک جامه عمل نمی پوشد.

• جامعه و تاریخ بی سوبژکت نیست.

• تاریخ خود به خودی ساخته نمی شود.
• تاریخ را توده های مولد می سازند.

• چرا؟


• برای اینکه پایه و شالوده هر جامعه را تولید مایحتاج مادی انسانی تشکیل می دهد و تولید بوسیله توده های مولد و زحمتکش تحقق می یابد:

• هر جامعه ای بر شانه های توده های مولد و زحمتکش حمل می شود و فقط همین سوبژکت جامعه و تاریخ است که با تکان های تاریخساز خود، جامعه را از پله ای به پله دیگر می برد.

• آریان پور از این حقیقت امر بیشک باخبر است.
• ولی به سبب فقدان آزادی های دموکراتیک در جامعه و غیاب روشنگری همه جانبه صراحت و وضوح تئوریکی کسب نکرده است.
• ما برای روشن شدن قضیه به دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت اشاره می کنیم:
• در تئوری شناخت، در دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت، نقش تعیین کننده از آن اوبژکت است.
• چون اوبژکت حاوی محتوای شناخت است.

• اما همان دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت در جامعه بشری وارونه می شود و نقش تعیین کننده از آن سوبژکت می گردد.
• دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت را نباید با دیالک تیک شعور و وجود عوضی گرفت که در مسئله اساسی فلسفه مطرح می شود.

• به قول حریفی در جائی:

• «در این بیت نوعی اوتوماتیسم به چشم می خورد که در زمینه روندهای طبیعی فقط صدق می کند.
• چنین برداشتی را نمی توان بر روندهای اجتماعی بسط و تعمیم داد.
• در اشعار کسرائی و بویژه در اشعار سایه و امثالهم شاید هم طبری ـ من مطلب زیادی از ایشان نخوانده ام ـ این اوتوماتیسم به چشم می خورد.
• این گرایش را ماتریالیسم مکانیکی قرن 18 نمایندگی می کرد که بوسیله مارکسیسم فاتحه بلندی بر آن خوانده می شود:
• تاریخ بی سوبژکت نیست!

• روندهای تاریخی و یا اجتماعی بدون حضور فعال انسان اجتماعیگشته رخ نمی دهند، نمی توانند هم رخ بدهند.

• صبح اجتماعی بدون کار و پیکار توده ها بر نمی دمد:

• فرق مارکسیسم با تئوری های اجتماعی ماقبل ضمنا در این کشف مهم کلاسیک ها ست.

• فکر نمی کنم که آریان پور از این حقیقت امر بی خبر باشد.

• البته من از ایشان هیچ نخوانده ام.»

حکم نهم
• ما همه در راه صبح روشنیم
• در دل تاريخ، آن سو مي رویم

• آریان پور در این حکم، انسان را در راه حرکت به سوی «صبح روشن» در دل تاریخ تصویر و تصور می کند.
• این بیان استه تیکی توسعه بالنده در همه عرصه های هستی است.

• روندهای اجتماعی اما سوبژکتمرکز اند.


• در برهه های زمانی معینی طبقات ارتجاعی ئی می توانند جامعه بشری را به سوی قهقرا و بربریت سوق دهند.

• ما در قرون وسطی شاهد چنین پدیده تراژیکی بوده ایم:
• سیطره دیرنده فئودالیسم توسعه نیروهای مولده جامعه بشری را بطرز مهیبی سد کرد و چه بسا به عقب راند.

• جنبش های اجتماعی ارتجاعی از قبیل فاشیسم، فوندامنتالیسم و غیره مانع چرخش چرخ تاریخ به جلو می شوند و به تخریب وحشت انگیز نیروهای مولده بشری می انجامند.


• برای بسیج، سازماندهی و مبارزه توده ای آلترناتیو و برابرنهادی وجود ندارد.


• انسان در قلب نیروهای مولده ایستاده است.

• با حذف انسان جامعه نمی تواند وجود داشته باشد.

حکم دهم
• سير ما سازنده تاريخ ما ست
• سير تاريخي كجا از ما جدا ست؟

• آریان پور در این حکم، به نقش سوبژکت جامعه و تاریخ برمی گردد و به تصحیح ادعای پیشین خویش می پردازد:
• تاریخ بی سوبژکت نیست:
• سیر تاریخی جدا از انسان وجود ندارد.

• تاریخ و جامعه بشری با طبیعت تفاوت دارد.

• روندهای اجتماعی را نباید ناتورالیزه کرد.

• هومانیزه کردن روندهای طبیعی نیز چه بسا جاهلانه و جنایتکارانه است:

• ما با این مسئله در عرصه شعر پارسی مواجه می شویم:
• در آشغالشعرهائی که بسیاری از شعرا ـ چه بسا برای کودکان معصوم ـ می سازند، جانوران با ملاک ها و معیارهای انسانی بطور سوبژکتیف به موذی و مضر طبقه بندی و کشتار می شوند.

• اشعار سهراب سپهری از این نظر، به احتمال قوی استثناء و در عین حال نوآورانه و انقلابی اند:

• در جهان بینی سهراب سپهری هومانیزاسیون چیزها، پدیده ها و سیستم های طبیعی به نقد کشیده می شود.

• ما در فرصتی دیگر به تحلیل اشعار او خواهیم پرداخت تا صحت حدس خود را به بوته آزمون و آزمایش عملی بسپاریم.


حکم یازدهم
• چون دوان با شوق و آگاهي رویم
• راه تاريخي خود كوته کنیم

• آریان پور در این حکم، هر انچه که در بیت قبلی ساخته بود، دوباره خراب می کند.

• او نسبیتی را وارد نقش سوبژکت تاریخ و جامعه می سازد:

• تاریخ در جهان بینی او بسان طبیعت، بطور خودپو به سوی مقصد از قبل معلوم، روان است و اگر توده های مولد و زحمتکش با شوق و آگاهی به دنبال آن بدوند، راه تاریخی کوته تر می شود.

• به عبارت صریحتر، اگر هم ندوند، قافله بی شور و بی شعور تاریخ در هر صورت به مقصد متعالی خواهد رسید.


• این تصور کج و معوج و معیوب در اکثریت روشنفکران به اصطلاح مترقی کشور وجود داشته است و باید بیرحمانه به نقد دیالک تیکی کشیده شود، بی اعتنا به اینکه دل نازک شعرا و نازک اندیشان بشکند و یا نشکند.


• حقیقت به دفاع قاطعانه، پیگیرانه و بیرحمانه نیاز مبرم دارد، بویژه در عصر عسرت، در عصر فرمانفرمائی ایراسیونالیسم بی بند و بی افسار، انهم در مقیاس تمام ارضی.

حکم دوازدهم
• جنبشي از جان و دل، با چشم باز
• مرد اكنون را كند آينده‌ ساز

• آریان پور در این حکم به نقش پراتیک آگاهی مند انسان ها اشاره می کند:
• انسان در جهان بینی آریان پور، برای ساختن آینده به دیالک تیک پراتیک و تئوری نیاز دارد:
• به دیالک تیک جنبش از دل و جان و چشم باز.

• مراجعه کنید به دیالک تیک پراتیک و تئوری، دیالک تیک آگاهی و خودپوئی

حکم سیزدهم
• آفتاب زندگي، تابنده باد
• چشم ما بر طلعت آينده باد

• این دعای واپسین پروفسور پارتیزان توده ای است!

• حکم و آرزوی «تابنده باد، آفتاب زندگی»، از هومانیسم ژرف خردمند رزمنده حکایت دارد، از عشق به زندگی، از نفرت به مرگ!

• با همین اصل است که مارکسیست ها حساب خود را از فاشیست ها و فوندامنتالیست ها جدا می کنند:
• ستایش از زندگی!
• دفاع بی چون و چرا از زندگی و فرم و محتوای متعالی و شایسته انسانی زندگی.

• مبارزه بر ضد ستایشگران مرگ.

• مبارزه بر ضد نیهلیسم در همه فرم های عوامفریب آن.
• مبارزه با فاشیسم و فوندامنتالیسم های رنگارگ.

در حکم و آرزوی آریان پور تحت عنوان «چشم داشتن بر طلعت آینده» خوش بینی انقلابی قانونمند او تببین می یابد.
امید قانونمند مبتنی بر تئوری خارائین ماتریالیستی ـ دیالک تیکی او.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر