۱۳۹۰ شهریور ۱۶, چهارشنبه

مارکسیسم بدون لنین؟ (5)

«مبارزه حزبی در فلسفه»
لنین در مصاف با ماکسیست ـ پوزیتیویست ها
پروفسور هانس هاینتس هولتس
برگردان میم حجری

بخش دوم
پیکان حمله به سوی کانت

• پیشرفت معرفتی در علوم به قول ولادیمیر لنین، «از نقطه نظر ماتریالیسم مدرن، یعنی مارکسیسم، مرزهای نزدیک گشتن معارف ما به حقیقت عینی مطلق، بلحاظ تاریخی مشروط می شود.
• حتمی، نامشروط و بی چون و چرا ـ اما ـ این حقیقت امر است که این تصویر، ارائه دهنده ی مدلی است که بطور عینی موجود است.»

• مراجعه کنید به حقیقت، ماتریالیسم، فلسفه، علم

• ما امروز آثار لنین را در مقایسه با صد سال پیش، بطرز دیگری می خوانیم.
• در زمان لنین، مبارزه بر ضد پوزیتیویسم در دستور روز قرار داشت، پوزیتیویسمی که در فرم رویزیونیسم در مارکسیسم نفوذ می کرد.

• مراجعه کنید به پوزیتیویسم، نئوپوزیتیویسم، رویزیونیسم

• فرم های ایدئولوژی رویزیوینستی در صد سال گذشته، تغییر یافته اند.
• حتی خود لنین، پس از پایان مبارزه بر ضد امپیریوکریتیسیسم، دیگر بدان نمی پردازد.
• به چیزی که در حال نزع است، کسی وقت تلف نمی کند.
• امپیریوکریتیسیسم در هم کوبیده شده بود، بی آنکه رویزیونیسم درهم کوبیده شده باشد.
• رویزیوینسم در فرم های بیشمار کماکان ادامه حیات می دهد و بطور سیاسی و فلسفی به تهی سازی مبانی مارکسیسم از محتوای آنها مبادرت می ورزد.
• به مبارزه و چالش بر ضد رویزیونیسم هرگز نمی توان پایان داد.
• لنین ریشه های فلسفی ئی را که منشاء رشد رویزیونیسم بوده اند، حتی لحظه ای از نظر دور نمی دارد.
• این ریشه های فلسفی رویزیوینسم نخست در اثر لنین تحت عنوان «ماتریالیسم و امپیریوکریتیسیسم» مورد حلاجی قرار می گیرند و بعد در نوشته های لنین در رابطه با «طرح های هگل» بارها و بارها مطرح می شوند و مورد تأکید قرار می گیرند.

• فراموش نباید کرد که مطالعه آثار هگل را لنین در رابطه با خیانت سوسیال ـ دموکراسی در اوایل جنگ جهانی اول به راه می اندازد.

1
بزرگترین بلاها

• آنچه که لنین از زمان شروع جدل بر ضد امپیریوکریتیسیست ها می شناخت و علنا بر زبان می راند، این حقیقت امر و این ضرورت درونی بود، که استراتژی رویزیونیستی از پیش شرط های فلسفی ـ جهان بینانه عام نشئت می گیرد و برای توجیه حقانیت خویش به آنها تکیه می کند.

• تغییراتی که رویزیونیست ها در مبانی مارکسیسم به مارکسیستی ـ لنینیستی می آورند، به شرح زیرند:

1

• تغییرات معرفتی ـ نظری ـ اونتولوژیکی

• مراجعه کنید به به تئوری شناخت، اونتولوژی و اونتولوژی نوین

2

• تغییرات سوسیولوژیکی ـ آنتروپولوژیکی و مورالیستی (مبتنی بر اخلاقگرائی)، که بر تغییرات معرفتی ـ نظری ـ اونتولوژیکی استوارند.

• مراجعه کنید به به آنتروپولوژی، اتیک، اخلاق

• در نسل جدید رویزونیسم (نسل پس از جنگ جهانی دوم) ما شاهد جریانات رویزیونیستی زیر بوده ایم و هستیم:

1

• در اگزیستانسیالیسم فرانسه

• مراجعه کنید به اگزیستانسیالیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

2

• در مکتب فرانکفورت به انضمام هربرت مارکوزه

3

• در فلسفه پراتیک (پراکسیس) یوگوسلاوی

4

• و اخیرا در گرایشات «فرهنگ لغات تاریخی ـ انتقادی مارکسیسم» زیر نظر ولفگانگ فریتس هاوگ در آلمان فدرال

• این جریانات فلسفی چهره های متفاوتی دارند.

• همه آنها ـ بلحاظ عینی ـ نهایتا به سوسیال ـ دموکراتیزاسیون کمونیسم منتهی می شوند.


• نیت برخی از نمایندگان آن در این زمینه تغییری در ماهیت امر نمی دهد.


ایمانوئل کانت (1724 ـ 1804)
برجسته ترین نماینده فلسفه کلاسیک آلمان
اثر او تحت عنوان «انتقاد از عقل محض» نقطه عطفی در تاریخ فلسفه و آغاز فلسفه مدرن محسوب می شود.
کانت در زمینه های زیر دورنمای فراگیر نوینی به روی فلسفه گشوده است:
اتیک (انتقاد از عقل عملی)
استه تیک (انتقاد از قوه قضاوت)
فلسفه مذهب
فلسفه حقوق
فلسفه تاریخ

• اهمیت لنین در این است که او از همان آغاز به ماهیت این جریان پی می برد و آن را افشا می کند.

• لنین علت تبدیل گشتن رویزیونیسم های فلسفی به نیروی ایدئولوژیکی ـ سیاسی را در این می داند که آنها مواد و مصالح مورد نیاز خود را از ارثیه ایمانوئل کانت ـ جد بزرگ و محبوب ـ فراهم می آورند و عمارت فکری خود را عالمانه و یا ابلهانه با صخره های این ارثیه بر پا می دارند.


• کانت به کمال رساننده بزرگ جهان بینی بورژوائی بوده است که پی ریزی فلسفی اش را رنه دکارت و فرانسیس بیکن شروع کرده بودند.

• ارثیه فلسفی کانت توجیه معرفتی ـ نظری لازم برای سوبژکتیویسم رویزیوینسم را عرضه می کرد و افق اخلاقی لازم برای ایندیویدوئالیسم آن را.

• کانت کارگاه عظیم کلنجار فکری سیستماتیکی را پی افکنده بود.
• کانت «انقلابی در نوع تفکر» پدید آورده بود، انقلابی که بدون ان نه هگل ـ یعنی منتقد بزرگ کانت ـ می توانست پدید آید و نتیجتا، نه مارکس.

• من روزی کانت را بزرگترین بلای فلسفه اروپا نامیده بودم.
• البته بلائی با عظمتی بی مانند و اغواگر.

• لنین به این حقیقت امر پی برده بود و لذا آنتی تز کانت ـ هگل را فرمولبندی کرده بود.


• خوانش دیگری از کانت نیز می توان به عمل آورد:
• به طرزی، نه به مثابه آخرین روشنگر بزرگ بورژوائی که سوبژکتیویسم و ایندیویدوئالیسم را پی ریزی کرده است.

• مراجعه کنید به سوبژکتیویسم و ایندیویدوئالیسم در تارنمیا دایرة المعارف روشنگری

• بطرزی، نه به مثابه «مخرب همه جانبه» متافیزیک و احیا کننده همزمان اعتقاد.
• بلکه به مثابه هوادار ترقی خواه انقلاب فرانسه:
• همانطور که دومه نیکو لوسوردو در اثر خویش تحت عنوان «ایمانوئل کانت. آزادی، حقوق، انقلاب» مطرح کرده است.

• و به مثابه آزمایشگر دیالک تیکی تفکر گمانورز:
• همانطور که اندرئاس هولینگ هورست در اثر خویش تحت عنوان «آزمایش گمانورزانه کانت» مطرح می کند.

• چنین خوانش هائی اما استثنائی اند و شامل حال کسانی نمی شوند که رویزیونیسم خود را بر نظرات کانت استوار می سازند.

• اهمیت فلسفی اثر لنین تحت عنوان «ماتریالیسم و امپیریوکریتیسیسم» در این است که در انتقاد از رویزیونیسم پیکان حمله خویش را به سوی کانت نشانه می رود.

• شکی نیست که این اثر لنین از مرزهای زمانی جدل (پلمیک) یاد شده فراتر می رود.


• پیکان حمله لنین در تفاسیر او از اندیشه های هگل (1914 ـ 1915) بر قلب هدف می نشیند.

• جلد 14 و 38 آثار لنین را باید با هم خواند.


• البته ناگفته نماند که اهمیت تفاسیر لنین از انیدشه های هگل بمراتب فراتر از انتقاد از کانت است.

• اما نمی توان نادیده گرفت که لنین چگونه بکرات و به تفصیل قول های هگل را در رابطه با کانت نقل می کند و مورد تفسیر قرار می دهد.
• علاقه خارق العاده لنین در این زمینه را نمی توان درنیافت.

• لنین در مواردی نیز همراه با کانت به ارنست ماخ (مؤسس امپیریوکریتیسیسم در اطریش) اشاره می کند، ولی نه از ماخیست های روسی.

• آنها دیگر وزنی ندارند.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر