زمان را گنج ها در آستین است!
نشریه دنیا شماره 4 (زمستان 1345)
نشریه دنیا شماره 4 (زمستان 1345)
• شنـــــیدم لا لــه ای در کـوهســــــاری
• درفـش افراشـت، آغـاز بهــــــاری
• به گــرد خــود جهانــی یافــت غمگین
• جهانی بی گل و ریحان و نسریـن
• دلــش افســرده شــد از بـــی نصیبــــی
• همــی سـر کـرد آهنـــگ غریبـی:
• که «ما را همدمی دراین زمین نیســـــت
• بجز خار مغیلان در کمین نیسـت
• چـو گلبـــرگ تــــرم پژمــرده گــــردد
• کســی نی، کاو دلـش افسرده گـردد
• در این صحـرای پر خاشاک و پر خــس
• به داغ خویـش تنهائیــم و بی کــس»
• ولـی آن دانــه هـا کـان لالـه افشـانـــــد
• نسیمی برد و در هر گوشه بنشاند
• هنــوز آن لالــه را جــان بــود در تــن
• که شد رشگ جنان، آن تیره گلخـن
• چــو آتـش شعله هــا از خـــاک بــر زد
• ز هـر سو لالـه ای گلـرنـگ سرزد
*****
• ترا من نکته ای جانانه گفتم• مپندار از سر افسانه گفتم
• ز تنهایی و ناکامی و ذلت
• مشو نومید، ای یار عدالت
• که گیتی رنگبازی راستین است
• زمان را گنج ها در آستین است
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر