۱۳۸۹ بهمن ۱۳, چهارشنبه

پایان انتقاد از سرمایه داری؟ (11)


هنجارمندی و انتقاد اجتماعی
دکتر ورنر سپمن
برگردان شین میم شین

قابل انتقاد بودن سرمایه داری ـ بنظر مارکس و انگلس ـ از آن رو ست، که برای این سیستم به سبب مکانیسم های عملکردی اش، منافع اقتصادی مربوط به بهره وری از سرمایه مهمتر از خواست انسان ها در زمینه «خود تحقق بخشی» آنها ست.



• مثال های فوق الذکر حاکی از آنند که تضادهای اقتصادی فقط یک طرف واقعیت کاپیتالیستی موجودند.
اعمال فشار بر افراد، اختلالات روانی و نابسامانی های اجتماعی با این جنبه بحرانی، پیوندی تنگاتنگ دارند که تئوری مارکس در زمینه تحلیل آنها برازندگی بی نظیری از خود نشان می دهد.
• برای اینکه تئوری مارکس، تنها به توضیح شیوه تأثیرگذاری رژیم انباشت سرمایه و یا سقوط قانونمند میزان سود نمی پردازد، بلکه علاوه برآن شامل تئوری بسیار مهم دیگری بنام «بیگانگی فردی و اجتماعی» است.
مارکس در پیوند با آن، از سوئی به بررسی سرسختانه فرم های ایدئولوژیکی تداوم حاکمیت و از سوی دیگر ـ در مبارزه با آن ـ به توضیح شرایط «خود تحقق بخشی» انسانی انسان ها می پردازد.
• از همین رو ست که اغلب این سؤال مطرح می شود که انسان ها از چه راهی می توانند به تعادل روانی ـ اجتماعی با خود و با محیط اجتماعی خود نایل آیند؟

• با تحلیل ساختارهای روزمره و روابط شغلی، در پرتو مقوله مارکس معروف به «تئوری بیگانگی»، معلوم می شود که علیرغم کلیه تغییرات صوری، خصلت ضد اجتماعی و ضد انسانی سرمایه داری تغییر چندانی نیافته است.
• مشخصه سرمایه داری بلحاظ «تمدن»، عبارت است از عوارض فردی و اجتماعی ناشی از «بیگانه فرمائی»:
• انسان ها محصول کار خود را به عنوان چیزی بیگانه حس می کنند، چیز بیگانه ای که زندگی آنان را تحت سلطه خود قرار می دهد و جلوی تکامل فردی شان را می گیرد.


تئوری بیگانگی مستقلا و مفصلا توضیح داده خواهد شد. مترجم


• قابل انتقاد بودن سرمایه داری ـ بنظر مارکس و انگلس ـ از آن رو ست، که برای این سیستم به سبب مکانیسم های عملکردی اش، منافع اقتصادی مربوط به بهره وری از سرمایه مهمتر از خواست انسان ها در زمینه «خود تحقق بخشی» آنها ست.

• تفکر رادیکال ـ به نظر مارکس ـ عبارت است از دفاع از نیازهای مربوط به «خود تحقق بخشی» انسان ها در مقابل اصول بهره وری انتزاعی و دینامیسم اجتماعی غیرقابل کنترل.

• فقط در پرتو این هومانیسم انقلابی است که می توان دریافت که سرمایه داری برای بازتولید خود، انسان ها را به تحمل چه خسارات روحی و روانی وامی دارد:
• این دورنمای زندگی و شانس توسعه و تکامل مشخص انسان ها ست که فدای اتوماتیزاسیون، انتقال محل کار به کشورهای دیگر، فشار شغلی و عدم امنیت می شود.
بیکاری ـ به عنوان مثال ـ از نقطه نظر اصل تعقل اقتصادی یک اسکاندال است، ولی سنگینتر از خسارات اقتصادی، فشار روحی ناشی از آن است.

• بویژه نسل جوان از این بابت رنج می برد که برای خود جای آبرومندانه ای در جامعه نمی یابد و در جوی بدون کوچکترین دورنمای آتی بسر می برد:
• به قول فورستر، «تصورش هم حتی دشوار است، آنچه که جوانان، در گذار روزها ـ که هرثانیه اش به درازای سالی است ـ احساس می کنند و نسبت به چیزهائی که عناصر اصلی زندگی آنها را تشکیل می دهند، نمی توانند کوچکترین امیدی داشته باشند.»


«فضای پسیکولوژیکی زندگی» خفقان آور می شود و قربانیان نسبت به سرنوشت خود، با بیچارگی و تسلیم طلبی واکنش نشان می دهند.
• حالتی مرکب از شرم و عجز آنها را به تنگترین گوشه های زندگی شخصی می راند و یا تحت شرایط معینی آنها را به واکنش اعتراضی کور و یا چماق کشی لگام گسیخته سوق می دهد.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر