۱۳۸۹ اسفند ۱, یکشنبه

سیر و سرگذشت ایدئالیسم و ماتریالیسم (3)

برج نفی

دنیس دیدرو (1713 ـ 1784)
یکی از خلاق ترین اندیشمندان ماتریالیست روشنگری اروپا
از مؤلفین برجسته دایرة المعارف
و از همکاران و دوستان دآلمبر، روسو، کاندیلا.

پروفسور مانفرد بور
پروفسور وینفرید شرودر
پروفسور ورنر شوفن هاور
برگردان شین میم شین

III

سیر تاریخی مفهوم « ایدئالیسم»

• مفهوم «ایدئالیسم» در قرن هجدهم میلادی پا به عرصه نهاد و برای اولین بار، برای نامیدن موضع فکری و معرفتی ـ نظری برکلی به کار رفت.
• دیدرو در «نامه ای در باره کورها» (1749 میلادی) از مفهوم ایدئالیسم تعریف دقیقتری ارائه می دهد:
• «ایدئالیست فلاسفه ای را می نامند که تنها به وجود خویش، به احساس های خویش واقفند، که در درونشان بدنبال هم روانند.
• از این رو ایدئالیست ها به چیز دیگری اعتبار قائل نمی شوند.
• ایدئالیسم سیستمی است که باعث سرافکندگی روح بشری و فلسفه است و اگرچه باطل تر از آن چیزی وجود ندارد، با این حال مبارزه علیه آن بسیار دشوار است.
• ایدئالیسم در سه گفتار دکتر برکلی، اسقف کلوین بطور عریان و بی پرده بیان می شود.»
• در این دوره مقابل هم قرار دادن ماتریالیسم و ایدئالیسم (و یا روحگرائی) مرسوم بوده است.

فریدریش شیللر (1759 ـ 1805)
شاعر، نمایشنامه نویس، مورخ، فیلسوف آلمانی
ویلند، گوته، هردر و شیللر ستاره های چهارگانه جمهوری وایمار محسوب می شوند.

• در ادبیات و فلسفه کلاسیک آلمان، بویژه در آثار شیللر مفهوم «ایدئالیسم» به معنی دیگری به کار می رود:
• ایدئالیست بر خلاف رئالیست به کسی اطلاق می شود که از ایدئال خرد لبریز است و آن را راهنمای خود قرار می دهد.
• «چون رئالیست تابع ضرورت طبیعی و ایدئالیست تابع ضرورت خرد است، پس میان آن دو همان رابطه بر قرار است که میان تأثیرات طبیعی و اعمال خرد حاکم است.
• وقتی که رئالیست در عمل اخلاقی خویش نیز خود را ـ براحتی و با فراغت خاطر ـ تابع ضرورت جسمی می سازد، ایدئالیست باید به خود بپیچد و بدون درنگی بر علوم طبیعی خویش خشم گیرد و در چنین حالت برانگیختگی قادر به هیچ کاری نباشد.»

فریدریش ویلهلم یوزف شلینگ (1775 ـ 1854)
فیلسوف و نماینده اصلی ایدئالیسم آلمانی

• در کتاب شلینگ تحت عنوان «راجع به فلسفه نوین» (1827 میلادی) مفهوم ایدئالیسم بار دیگر در رابطه با نقطه نظر معینی، یعنی بمثابه نقطه نظر معرفتی ـ نظری ایدئالیستی ـ ذهنی مورد استفاده قرار می گیرد:
• «ما شاهد دو گرایش در فلسفه برای توضیح تاریخ پیدایش طبیعت هستیم :
• گرایش اول برای طبیعت وجود عینی قائل می شود، یعنی بمثابه چیزی که در خارج از تصورات ما وجود دارد.
• گرایش دوم اما آن را بطور ایدئالیستی بمثابه چیزی که صرفا در تصورات وجود دارد، در نظر می گیرد.»

• اما هگل، برعکس، در کتاب خود تحت عنوان «دایرة المعارف علوم فلسفی» (1830 میلادی) می نویسد :
• «این ایدئالیته اشیای پایان پذیر قانون اصلی فلسفه را تشکیل می دهد و لذا هر فلسفه حقیقی ایدئالیسم محسوب می شود.»

هاینریش هاینه (1797 ـ 1856)
از بزرگترین شعرا و ژورنالیست ها و مورخین قرن نوزدهم.
از ستایندگان انقلاب کبیر فرانسه و از دوستان مارکس

• هاینه در کتابش تحت عنوان «در باره تاریخ مذهب و فلسفه» (1834 میلادی) ایدئالیسم را آموزش ایده های مادرزاد، ایده های اپریوری تعریف می کند.
• بنظر او سنسوئالیسم و ماتریالیسم از سوئی و ایدئالیسم و روحگرائی از سوی دیگر عمدتا یکسان اند.

*****

• مارکس و انگلس میان ماتریالیسم و ایدئالیسم هم در رابطه با تئوری شناخت و هم در رابطه با سیستم های فلسفی متفاوت تفاوت می گذارند.
• در «تزهائی در باره فویرباخ» (1845 میلادی) می خوانیم :
• «عیب اصلی ماتریالیسم سابق (به انضمام ماتریالیسم فویرباخ) عبارت است از این که آن شیئ، واقعیت و حسیت را تنها بصورت ابژکت و یا نگرش در نظر می گیرد، ولی نه به مثابه کردوکار حسی، انسانی، پراتیک، نه بطور سوبژکتیف.
• به این دلیل است که جنبه کوشا و کنشگر، به جای این که از سوی ماتریالیسم مطرح شود، از سوی ایدئالیسم، آن هم فقط به صورت انتزاعی مطرح شده است.
• زیرا ایدئالیسم طبیعتا از کردوکار واقعی و حسی ئی از این دست خبر ندارد.»

• انگلس در کتاب خود تحت عنوان «لودویگ فویرباخ و پایان فلسفه کلاسیک آلمان» (1888 میلادی) خاطرنشان می شود :
• «کسانی که مدعی تقدم روح بر طبیعت اند، در آخرین تحلیل به خلقت جهان، به نحوی از انحاء، باور دارند (این خلقت در آثار فلاسفه ای از جمله هگل، حتی پیچیده تر و امکان ناپذیرتر از مسیحیت می گردد)، به اردوگاه ایدئالیسم تعلق دارند.
• کسانی که طبیعت را بر روح مقدم می دانند، به مکاتب مختلف ماتریالیسم تعلق دارند.
• مفاهیم ماتریالیسم و ایدئالیسم در آغاز، معنی دیگری نداشته اند و در این کتاب نیز به معنی دیگری به کار نخواهند رفت.»

• انگلس در بررسی تاریخ فلسفه اشاره می کند که ماتریالیسم همانند ضد خود، ایدئالیسم مراحل توسعه چندی را پشت سر گذاشته است.
• این مراحل توسعه را انگلس در کتاب «آنتی دورینگ» (1878 میلادی) چنین مطرح می سازد:
• «فلسفه آنتیک، ماتریالیسم آغازین و خودرو بود و لذا نمی توانست در باره رابطه ماده و تفکر نظر روشنی داشته باشد.

• ضرورت روشن کردن این رابطه اما سبب شد که آموزش مربوط به روح مجزا از جسم بوجود آید و سپس به ادعای فنا ناپذیری روح منجر شود و بالاخره به مونوته ئیسم (یکتاپرستی) منتهی شود.
• ماتریالیسم قدیمی بوسیله ایدئالیسم نفی شد.
• اما با توسعه بعدی فلسفه، ایدئالیسم نیز دوام نیاورد و بوسیله ماتریالیسم مدرن نفی گردید.
• این نفی نفی بمعنی بر قراری مجدد و صرف ماتریالیسم قدیمی نیست، بلکه اینجا بر مبانی مستحکم ماتریالیسم قدیمی، کلی از محتوای فکری توسعه دو هزارساله فلسفه و علوم طبیعی و خود این تاریخ دوهزارساله افزوده شده است.»

*****

• لنین بعدها تضاد میان «دو سمتگیری معرفتی ـ نظری اصلی» را، «دو سمتگیری ماتریالیستی و ایدئالیستی» را در کتاب خود بنام «ماتریالیسم و امپیریوکریتیسیسم» (1908 میلادی) به شرح زیر مورد تجزیه و تحلیل مجدد قرار داد :
• «ایدئالیسم آنجا آغاز می شود، که فیلسوفی ادعا می کند که چیزها احساس های ما هستند.»

• لنین ضمنا خاطرنشان می شود که مارکس و انگلس «هم به نفی ماتریالیسم معیوب (ماتریالیسم عمدتا غیر دیالک تیکی) و هم به نفی ایدئالیسم نایل آمده اند.
• نبوغ مندی مارکس و انگلس درست در همین است که آنها ماتریالیسم را توسعه بیشتر داده اند.....
• سمتگیری فلسفی اصلی ئی را پیشرفت بخشیده اند.....
• به پیروزی قطعی ماتریالیسم همت گماشته اند.
• از ماتریالیسم دفاع کرده اند و نفرت و انزجار خود را نسبت به هرگونه تحریف، نسبت به هرگونه گمراهسازی و انحراف ایدئالیستی ابراز داشته اند.
• مجموعه تذکرات فلسفی مارکس به این دو ضد شالوده ای مربوط می شوند.
• در واقع همین پافشاری بر آشتی ناپذیری دوقلوی ماتریالیسم و ایدئالیسم، یکی از بزرگترین خدمات مارکس است که در راه فلسفی دقیقا معینی به پیش رفته است.»

• تغییرمعنی مفهوم «ایدئالیسم» با توسعه فلسفه ماتریالیستی وتعریف مستدل علمی و فراگیرمفهوم «ایدئالیسم» و همچنین تاریخ فلسفه ایدئالیستی با تشکیل ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی پیوند تنگاتنگ داشته اند.
• مراجعه کنید به مسئله اساسی فلسفه، ماتریالیسم، فلسفه.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر