۱۳۸۹ بهمن ۱۲, سه‌شنبه

فرار بزدلانه از تاریخ (19)

یا مارکسیسم و یا آنارشیسم!
دومه نیکو لوسوردو
برگردان شین میم شین
1999


بخش اول
یا ماتریالیسم و یا ایدئالیسم

• رویدادی که با انقلاب اکتبر آغاز شده بود، از سوی حضرات به اصطلاح «چپ» چنان ارزیابی می شود، که انگار یک مدل منفی بوده است.

• اغلب تجزیه و شکست و تلاشی شوروی و «اردوگاه سوسیالیسم» آنچنان مورد بحث قرار می گیرد، که گویا مقصر اصلی استالین بوده است.
• چنین تحلیلی با کشیدن آهی طولانی به پایان می رسد:
• آه اگر لنین بیشتر عمر کرده بود!
• چه بدبختی غیر قابل جبرانی که جانشین لنین نه تروتسکی و یا بخارین، بلکه استالین شد!
• حیف که بلشویک ها از خط مارکس منحرف شدند و راه مورد نظر او را در پیش نگرفتند!
• اگر تصادفا تروتسکی و یا بخارین (و یا روسانا روساندا) بجای استالین به قدرت می رسید، دیگر شاهد برگشت دوما و اهتزاز پرچم تزار در مسکو نمی شدیم، بلکه برعکس شاهد پیروزی شوراها و اهتزاز پرچم سرخ در نیویورک می بودیم.

• آیا ارزیابی هایی از این قماش درست اند؟

• آیا بهتر نبود، اصلا به جای مارکس، حداقل به افلاطون و ایدئالیسم او پناه می بردیم؟
• زیر علامت سؤال بردن ماتریالیسم تاریخی نمی توانست وقیح تر از این انجام یابد.

• به عوامل عینی زیر کوچکترین توجهی نمی شود:
• موقعیت روسیه و گذشتهً تاریخی آن!
• مبارزه طبقاتی در درون کشور و در سطح بین المللی!
• تناسب قوا در عرصه های اقتصادی، سیاسی، نظامی و غیره!

• به جای آن، همه چیز در کله شقی، شقاوت، جاه طلبی، پارانوئید بودن و در خصوصیات شخصیتی یک فرد تنها خلاصه می شود!

• حسن این شیوهً تحلیل در آن است، که به بازتولید اشتباه اساسی استالینیسم دست می زند و حتی ضمن بازتولید آن، بزرگترش می کند.
• منظور فراموش کردن تضادهای عینی و در نتیجه متهم کردن بی شرمانه و بی دلیل دیگران به «خیانت» است.

• اکنون نه فقط یک حادثهً منفرد، بلکه تقریبا تمامت تاریخ 70 سالهً شوروی، تنها و تنها به وسیلهً مقولهً «خیانت» به آرمان های کمونیستی توضیح داده می شود.

• این توضیح از استالین آغاز می شود و با صدورحکم اعدام مورخین، خبرنگاران و نظریه پردازان خاتمه می یابد.
• با این شیوهً تحلیل است که برخی ها فلسفهً تاریخ من در آوردی خود را سرهمبندی می کنند:
• درسال 1968 کتابی به بازار آمد باعنوان «پرولتاریا، بدون انقلاب» که آموزش درس تاریخ را زاید می نمود:
• با دمیدن مکرر بر آتش احساسات انقلابی بی غل و غش و آسمانی ادعا می شد، که تودهً مردم از سوی رهبران و بروکرات ها تنها گذاشته شده و مورد خیانت قرار گرفته اند.

• اینجا هم پارادوکسی رخ می نماید، صرفنظر از هر اتهامی که به رهبران و بروکرات ها بزنیم، در حقیقت، بالاخره تودهً مردم اند که به پای میز محاکمه کشیده می شوند.

• در این بررسی تاریخی، تودهً مردم به عنوان انبوهی ابله اصلاح ناپذیر معرفی می شوند، که هرگز قادر نیستند، در لحظات تعیین کننده، منافع واقعی خود را درک کنند و لذا سرنوشت خود را به دست مشتی ماجراجو می سپارند.

• اینجا نیز بار دیگر ایدئالیسم پرجوش و خروش خودنمایی می کند:
• توضیح تمامت تاریخ بشری، بکمک «فریب» و «خیانت» مشتی ماجراجو.

• اکثر اوقات این تحلیل با صفا و خلوص شاعرانه ای آغاز می شود:
• شادابی، غنا و زیبایی آغازین در بحث های شوراها جای خود را به یکنواختی کسالت بار دستگاه بروکراتیک و مستبد می دهد، که سرانجام به پیروزی دومی می انجامد و بلافاصله عملیات تعقیب خائنین، گورکنان و آدمکشان شوروی آغاز می شود.

• کسی که اینگونه استدلال پر آه و سوزی تحویل مردم می دهد، فراموش می کند که گذار از «شعر» به «نثر» خصیصهً همهً انقلاب ها و تحولات تاریخی بوده است.

رفرماسیون پروتستانی با مطرح کردن شعار «همه باید حق کشیش شدن داشته باشند!»، پاپ و قدرت های زمان خود را به مصاف طلبید، ولی شور و شوق انقلابی دیری نپایید و در مواجهه با مشکلات روزمره و تضادهای عینی و کشمکش های هولناک تاب نیاورد و فروکش کرد و تغییرات حاصله فقط در حدی اندک و متناسب با امکانات واقعا موجود، جامهً عمل پوشید.

• حکایت فرانسه بعد از انقلاب 1789 و 1848 نیز تقریبا از این قرار بود.

• مقایسهً لحظات اتحاد مستانهً مردم در مبارزه علیه رژیم کهنه و محکوم به سرنگونی، با مرحلهً دشوار و هوشمندانهً نوین بعد از پیروزی، که ساختمان جامعهً نو در بستر مشکلات، تضادهای متنوع و همراه با بی تجربگی در دستور کار قرار می گیرد، ابلهانه است.

• چنین مقایسه ای همانقدر اشتباه آمیز است، که مقایسه یک ازدواج (هرچند هم موفق) و تشکیل خانواده، با لحظات عاشقانهً اولیه اشتباه است.

• در جریان انقلاب، شور و شوق اولیهً شرکت کنندگان در انقلاب، پس از مدتی جای خود را به تقسیم کار و اشتغال روزمره می دهد، ولی می تواند دوباره احیا شود.
• از این رو بناچار پایگاه اجتماعی یی که مورد استفاده قرار می گیرد، محدود می شود.
• این امر تا اندازهً معینی نیز منجر به حرفه ای شدن زندگی سیاسی می گردد.
• نهادهای بوجود آمده از رفرماسیون پروتستانی نیز چنین سرنوشتی داشته اند.

کلوپ انقلاب فرانسه، شوراهای روسی، فراکسیون حزب کمونیست ایتالیا، که در جریان مقاومت و یا بعدها بوجود آمده بود و انجمن دانشجویان سال 1968 در آلمان نیز همین سرنوشت را تجربه کرده اند:
«کشیش شدن همه» نمی تواند تا ابد ادامه یابد و ناگزیر جای خود را به چیزی محدود و هوشمندانه می دهد، که در صورت پیروزی انقلاب و یا جنبش، غیر از آن چیزی است، که در رژیم قبلی وجود داشته است.

آنچه در بارهً شوروی موجب نگرانی است، نه ترک لحظات مستانهً انقلابی و شور و شوق شوراها، بلکه برگشت دوما، قدرت سیاسی و اقتصادی سرمایهً بزرگ است.


ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر