۱۴۰۴ اردیبهشت ۲۵, پنجشنبه

قرآن کریم از دیدی دیگر (سوره الأنعام ) (۴۰۳)



 ویرایش و تحلیل

از

فریدون ابراهیمی


﴿فَلَوْلَا إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلَٰكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾
[ الأنعام: ۴۳]

پس چرا هنگامى كه عذاب ما به آنها رسيد زارى نكردند؟ 

زيرا دلهايشان را قساوت فراگرفته و شيطان اعمالشان را در نظرشان آراسته بود.

کریم

در این آیه، 

دلیل زاری نکردن خلایق پس از رسیدن عذاب الهی به آنان را 

اولا 

در قساوت گرفتگی دل های شان  می داند.

احتمالا

منظور کریم این است که خلایق سنگدل شده اند و دل شان حتی به حال خود شان نمی سوزد.

 

ثانیا

در آرایش ابلیسی اعمال شان می داند.

منظور کریم 

احتمالا

 این است که اعمال گناه آلود خلایق تحت تأثیر  حوایج غریزی

 به غایت لذت بخش بوده اند و خلایق عذاب الهی کذایی را ناچیزتر از لذت حاصله  دانسته اند.

یعنی

نقش تعیین کننده در دیالک تیک ریاضت و لذت  (دیالک تیک رنج و گنج به زبان سعدی) را از آن لذت (گنج) دانسته اند.


ادامه دارد.

درنگی در دو شعر از سیاوش کسرایی خطاب به روح الله خمینی (۱۱)

 

 
درنگی
از
شین میم شین

اینک آخرین کلام

سیاوش کسرایی


گفتی از زبان دل شکستگان
گفتی از صف به رنج در نشستگان
خلق بر تو کرد آفرین
خلق با تو گشت شادکام

معنی تحت اللفظی:

خمینی

سخنگوی دل شکستگان و رنجبران بوده است.

به همین دلیل 

خلق به ستایش از او پرداخته و از ظهور چنین تحفه ای شادمان گشته است.

 

این تصور سیاوش از ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی و این تصویر سیاوش از آن،

بر مبنای تجزیه و تحلیل امپیریستی (مبتنی بر تجربه گرایی) حتی نیست.

چه رسد به اینکه مارکسیستی باشد.


این تصور سیاوش از ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی و این تصویر سیاوش از آن،

تخیلی و دلبخواهی است و نه رئالیستی و راسیونالیستی.

سیاوش و حزب توده

فرمایشات خمینی و همراهانش

را

اصلا 

تجزیه و تحلیل علمی و انقلابی نکرده است.

شاه

می گفت:

«من مارکسیست تر از این مدعیان مارکسیسمم.»

شاه

البته مثل حزب توده و سیاوش و سایه نمی دانست که مارکسیسم چیست.

ولی در تحلیل نهایی حق داشت.

تحلیل شاه و مؤلفین کتاب انقلاب سفید از روحانیت و خمینی و چپ پرت از مرحله

تحلیلی رئالیستی و راسیونالیستی خودپو بود:

مفاهیم «ارتجاع سرخ و سیاه» و «خرابکاران»

 از خدمات حضرات به فرهنگ بشری بوده اند.

ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی

 بدترین خصم خلق بوده است و است و خواهد بود.

مفاهیم عهد بوقی ـ فقهی ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی

را

حزب توده و قبل از همه سیاوش

می بایستی تعریف مارکسیستی و افشا کنند.

حضرات اما از این مفاهیم، معانی انقلابی و دلبخواهی استخراج کرده اند 

و 

عینا و عملا و عمدا

دست به خودفریبی و در نتیجه عوامفریبی زده اند.

سیاوش و سایه و غیره

خیال کرده اند که 

دوئالیسم مستضعفین و مستکبرین 

به معنی دیالک تیک پرولتاریا و بورژوازی است.

ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی

همشیره فاشیسم است.

حضرت هیتلر

حتی بدتر از خمینی دست به عوامفریبی مفهومی زده است.

نازی های نازی آباد آلمان

حزب چاقوکش خود را  حزب کارگران ملی و سوسیالیستی آلمان و در حقیقت جهان 

جا زده اند.


نازی های نازی آباد آلمان

همدیگر را رفیق صدا کرده اند.

نازی های نازی آباد آلمان

هم سودای تشکیل جامعه سوسیالیستی هزار ساله در سر داشته اند.

البته

جامعه سوسیالیستی فقط برای نژاد عنتر و نه برای بقیه بشریت.

مراجعه کنید

به

ترس و نکبت رایش سوم 

اثر برتولت برشت
 

این عوامفریبی مفهومی

اما مانع آن نشده است که نازی های نازی آباد آلمان

حزب کمونیست آلمان را منحل و غیرقانونی و کمونیست های همه کشورهای تحت تصرف خود را قبل از همه قتل عام نکنند

و 

سندیکاها و سازمان ها واتحادیه های کارگری و توده ای را  به آتش نکشند

و

تلی از کتاب های هومانیستی و ادبی و هنری و استه تیکی و سوسیالیستی

را

به آتش نکشند

و

جای خالی آنها 

را

با رساله آیة الله هیتلر تحت عنوان منگرایانه «نبرد من» پر نکنند و هیتلر را میلیونر نکنند.

 

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۱۲۲۷)


 
 
شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت یازدهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص  ۸۹ ـ ۹۰)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

  

تو بر روی دریا قدم چون زنی

چو مردان،

که بر خشک، تر دامنی

معنی تحت اللفظی:

تو چگونه می توانی ـ بسان مردان حق ـ روی آب دریا سجاده پهن کنی و سوارش شوی و به مقصد رسی.

تو در خشکی حتی دامن آلوده ای.

 

سعدی

در این بیت شعر،

دیالک تیک خیر و شر

را

به صورت دیالک تیک پاکدامن و تردامن بسط و تعمیم می دهد

و

ضمنت تجلیل از اقلیت پاکدامن کذایی، به تحقیر اکثریت زحمتکش و مولد می پردازد.

 

سعدی

 مخاطب انتزاعی خود را قادر به قدم زدن بر روی دریا نمی داند، چون او در خشکی هم تردامن است.

 

پس برای قدم زدن بر روی آب دریا باید پاکدامن بود.

 

سعدی

 پس از ریختن زهر یاوه و خرافه در ضمیر خواننده شعرش، به یورش شاملو واره بر مخالفین انتزاعی می پردازد، تا با یک تیر دو نشان بزند:

اولا

هر نفس کش مخالفی را فئودال مآبانه به کمک چوب و چماق توهین و تحقیر از میدان بدر کند،

ثانیا

با تردامن نامیدن او، مثل حافظ، خود را به طور غیر مستقیم پاکدامن قلمداد کند.

 

حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود

ای شیخ پاکدامن، معذور دار ما را

 

ادامه دارد.