
تأملی
از
میم حجری
می خواهم بگویم
شعر فروغ تکلیف مرا به صراحت روشن نکرده .
یعنی حرف
زدن در مورد او برایم آسان نیست .
نمی توانم نظری بدهم که قابل رد کردن
نباشد یا اگر یکی ردش کرد یقین داشته باشم که می توانم در اثبات اش بُرهانی
بیاورم .
گاهی شعرِ او چنان اثیری می نماید که حیرت زده ام می کند
و
گاهی
چنان کلی بافی به نظرم می آید که حس می کنم یکی دستم انداخته یا حتا کُلاه ِ
گَلِ گُشادی سَرَم گذاشته .
شاید این حس معلول بیگانه گیِ ما مردها از
عوالم شاعرانه ی زنان باشد .
اگر شعر نوعی توطئه گری است
شاید بتوان گفت
زنان،
شاعران چیره دست تری هستند .
این است که گاهی فکر کرده ام برای نقد
شعر او معیارهای دیگری « هم » مورد احتیاج است .
گَه
گاهی می بینی همه ی یک شعر تویِ فضای یک اتاق گذشته است
بدون این که روابط
شاعر با اشیاء یا با دنیای کوچک بسته اش از روزن تداعی ها بگذرد و به دنیای
پُشت چهاردیواری چَنگ بیاندازد.
اما خود این چَند
جنبه گی از خصلت های عمومی یک شاعر بزرگ است .
پس فروغ شاعر بزرگی است .
شاعری که توطئه های اش شکست ات می دهد یا قضاوت را برایَت سخت مشکل می کند .
شعر فروغ از ریای بزرگ و شیطانیِ سوءِ استفاده از عَرَض ها به دور است .
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر