۱۴۰۳ بهمن ۲۹, دوشنبه

تأملی در داوری های احمد شاملو راجع به شعر فروغ فرخ زاد (۳)

 ‎ 

تأملی

از

میم حجری

 

شاملو

می خواهم بگویم 

شعر فروغ تکلیف مرا به صراحت روشن نکرده . 

یعنی حرف زدن در مورد او برایم آسان نیست

 نمی توانم نظری بدهم 

که قابل رد کردن نباشد 

یا اگر یکی ردش کرد یقین داشته باشم که می توانم در اثبات اش بُرهانی بیاورم .

 از این جملات شاملو، 

ذلت مفهومی و فقر فلسفی و عجز معرفتی (شناخت) او

 آشکار می گردد:

مفهوم «روشن نکردن تکلیف کسی توسط چیزی و یا کسی» 

در قاموس شاملو

اولا

پیش شرط حرف زدن او در باره آن چیز و آن کس است. 

ثانیا

موجب دشواری ابراز نظر توسط او ست.

مفهوم «دشواری ابراز نظر»

در قاموس شرف کیهان

به معنی ابراز نظر غیر قابل رد است.

مفهوم «ابراز نظر غیر قابل رد»

به معنی یقین نداشتن حریف به اثبات بطلان آن با اقامه برهان است.

 وقتی از ضرورت فراگیری تعریف مارکسیستی مفاهیم و فراگیری فوت و فن تفکر مفهومی سخن می رود، 

غلبه بر همین هرج و مرج و خر تو خر مفهومی است.

شاملو

گاهی شعرِ او چنان اثیری می نماید که حیرت زده ام می کند

 و

 گاهی چنان کلی بافی به نظرم می آید که حس می کنم یکی دستم انداخته یا حتا کُلاه ِ گَلِ گُشادی سَرَم گذاشته .

 شاملو

در این جملات هم اعتنایی به شعر فروغ ندارد.

چون در کانون توجه و اعتنایش، شخص شخیص تحفه نطنز خویشتن خویشش ایستاده است.

 میدان بینشی شاملو، 

چنان از هیولای وجودی توهم آمیز خودش پر شده است 

که مجال توجه و اعتنا به شعر فروغ (به مثابه موضوع شناخت) را به او نمی دهد.

 به همین دلیل

شاملو

فقط می تواند از تأثیرات متفاوت و متناقض شعر فروغ بر خویشتن خویش گزارش بدهد.

این بدان معنی است

که بضاعت معرفتی (شناخت) شاملو در شناخت حسی خلاصه می شود و از شناخت عقلی تهی است.

چه رسد به شناخت تجربی و تئوریکی (نظری)

مراجعه کنید

به

حسی و عقلی

(سنسوئال و راسیونال)

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14897

تجربی و نظری

(امپیریکی و تئوریکی)

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12344

 ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر