۱۴۰۳ اسفند ۱, چهارشنبه

تأملی در داوری های احمد شاملو راجع به شعر فروغ فرخ زاد (۴)

 ‎ 

تأملی

از

میم حجری

 

شاملو

می خواهم بگویم 

شعر فروغ تکلیف مرا به صراحت روشن نکرده . 

یعنی حرف زدن در مورد او برایم آسان نیست

 نمی توانم نظری بدهم 

که قابل رد کردن نباشد 

یا اگر یکی ردش کرد یقین داشته باشم که می توانم در اثبات اش بُرهانی بیاورم .

  این دعاوی شاملو

دال بر آنند که او از شناخت واقعیت عینی (شناخت چیزها و از آنجمله اشعار و افکار و افراد) کمترین خبری را ندارد.

شاملو

خیال می کند که هر کسی می تواند راجع به شعری «حرف آخر» را بزند و برود و کسی نمی تواند آن را تصحیح، تدقیق، تکمیل و حتی رد و یا اثبات کند.

 واقعیت عینی

لایتناهی است و شناخت کامل آن اصلا ممکن نیست.

به همین دلیل حقیقت هر چیزی و هر  کسی 

همیشه دیالک تیکی از مطلق و نسبی است.

ما برخی از اشعار فروغ و سیاوش و سایه و شاملو و طبری را بارها تحلیل کرده ایم و هنوز حرف آخر کذایی را نزده ایم و هر لحظه می توانیم تحلیل خود را بازتحلیل کنیم و تصحیج و تدقیق و تکمیل و حتی رد و یا اثبات کنیم.


شاملو

از پیروان نیچه ئیسم است و به همیشه همانی چیزها باور دارد.

مثلا به همیشه همانی شعر و شعور و شخصیت فروغ.

همیشه همان…
اندوه
همان:
تیری به جگر درنشسته تا سوفار.

 

تسلای خاطر
همان:
مرثیه‌یی ساز کردن. ــ
غم همان و غم‌واژه همان
نامِ صاحب‌ْمرثیه
دیگر.

 

 

همیشه همان
شگرد
همان…
شب همان و ظلمت همان
تا «چراغ»
همچنان نمادِ امید بماند.

 

راه
همان و
از راه ماندن
همان،
تا چون به لفظِ «سوار» رسی
مخاطب پندارد نجات‌دهنده‌یی در راه است.

 

و چنین است و بود
که کتابِ لغت نیز به بازجویان سپرده شد
تا هر واژه را که معنایی داشت به بند کشند
و واژگانِ بی‌آرِش را
به شاعران بگذارند.

 

و واژه‌ها به گنهکار و بی‌گناه تقسیم شد،
به آزاده و بی‌معنا
سیاسی و بی‌معنا
نمادین و بی‌معنا
ناروا و بی‌معنا. ــ

 

و شاعران
از بی‌آرِش‌ترینِ الفاظ
چندان گناه‌واژه تراشیدند
که بازجویانِ به‌تنگ‌آمده شیوه دیگر کردند،
و از آن پس،
سخن‌گفتن
نفسِ جنایت شد.

۱۳۶۳

  شاملو
مفهوم «تولد دیگر» فروغ را به طور مکانیکی بر زبان می راند،

بدون اینکه معنی آن را و منظور فروغ از آن را دریابد و «در» یابد.

فروغ و هر کس و هر چیز دیگر

رشد کرده اند و اشعار و افکار و آثارشان استغناء و ژرفا کسب کرده است.

شعر دوران نوجوانی فروغ کجا و اشعار پس از تولد دیگرش کجا.

 ضمنا

شناخت هر چیزی

طبقاتی است.

انعکاس شعر فروغ و هر شاعر دیگر

همیشه و همه جا

از صافی های (فیلترهای) طبقاتی می گذرد.

هر کسی بسته به جایگاه اجتماعی و خاستگاه و پایگاه طبقاتی اش

به قول مولانا از ظن خود،

شعر فروغ و هر شاعر دیگر را درک می کند و می تواند درک کند.

اکثریت قریب به اتفاق مصرف کنندگان شعر

چه بسا معنی و محتوای آن را نمی فهمند.

خیلی ها خیال می کنند که شعر اصلا قابل تأمل و تعمق و تحلیل نیست

و

شاعر

اصلا موجودی هپروتی است و نه اجتماعی.

 ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر