قصه
ی شهر سنگستان
از این اوستا
(1344)
ویرایش و
تحلیل از
ربابه نون
کفتر
اول
پس
آنگه، هفت ریگش را
به
نام و یاد هفت امشاسپندان در دهان چاه اندازد
از
او جوشید، خواهد آب
و
خواهد گشت شیرینچشمه ای جوشان
نشان
آنکه دیگر خاستش (برخاسته او را)، بخت جوان از خواب
تواند
باز بیند روزگار وصل
تواند
بود و باید بود
ز
اسب، افتاده او، نز (نه از) اصل
·
معنی تحت اللفظی:
·
از چاه، آب خواهد جوشید و چشمه
شیرین جوشانی تشکیل خواهد شد.
·
این بدان معنی خواهد بود که بخت
جوان قهرمان قصه غصه، بیدار گشته و توان تجربه ی روزگار وصل را دارد و باید هم
داشته باشد.
·
برای اینکه او از اسب افتاده است و
نه از اصل.
1
·
این بند شعر اخوان، فی نفسه،
شاهکاری است.
·
چرا و به چه دلیل؟
2
از
او جوشید، خواهد آب
و
خواهد گشت شیرینچشمه ای جوشان
نشان
آنکه دیگر خاستش (برخاسته او را)، بخت جوان از خواب
·
اخوان در این بند شعر، میان جوشش
آب و بیداری بخت شخصیت رابطه علی (علت و معلولی) برقرار می کند.
·
سؤال این است که چرا و به چه
دلیل؟
3
از
او جوشید، خواهد آب
و
خواهد گشت شیرینچشمه ای جوشان
نشان
آنکه دیگر خاستش (برخاسته او را)، بخت جوان از خواب
·
دلیلش این است که چشمه در برهوت بی
آب و علف می جوشد.
·
جوشش چشمه در برهوت، به معنی شروع
تبدیل گلخن به گلشن است.
·
به معنی شروع تبدیل برهوت به باغ و
بوستان پر دار و درخت و پرنده و جانور و جامعه و آبادی است.
·
کفتر اول این حقیقت امر
ماتریالیستی را قبلا نیز تبیین داشته است:
رهایی
را اگر راهی است
جز
از راهی که روید ز آن، گلی، خاری، گیاهی نیست.
·
رهایی اجتماعی در آبادانی جامعه است.
·
این اما به چه معنی است؟
4
رهایی
را اگر راهی است
جز
از راهی که روید ز آن، گلی، خاری، گیاهی نیست.
·
این بدان معنی است که پیش شرط
توسعه اجتماعی، توسعه نیروهای مولده است.
·
به قول دن سیائوپینگ ـ رهبر حزب
کمونیست چین ـ «فقر و فاقه را که نمی توان تقسیم کرد.»
5
رهایی
را اگر راهی است
جز
از راهی که روید ز آن، گلی، خاری، گیاهی نیست.
·
جامعه سوسیالیستی و کمونیستی را که
در برهوت بی آب و علف نمی توان بنا کرد.
·
پیش شرط گذار قانونمند به
سوسیالیسم و کمونیسم، توسعه حد اعلای نیروهای مولده است.
·
این توسعه حد اعلای نیروهای مولده
است که مناسبات تولیدی نوینی را الزامی می سازد و گذار جامعه به فرماسیون اجتماعی
ـ اقتصادی سوسیالیستی و کمونیستی را امکان پذیر می سازد.
·
ما با دیالک تیک نیروهای مولده و
مناسبات تولیدی سر و کار داریم.
·
این بنیادی ترین دیالک تیک جامعه
بشری است.
·
دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات
تولیدی (ماتریالیسم تاریخی) فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک فرم و محتوا
(ماتریالیسم دیالک تیکی) است.
·
نیروهای مولده محتوای ساختار
اقتصادی جامعه را تشکیل می دهند.
·
مناسبات تولیدی ساختار اقتصادی
جامعه است.
·
مراجعه کنید به دیالک تیک فرم و
محتوا، دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی در تارنمای دایرة المعارف
روشنگری
6
از
او جوشید، خواهد آب
و
خواهد گشت شیرینچشمه ای جوشان
نشان
آنکه دیگر خاستش (برخاسته او را)، بخت جوان از خواب
·
پیش شرط بیداری بخت قهرمان قصه غصه،
تبدیل برهوت به آبادی است و پیش شرط این تبدیل، جوشش چشمه شیرینی است.
7
تواند
باز بیند روزگار وصل
·
جوشش چشمه ضمنا حاکی از آن است که
قهرمان قصه غصه می تواند موفق به وصل شود.
·
اخوان در این جمله شعر، دیالک تیک
فصل و وصل را در مد نظر دارد.
·
دیالک تیک فصل و وصل فرمی از بسط و
تعمیم دیالک تیک جدائی (تفرقه) و وحدت است.
·
این بدان معنی است که ببرکت جوشش
آب در برهوت، ببرکت توسعه نیروهای مولده می توان بر تحجر ناگهانی توده غالب آمد و پیوند
گسسته شهریار شهر سنگستان با توده سنگ واره گشته (متحجر) را دوباره برقرار کرد.
8
تواند
باز بیند روزگار وصل
·
مولوی هم دیالک تیک فصل و وصل را
به مثابه فرمی از بسط و تعمیم دوئالیسم جدائی و وحدت در نظر داشته است.
·
تفاوت و تضاد مولوی با اخوان این
است که مولوی وصل عارف با خدای آسمانی ـ انتزاعی را وحدت می نامد و اخوان وصل قهرمان و شخصیت با
خدای خاک را، با توده را.
9
تواند
بود و باید بود
ز
اسب، افتاده او، نز (نه از) اصل
·
اخوان اکنون یقین علمی و تجربی و
منطقی خود را استدلال و اثبات می کند:
قهرمان
قصه غصه از اسب افتاده است و نه از اصل.
·
این دیالک تیک افتادن از اسب و
افتادن از اصل یا منشاء ضرب المثلی دارد و یا یکی از اختراعات فوق العاده ارزشمند
اخوان است.
·
در این دیالک تیک دنیایی سخن تبیین
می یابد.
·
از اسب افتادن شخصیت، پدیده ای
عادی است و اهمیت زیادی ندارد.
·
مهم نیفتادن شخصیت از اصل است.
10
تواند
بود و باید بود
ز
اسب، افتاده او، نز (نه از) اصل
·
وحدت شخصیت با توده، از دید اخوان
هم امکان پذیر است و هم بایدی است.
·
دلیلش این است که شکست در هر نبردی،
پیش می آید.
·
مهم نیفتادن از اصل است تا مبارزه ادامه
یابد.
·
اصل یکی از مفاهیم اساطیری است.
·
این مفهوم را اخوان به احتمال قوی
از شاهنامه دارد.
·
اصل اما در شرایط کنونی، محتوای
دیگری کسب می کند.
·
نیفتادن از اصل به معنی حفظ ماهیت طبقاتی
خویش است.
·
این پدیده را در وجود خسرو روزبه و
صدها تن از همرزمان او اخوان دیده است:
·
تک تک سلول های اندام شخصیت توده
ای، توده ای است.
·
به زبان اخوان، خسرو روزبه و امثال
بیشمار او از اسب افتاده اند، ولی نه از اصل.
·
پیوند شخصیت با توده، پیوندی
ارگانیک است.
·
قطع این پیوند، به معنی مرگ شخصیت
است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر