۱۳۹۵ تیر ۶, یکشنبه

سیری در شعری از مهدی اخوان ثالث (65)


مرد و مرکب
از این اوستا
(1344)
ادامه

ویرایش و تحلیل از
ربابه نون

همچنان، شب با سکوت خویش خلوت داشت
مانده از او نور باقی خسته اندی پاس
مرد و مرکب گرم رفتن لیک
ماندگی نپذیر
خستگی نشناس

·        معنی تحت اللفظی:
·        شب، کماکان خالی خاموش بود و فقط پاسی از آن باقی مانده بود.
·        مرد و مرکب اما در نهایت خستگی ناپذیری و خستگی ناشناسی، پیش می تاختند.

1
همچنان، شب با سکوت خویش خلوت داشت

·        اخوان در این بند شعر، شب را انسان واره تصور و تصویر می کند:
·        شب بسان عارفی در خود فرو رفته است.
·        با خویشتن خویش همنشین شده است.
·        با خویشتن ساکت و خالی و خاموش خویش خلوت گزیده است.

2
همچنان، شب با سکوت خویش خلوت داشت
مانده از او نور باقی خسته اندی پاس

اندی
یعنی شاید

·        نوری که از شب باقی مانده، نوری کم و کمسو ست.
·         شب به صبح نزدیک شده است.

·        اخوان بدین طریق حکایت از آن دارد که مرد و مرکب در تمام طول شب در راه بوده اند.
·        بدون استراحت و بدون نفس تازه کردن.
  
3
همچنان، شب با سکوت خویش خلوت داشت
مانده از او نور باقی خسته اندی پاس
مرد و مرکب گرم رفتن لیک
ماندگی نپذیر
خستگی نشناس

·        مرد و مرکب نه خستگی پذیر اند و نه خستگی شناس.

·        اخوان در این بند شعر، مرد مردانمرد را به تندبار ریشخند و طعنه و طنز می بندد.
·        اخوان پیگیری بی هدف و بی هوده و حماقت آمیز و توهم آلود مرد مردانمرد در کوره راهی بی همه چیز را مورد تمسخر قرار می دهد:
·        هارت و پورتیسم از همه رنگ را.

4
رخش رویین گرچه هر سو گرد باد می انگیخت
لکن از آنجا که چون ابر بهار چارده اندام، باران عرق می ریخت.

·        معنی تحت اللفظی:
·        رخش رویین تن، اگرچه در هر سو، گردبادی بپا می کرد و لی بسان ابر بهاری چهارده گانه باران عرق می ریخت.

5
رخش رویین گرچه هر سو گرد باد می انگیخت

·        این جمله اخوان هم به طنز و تمسخر و طعنه افراط آمیز سرشته است:
·        اسب مردنی مرد مردانمرد، در توهم مرد مردانمرد، رخش رویین تن نمودار می گردد که ضمنا در حول و حوش خویش، گردباد پدیده می آورد.

·        اخوان واژه «گردباد» را تجزیه می کند و به صورت دو واژه مجزا از هم، به صورت «گرد» و «باد» تبیین می دارد تا تمسخر آمیزی قضیه را نشان دهد.
·        چون باد، همه چیز هم اگر داشته باشد، تنها چیزی که ندارد، گرد است.

5
رخش رویین گرچه هر سو گرد باد می انگیخت
لکن از آنجا که چون ابر بهار چارده اندام، باران عرق می ریخت.

·        رخش رویین در این جمله به ابر بهاری چهارده پاره (یاد آور چهارده معصوم؟) تشبیه می شود که بارانی از عرق می بارد.

·        هدف اخوان از این توصیف مبالغه آمیز رخش رویین، تاخت و تاز بی امان آن در طول شب است.

6
«مرد و مرکب»،
گفت راوی:
«الغرض، القصه، می رفتند همچون باد
پشت سر شان، سیلی از گل راه می افتاد
لکه ای در دوردست راه، پیدا شد
ها، چه بود این؟
کس نمی بیند، ندید آن لکه را شاید»

·        معنی تحت اللفظی:
·        راوی روایت کرد که مرد و مرکب بسان باد می رفتند و در پشت سرشان سیلی از گل جریان می یافت.
·        تا اینکه سرانجام به شکل لکه ای در دور دست راه از دیده نا پدید شدند.
 
7
«مرد و مرکب»، گفت راوی :
«الغرض، القصه، می رفتند همچون باد
پشت سر شان، سیلی از گل راه می افتاد

·        اخوان در این جمله طعنه و تمسخر و طنز آمیز، از همامیزی (ترکیب) باد و گرد و آب (عرق رخش رویین)، تشکیل سیلی از گل جاری را گزارش می دهد و تمسخر و طعنه و طنزش را به اوج می رساند:
·        مرد و مرکب بسان باد می تازند و در پشت سر گردباد بر می انگیزند و خاک دشت بی همه چیز، غبار می شود و از ترکیب غبار با آب (عرق مرکب) سیلی از گل به راه می افتد.

·        سؤال این است که چرا سیلی از گل ونه تلی و یا تپه ای از گل؟
  
8
«مرد و مرکب»، گفت راوی :
«الغرض، القصه، می رفتند همچون باد
پشت سر شان، سیلی از گل راه می افتاد

·        منظور اخوان ـ به احتمال قوی ـ تبیین حجم عرقی است که از اندام مرکب مرد مردانمرد می ریزد.
·        چون قبلا گفته که رخش رویین بسان ابر بهار چهارده گانه بارانی از عرق می بارید.

·        سطر سطر این شعر بلند اخوان به تمسخر و طعنه و طنز رئالیستی ـ راسیونالیستی انتقادی، علمی و انقلابی سرشته است.
       
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر