مرد و مرکب
از این اوستا
(1344)
ویرایش و
تحلیل از
ربابه نون
ناورد
یعنی نبرد
خانه زاد
یعنی اصیل
سلیح
یعنی ساز و برگ نبرد
·
گفت راوی:
·
«راه از آیند و روند آسود
·
گردها خوابید
·
روز رفت و شب فراز آمد
·
گوهرِ آجین کبودِ پیر باز آمد
·
چون گذشت از شب دو کوته پاس
·
بانگ طبل پاسداران رفت تا هر سو
·
که شما خواب اید، ما بیدار
·
خرم و آسوده تان، خفتار»
·
بشنو اما ز آن دلیر شیرگیر پهنه ی ناورد
·
گرد گردان، گرد
·
مرد مردان، مرد،
·
که به خود جنبید و گرد از شانه ها افشاند
·
چشم بردراند و طرف سبلستان جنباند
·
و به سوی خلوت خاموش غرش کرد، غضبان گفت:
·
«های
·
خانه زادان، چاکران خاص،
·
طرفه خرجین گهربفت سلیحم را فراز آرید»
ثقبه زار
جر
وا جر و چاک چاک
مزیح
مزاح
·
گفت راوی:
·
«خلوت آرام، خامش بود
·
می نجبنید آب از آب، آن سان که برگ از برگ، هیچ از هیچ
·
خویشتن برخاست
·
ثقبه زار، آن پاره انبان مزیحش را فراز آورد
·
پاره انبانی که پنداری
·
هر چه در آن بوده بود، افتاده بود و باز می افتاد
·
فخ و فوخ و تق و توقی کرد
·
در خیالش گفت:
·
"دیگر مرد."»
مهتر
کلانتر
کسی که در اصطبل به تیمار اسب ها اشتغال دارد.
·
سر غرق شد در آهن و پولاد
·
باز بر خاموشی خلوت، خروش آورد:
·
«های
·
شیرِ بچه مهتر،
پولادچنگِ آهنین ناخن
·
رخش را زین کن!»
·
باز هیچ از هیچ و برگ از برگ هم ز آن سان که آب از آب
·
بار دیگر خویشتن برخاست
·
تکه ـ تکه، تخته ای مومی به هم پیوست
·
در خیالش گفت:
·
«دیگر مرد»
خندستان
یعنی مجلس تمسخر
·
«رخش رویین بر نشست و رفت سوی عرصه ی ناورد»
·
گفت راوی:
·
«سوی خندستان»
·
گفت راوی:
·
«ماه خلوت بود، اما دشت می تابید
·
نه خدایا، ماه می تابید، اما دشت، خلوت بود.»
·
در کنار دشت
·
گفت موشی با دگر موشی:
·
«آنچه کالا داشتم پوسید در انبار
·
آنچه دارم، هاه می پوسد
·
خرده ریز و گندم و صابون و چی، خروار در خروار»
خستن
یعنی مجروح کردن
ئلي
یعنی
شهامت، دلیری
·
خست حرفش را و با شک در جوابش گفت، دیگر موش:
·
«ما هم از این سان، ئلی بگذار
·
شاید این باشد، همان مردی که می گویند، چون و چند
·
وز پسش خیل خریداران شو کتمند.»
·
خسته شد حرفش که ناگاهان زمین شد شش
·
و آسمان شد هشت
·
ز آنکه ز آنجا مرد و مرکب در گذر بودند
·
پیچ و خم هاش از دو سو در دوردستان، گم
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر