ویرایش و
تحلیل از
یدالله
سلطانپور
احمد شاملو
من برگ را
سرودی کردم
سر سبز تر ز
بیشه
من
موج را سرودی کردم
پرنبض
تر ز انسان
من
عشق را سرودی کردم
پر
طبل تر ز مرگ
سر
سبز تر ز جنگل
من برگ را
سرودی کردم
پرتپش تر از
دل دریا
من
موج را سرودی کردم
پر
طبل تر از حیات
من
مرگ را
سرودی
کردم
·
معنی تحت اللفظی:
·
من برگ را به سرودی سر سبزتر از بیشه
و پرتپش تر از دل دریا تبدیل کردم.
·
من موج را به سرودی پر نبض تر از انسان
و پر طبل تر از حیات تبدیل کردم.
·
من عشق را به سرودی پرطبل تر از
مرگ و سرسبزتر از جنگل تبدیل کردم.
·
من مرگ را به سرودی تبدیل کردم.
1
·
آنچه در این بند واپسین شعر شاملو،
از دید فرمالیستی او، شق القمر قلمداد می شود، اختراع چند صفت از چند اسم است:
الف
پرنبض
ب
پرطبل
پ
پرتپش
2
·
جلال آل احمد و احمد شاملو را می
توان نمایدنگان فرمالیسم فئودالی افراطی و توخالی محسوب داشت.
·
«همه لرزش دست و دل» هر دو و همه دغدغه خاطر
هر دو و همه اختراعات فخرانگیز هر دو در سرهم بندی کردن چند اصطلاح پرطمطراق و در طرز
تبیین پرهارت و پورت خلاصه می شود.
3
·
سرهم بندی کردن واژه های «رئیس» (ترجمه
واژه فرنگی شف) و خزعبلات (ترجمه واژه فرنگی بلودزین) و غیره و طرز تبیین کج و کوله، ضمن تخریب ساختار
زبان فارسی، شق القمر جلال آل احمد بوده است.
·
این تخریب بی مهابای زبان فارسی پس
از روی کار آمدن ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ روحانی تشدید شده و به فاجعه فکری و فرهنگی انجامیده است.
4
·
اختراع واژه های مرکب از قبیل
پرطبل، پرنبض، پرتپش و یا شیراهنکوهمرد و غیره در قاموس احمد شاملو به اندازه اختراع
الکتریسیته و سفر به کره قمر، ارزش و اهمیت داشته است.
7
من
برگ را سرودی کردم
سر
سبز تر ز بیشه
·
تبدیل برگ به بیشه، به معنی بسط و
تعمیم دیالک تیک جزء و کل به شکل دیالک تیک برگ و بیشه است.
·
چون برگ جزئی از درخت و درخت جزئی
از بیشه است.
8
من
برگ را سرودی کردم
سر
سبز تر ز بیشه
·
تبدیل برگ به بیشه، از سوی دیگر به
معنی وارونه سازی دیالک تیک جزء و کل است.
·
برای اینکه در دیالک تیک جزء و کل،
نقش تعیین کننده از آن کل است.
·
برگ در مقایسه با درخت و بدتر از آن،
در مقایسه با بیشه نقش فوق العاده فرعی دارد.
·
شق القمری که احمد شاملو به خود
نسبت می دهد، تبدیل برگ به چیزی سرسبزتر از بیشه است.
·
این یعنی تبدیل جزء به چیزی برتر از
کل.
·
این شق القمر حتی از دست رسول خدا
و خود خدا برنمی آید.
·
این بدان معنی است که احمد شاملو «پرعظمت»
تر از رسول الله و الله است.
9
من
برگ را سرودی کردم
سر
سبز تر ز بیشه
·
شاملو مدعی آن است که برگ را به سرودی
سرسبزتر از بیشه تبدیل کرده است.
·
تبدیل برگ به سرود به معنی تبدیل
ماده به روح است.
·
این ادعا را می توان به معنی استه
تیزه کردن چیزها و پدیده ها قلمداد کرد.
·
مراجعه کنید به تئوری هنر، استه
تیک در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
10
من
برگ را سرودی کردم
سر
سبز تر ز بیشه
·
منظور از استه تیزه کردن برگ، می
تواند سرودن شعری راجع به برگ باشد.
·
تولید تندیسی در رابطه با برگ
باشد.
·
نقاشی برگ باشد.
·
سیاوش کسرائی نیز با سرودن شعر «درخت»،
درخت را استه تیزه کرده است.
·
کار هنرمندان از هر نوع ـ در تحلیل
نهائی ـ همین است:
·
پوشاندن جامه هنری ـ استه تیکی به
اشیاء.
·
بازتولید هنری و استه تیکی اشیاء
مادی.
·
تبدیل ماده به روح.
·
انسانی سازی طبیعت اول.
·
نفوذ روح در ماده.
11
من
برگ را سرودی کردم
سر
سبز تر ز بیشه
·
فرق، تفاوت و تضاد هنرمندان توده با
جلال آل احمد و احمد شاملو و دیگر هنرمندان طبقه حاکمه این است که آنها برگ را و هر چیز دیگر را جامه
هنری و استه تیکی می پوشانند، بدون اینکه رجزی بخوانند و خودی بستایند و اینها
ادعای این کرد و کار را بر لب می رانند و گرد و خاک به پا می کنند و احسنت و هلهله
و هورای عوام الناس با سواد و بی سواد را درو می کنند.
12
من
برگ را سرودی کردم
پرتپش
تر از دل دریا
·
تبدیل برگ به سرودی پرتپش تر از دل
دریا ادعای دیگر احمد شاملو در این بند شعر است:
·
احمد شاملو مدعی است که سرودش راجع
به برگ، پرتپش تر از دل دریا ست.
·
در نگاه سرسری تصور و تصویر فوق
العاده زیبائی در این بند شعر عرضه می شود:
·
دریا بسان انسانی و یا جانوری تصور
و تصویر می شود که دل تپنده دارد.
·
احمد شاملو مدعی سرودن سرودی راجع
به برگ است که تپنده تر از دل دریا ست.
13
من
برگ را سرودی کردم
سر
سبز تر ز بیشه
من
برگ را سرودی کردم
پرتپش
تر از دل دریا
·
در لفافه ی این دریای دل مند و
سرود و برگ، خود شاعر ایدئالیزه می شود.
·
وقتی از منگرائی فرمالیستی ـ فئودالی
ـ فاشیستی افراطی سخن می رود، منظور همین است.
·
اگر همین دو جمله شعر شاملو راجع
به برگ را با شعری از نصرت رحمانی ـ یکی دیگر از شعرای طبقه حاکمه و دوست شاملو ـ مورد
مقایسه قرار دهیم، زباله وارگی شخصیتی و هنری و استه تیکی احمد شاملو آشکار می
گردد.
14
·
نصرت رحمانی، برگ را عملا و نه در
حرف و نه در ادعا و نه در رجز ـ به «سرودی سرسبزتر از بیشه و پرتپش تر از دل دریا»
تبدیل کرده است.
·
بی آنکه دست به خودنمائی زده باشد
و به خودستائی نیازی داشته باشد:
·
به تصور و تصویر برگ توسط نصرت
رحمانی آفرین باید گفت.
·
اگر چه او هم از شعرای طبقه حاکمه است
و بلحاظ ایده ئولوژیکی تفاوت تعیین کننده ای با احمد شاملو ندارد:
برگ
چنار خشکی از شاخه دور شد
چرخید
در فضا
در
زیر پای خسته من له شد.
آیا
دست
بریده ی مردی بود
لبریز
التماس؟
فریاد
استخوان هایش برخاست،
آه!
و
آفتاب خسته بیمار
از
غرب می وزید
پاییز
بود،
عصر
جمعه ی پاییز.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر