۱۳۹۵ تیر ۷, دوشنبه

هماندیشی با مریم (20)


میم نون

سؤال، این بود که
در مقابل بمباران ایده ئولوژیکی بی امان طبقه حاکمه چه باید کرد؟

·        برای پایان دادن به این فاجعه، باید ـ همزمان ـ دو اقدام انقلابی زیر صورت گیرد:

الف
·        وسایل تولید مایحتاج حیاتی توده ـ اعم از علم و فن و   ابزار تولید و فوت و فن تولید ـ  باید سلب مالکیت خصوصی شوند.
·        به عبارت دیگر، توده باید اهرم های اقتصادی را دوباره تسخیر و از آن خود کند.

ب
·        همزمان و حتی قبل از سلب مالکیت مادی از طبقه حاکمه، باید تسلیحات فکری توده باز پس ستانده شوند.
·        قبل از همه باید  واژه ها بازپس ستانده شوند.
·        بعد، از زباله خالی شوند و با  مفاهیم رئالیستی و راسیونالیستی درخور خود پر شوند.

1
·        این کار عظیم عرقریز زمانگیری است.
·        طبقه حاکمه در مدتی طولانی تر از 2000 سال، خرابکاری عمیق و عظیمی در این زمینه انجام داده است:

·        طبقه حاکمه بشریت مولد و زحمتکش را نسل اندر نسل،  بلحاظ فکری، اسلوبی و ایده ئولوژیکی مسموم کرده است.
·        این سم فکری، اسلوبی و ایده ئولوژیکی مخرب در جان توده عمیقا نفوذ کرده است.
·        این سم باید در روندی طولانی با صبر و سماجت و پیگیری چشمگیر خنثی شود و با حقیقت عینی جایگزین گردد.

2
·        سلب مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و علم و فن دشوار نیست:

3
·        تصویب قانونی در زمینه اجتماعی کردن مالکیت بر وسایل تولید کار چند روزه است.

4
·        باز تعریف  مفاهیم فلسفی و اخلاقی و غیره اما کار زمانگیری است.

5
·        زمانگیر تر اما بردن  مفاهیم باز تعریف شده به میان مردم است.

6
·        بمراتب زمانگیرتر، باز آموزی کار با  مفاهیم بازتعریف شده است.
·        نیروی عادت اجازه تجدید نظر در  مفاهیم را و کاربست  مفاهیم را نمی دهد.

·        بشریت در این زمینه بهانقلاب فکری و فرهنگی عمیق  و اصیل نیاز دارد.

·        میلیون ها مفهوم باید بازتعریف شوند و طرز کار با آنها باید تمرین شود و ضمنا و یا بعدا تعلیم داده شود.
 
7
·        تزریق خرافه در رگ جامعه دشوار نیست.
·        چون خود آدمیان هم با «عقل» سلیم کذائی به خرافه می رسند.

·        اگر 124 هزار رسول خدا هم مبعوث نگردند، هر کس می تواند با تکیه بر قانون دیر آشنای علت و معلول به این نتیجه برسد که خانه بنائی دارد و کاینات خدائی.

·        دشوار توضیح علمی پیدایش کاینات است.

8
·        تزریق طرز تفکر (متد و اسلوب فکری)  متافیزیکی به رگ جامعه کار شاقی نیست.
·        این چیزها اصلا مستلزم تعلیم و تعلم نیستند.
·        هر کسی همین متد فکری را بدون تعلیم و تعلم بلد است.
·        دوئالیسم خیر و شر را حتما نباید تئوریزه و تئولوژیزه کرد.
·        خود عوام الناس هم به خودی خود به همین دوئالیسم می رسند:
·        این خوب است و آن بد.
·        این زیبا ست و آن زشت.

·        تمرین طرز تفکر (متدف اسلوب)  دیالک تیکی، آموزش شکیبمند آن، اما کمرشکن است، چه رسد به تعلیم آن به همنوع.
     
9
·        این هنوز چیزی نیست.
·        خیلی ها، اصلا نمی خواهند که متد و اسلوب مطمئنی برای کشف حقیقت عینی تمرین شود.
·        یاد گرفته شود.
·        یاد داده شود.

·        چون حقیقت عینی برای این جماعت موی دماغ است.
·        مزاحم است.

·        چون کشف حقیقت عینی و متد و اسلوب دیالک تیکی تفکر، آرامش گورستانی زندگی شان را به هم می زند.

زندگى مشترك همه اش فلسفه نيست
كه با معيارهاى فلسفى و راه حل هاى فلسفى آن را پيش برد.

10
·        تصورش حتی دشوار است.
·        ولی واقعیت دارد و هر دم، حی و حاضر است:
·        شلاقی از  نان.

·        آدم ـ قبل از همه ـ باید زندگی کند.

·        دانائی ـ چه بسا ـ نه توانائی، بلکه دردسر است.

·        چون کشف حقیقت و تلاش در جهت کشف حقیقت، فقط به کشف حقیقت محدود نمی شود.
·        وقوف به حقیقت عینی، آرامش روحی و روانی از آدمی سلب می کند.  

·        کسی که به حقیقت عینی پی ببرد، فکر و ذکری جز مادیت بخشیدن بدان ندارد.
·        واقف به حقیقت عینی، برای اشاعه آن، چه بسا از همه چیز زندگی اش می گذرد.
·        چنین کسی به مرتاض طراز نوینی استحاله می یابد.
·        به بی نیازی حیرت انگیز می رسد:

سایه

آن قَدَر از خواهش دل سوختم
تا چنین بی خواهشی آموختم

·        معنی تحت اللفظی:
·        آنقدر در آتش خواهش دل سوختم تا به مرتاضی بی نیاز از خواهش استحاله یافتم.

·        سایه در این بیت شعر، دیالک تیک تجربی ـ شخصی شگفت انگیز و ستایش انگیزی را توسعه می دهد:
·        دیالک تیک سوزش و آموزش را
·        دیالک تیک سوزش در آتش خواهش و آموزش بی نیازی از هر خواهش

·        برای درک معنای این بیت شعر سایه، باید از سر تا پا توده ای بود.
·        راوی این بیت شعر، آنقدر در آتش خواهش رهایش اجتماعی می سوزد که بی نیازی از هر خواهش دیگر را می آموزد.

·        روند رزم رهایش اجتماعی بدین طریق به آموزشگاهی استحاله می یابد.
·        آموزشگاهی برای آموزش ریاضت طراز نوین.

·        کسی اسرار این اشعار را داند که از کوره سوزان این پیکار بگذرد.   

11
·        ماتریالیسم و دیالک تیک،  کشف و اختراع رسولان پرولتاریا (مارکس و انگلس و لنین) نیستند.
·        ماتریالیسم و دیالک تیک ـ به معنی حقیقی کلمه ـ میراث   بورژوازی اند.

·        نمایندگان ماتریالیسم در عصر جدید، غولان فلسفه و خرد بورژوائی بوده اند و نه رسولان توده های مولد و زحمتکش:
 
الف
هولباخ در البسه زرین

در فرانسه

·        دیدرو، هلوه تیوس، لامتری، هولباخ و غیره بوده اند.
·        مؤلفان معتبر و مهم دایرة المعارف 38 جلدی بوده اند.
     
ب

در آلمان

·        فویرباخ و غیره بوده اند.
 
12

·        نمایندگان دیالک تیک در عصر جدید، غولان بورژوائی بوده اند و نه رسولان توده های مولد و زحمتکش:
·        هگل بوده است و تا حدودی کانت بوده است. 

13
·        مارکس و انگلس شاگردان این غولان فلسفی بورژوازی بوده اند و ماتریالیسم و دیالک تیک را به هم گره زده اند و طرح طراز نوینی در افکنده اند.

14
·        این بدان معنی است که بورژوازی انقلابی آغازین، طرفدار ماتریالیسم و دیالک تیک بوده است و نه طرفدار ایدئالیسم و متافیزیک.

·        این نتیجتا بدان معنی است که بورژوازی انقلابی آغازین، طرفدار رئالیسم و راسیونالیسم بوده است و نه مؤسس و مبلغ سرسخت ایرئالیسم و ایراسیونالیسم.

·        آنچه بورژوازی مترقی آغازین طرفدار رئالیسم و راسیونالیسم را به بورژوازی مرتجع واپسین مؤسس و مبلغ سرسخت ایرئالیسم و ایراسیونالیسم بدل می کند، منافع طبقاتی است.
 
15

·        اولین نمایندگان هومانیسم و روشنگری در عصر جدید نیز غولان فلسفی و هنری بورژوازی بوده اند و نه رسولان پرولتاریا.
·        بورژوازی آغازین طرفدار سرسخت هومانیسم و روشنگری بوده است.
·        تعریف کلاسیک مفهوم روشنگری را مدیون فیلسوف بورژوائی آغازین ـ ایمانوئل کانت ـ هستیم.

·        بورژوازی آغازین با نمایندگان فلسفی از قبیل کانت و هگل و فویرباخ و هولباخ کجا و بورژوازی واپسین با نمایندگان فلسفی از قبیل شوپنهاور و نیچه و اجامر دیگر کجا؟
·        خردگرائی آنها کجا و خردستیزی اینها کجا؟

·        این عدول از جهان بینی و اسلوب اما به چه معنی است؟
   
16
·        این بدان معنی است که نه، تسلیحات فکری آدم ها و طبقات اجتماعی انتزاعی اند و نه طرز تفکر آدم ها و طبقات اجتماعی:

میرزاده عشقی

آنچه شیران را کند روبه ـ مزاج
احتیاج است، احتیاج است، احتیاج

·        منافع طبقاتی می تواند خردگرای سرسختی را به خردستیزی لات و لاشخور و لاابالی مبدل سازد.

·        منافع طبقاتی (خاستگاه طبقاتی و پایگاه طبقاتی) آدمیان ـ در تحلیل نهائی ـ فیلتری در مقابل انعکاس واقعیت عینی تشکیل می دهد و هر آن چیزی را که مخالف منافع طبقاتی فرد و طبقه  باشد، فیلتریزه می کند.
·        در صافی نگه می دارد و اجازه ورود به ذهن نمی دهد.

17

·        ما در این زمینه با صافی های طبقاتی در روح افراد و طبقات اجتماعی سر و کار پیدا می کنیم.

·        اسقف برکلی (برکه لی) ـ مؤسس ایدئالیسم ذهنی ـ حتی عینیت خورشید را انکار می کند.

·        دانائی نمایندگان طبقات اجتماعی ارتجاعی پیش شرط توانائی و برنائی آنها نیست:
·        «توانا بود هر که دانا بود»، برای آنها به شکل زیر تحریف می شود:

مرفه بود هر که ابله بود.

·        حالا می توان فهمید که تسخیر تسلیحات فکری و اسلوبی طبقه حاکمه و پالایش آنها از زباله های ایده ئولوژیکی طبقه حاکمه و باز تعریف و باز آموزی آنها چه کار دشوار زمانگیری است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر