میم نون
سؤال، این بود که
در مقابل بمباران ایده ئولوژیکی بی امان طبقه حاکمه چه باید
کرد؟
·
برای پایان دادن به این فاجعه،
باید ـ همزمان ـ دو اقدام انقلابی زیر صورت گیرد:
الف
·
وسایل تولید مایحتاج حیاتی توده ـ
اعم از علم و فن و ابزار تولید و فوت و
فن تولید ـ باید سلب مالکیت خصوصی شوند.
·
به عبارت دیگر، توده باید اهرم های
اقتصادی را دوباره تسخیر و از آن خود کند.
ب
·
همزمان و حتی قبل از سلب مالکیت
مادی از طبقه حاکمه، باید تسلیحات فکری توده باز پس ستانده شوند.
·
قبل از همه باید واژه ها بازپس ستانده شوند.
·
بعد، از زباله خالی شوند و با مفاهیم رئالیستی و راسیونالیستی درخور خود پر
شوند.
1
·
این کار عظیم عرقریز زمانگیری است.
·
طبقه حاکمه در مدتی طولانی تر از
2000 سال، خرابکاری عمیق و عظیمی در این زمینه انجام داده است:
·
طبقه حاکمه بشریت مولد و زحمتکش را
نسل اندر نسل، بلحاظ فکری، اسلوبی و ایده
ئولوژیکی مسموم کرده است.
·
این سم فکری، اسلوبی و ایده
ئولوژیکی مخرب در جان توده عمیقا نفوذ کرده است.
·
این سم باید در روندی طولانی با
صبر و سماجت و پیگیری چشمگیر خنثی شود و با حقیقت عینی جایگزین گردد.
2
·
سلب مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و
علم و فن دشوار نیست:
3
·
تصویب قانونی در زمینه اجتماعی
کردن مالکیت بر وسایل تولید کار چند روزه است.
4
·
باز تعریف مفاهیم فلسفی و اخلاقی و غیره اما کار زمانگیری
است.
5
·
زمانگیر تر اما بردن مفاهیم باز تعریف شده به میان مردم است.
6
·
بمراتب زمانگیرتر، باز آموزی کار
با مفاهیم بازتعریف شده است.
·
نیروی عادت اجازه تجدید نظر
در مفاهیم را و کاربست مفاهیم را نمی دهد.
·
بشریت در این زمینه بهانقلاب فکری
و فرهنگی عمیق و اصیل نیاز دارد.
·
میلیون ها مفهوم باید بازتعریف
شوند و طرز کار با آنها باید تمرین شود و ضمنا و یا بعدا تعلیم داده شود.
7
·
تزریق خرافه در رگ جامعه دشوار
نیست.
·
چون خود آدمیان هم با «عقل» سلیم
کذائی به خرافه می رسند.
·
اگر 124 هزار رسول خدا هم مبعوث
نگردند، هر کس می تواند با تکیه بر قانون دیر آشنای علت و معلول به این نتیجه برسد
که خانه بنائی دارد و کاینات خدائی.
·
دشوار توضیح علمی پیدایش کاینات
است.
8
·
تزریق طرز تفکر (متد و اسلوب
فکری) متافیزیکی به رگ جامعه کار شاقی
نیست.
·
این چیزها اصلا مستلزم تعلیم و
تعلم نیستند.
·
هر کسی همین متد فکری را بدون
تعلیم و تعلم بلد است.
·
دوئالیسم خیر و شر را حتما نباید
تئوریزه و تئولوژیزه کرد.
·
خود عوام الناس هم به خودی خود به
همین دوئالیسم می رسند:
·
این خوب است و آن بد.
·
این زیبا ست و آن زشت.
·
تمرین طرز تفکر (متدف اسلوب) دیالک تیکی، آموزش شکیبمند آن، اما کمرشکن است،
چه رسد به تعلیم آن به همنوع.
9
·
این هنوز چیزی نیست.
·
خیلی ها، اصلا نمی خواهند که متد و
اسلوب مطمئنی برای کشف حقیقت عینی تمرین شود.
·
یاد گرفته شود.
·
یاد داده شود.
·
چون حقیقت عینی برای این جماعت موی
دماغ است.
·
مزاحم است.
·
چون کشف حقیقت عینی و متد و اسلوب
دیالک تیکی تفکر، آرامش گورستانی زندگی شان را به هم می زند.
زندگى
مشترك همه اش فلسفه نيست
كه
با معيارهاى فلسفى و راه حل هاى فلسفى آن را پيش برد.
10
·
تصورش حتی دشوار است.
·
ولی واقعیت دارد و هر دم، حی و
حاضر است:
·
شلاقی از نان.
·
آدم ـ قبل از همه ـ باید زندگی
کند.
·
دانائی ـ چه بسا ـ نه توانائی،
بلکه دردسر است.
·
چون کشف حقیقت و تلاش در جهت کشف
حقیقت، فقط به کشف حقیقت محدود نمی شود.
·
وقوف به حقیقت عینی، آرامش روحی و
روانی از آدمی سلب می کند.
·
کسی که به حقیقت عینی پی ببرد، فکر
و ذکری جز مادیت بخشیدن بدان ندارد.
·
واقف به حقیقت عینی، برای اشاعه
آن، چه بسا از همه چیز زندگی اش می گذرد.
·
چنین کسی به مرتاض طراز نوینی
استحاله می یابد.
·
به بی نیازی حیرت انگیز می رسد:
سایه
آن
قَدَر از خواهش دل سوختم
تا
چنین بی خواهشی آموختم
·
معنی تحت اللفظی:
·
آنقدر در آتش خواهش دل سوختم تا به
مرتاضی بی نیاز از خواهش استحاله یافتم.
·
سایه در این بیت شعر، دیالک تیک تجربی
ـ شخصی شگفت انگیز و ستایش انگیزی را توسعه می دهد:
·
دیالک تیک سوزش و آموزش را
·
دیالک تیک سوزش در آتش خواهش و
آموزش بی نیازی از هر خواهش
·
برای درک معنای این بیت شعر سایه،
باید از سر تا پا توده ای بود.
·
راوی این بیت شعر، آنقدر در آتش
خواهش رهایش اجتماعی می سوزد که بی نیازی از هر خواهش دیگر را می آموزد.
·
روند رزم رهایش اجتماعی بدین طریق
به آموزشگاهی استحاله می یابد.
·
آموزشگاهی برای آموزش ریاضت طراز
نوین.
·
کسی اسرار این اشعار را داند که از
کوره سوزان این پیکار بگذرد.
11
·
ماتریالیسم و دیالک تیک، کشف و
اختراع رسولان پرولتاریا (مارکس و انگلس و لنین) نیستند.
·
ماتریالیسم و دیالک تیک ـ به معنی
حقیقی کلمه ـ میراث بورژوازی اند.
·
نمایندگان ماتریالیسم در عصر جدید،
غولان فلسفه و خرد بورژوائی بوده اند و نه رسولان توده های مولد و زحمتکش:
الف
هولباخ در البسه زرین
در فرانسه
·
دیدرو، هلوه تیوس، لامتری، هولباخ
و غیره بوده اند.
·
مؤلفان معتبر و مهم دایرة المعارف
38 جلدی بوده اند.
ب
در آلمان
·
فویرباخ و غیره بوده اند.
12
·
نمایندگان دیالک تیک در عصر جدید،
غولان بورژوائی بوده اند و نه رسولان توده های مولد و زحمتکش:
·
هگل بوده است و تا حدودی کانت بوده
است.
13
·
مارکس و انگلس شاگردان این غولان
فلسفی بورژوازی بوده اند و ماتریالیسم و دیالک تیک را به هم گره زده اند و طرح
طراز نوینی در افکنده اند.
14
·
این بدان معنی است که بورژوازی
انقلابی آغازین، طرفدار ماتریالیسم و دیالک تیک بوده است و نه طرفدار ایدئالیسم و
متافیزیک.
·
این نتیجتا بدان معنی است که
بورژوازی انقلابی آغازین، طرفدار رئالیسم و راسیونالیسم بوده است و نه مؤسس و مبلغ
سرسخت ایرئالیسم و ایراسیونالیسم.
·
آنچه بورژوازی مترقی آغازین طرفدار
رئالیسم و راسیونالیسم را به بورژوازی مرتجع واپسین مؤسس و مبلغ سرسخت ایرئالیسم و
ایراسیونالیسم بدل می کند، منافع طبقاتی است.
15
·
اولین نمایندگان هومانیسم و
روشنگری در عصر جدید نیز غولان فلسفی و هنری بورژوازی بوده اند و نه رسولان
پرولتاریا.
·
بورژوازی آغازین طرفدار سرسخت
هومانیسم و روشنگری بوده است.
·
تعریف کلاسیک مفهوم روشنگری را
مدیون فیلسوف بورژوائی آغازین ـ ایمانوئل کانت ـ هستیم.
·
بورژوازی آغازین با نمایندگان
فلسفی از قبیل کانت و هگل و فویرباخ و هولباخ کجا و بورژوازی واپسین با نمایندگان
فلسفی از قبیل شوپنهاور و نیچه و اجامر دیگر کجا؟
·
خردگرائی آنها کجا و خردستیزی
اینها کجا؟
·
این عدول از جهان بینی و اسلوب اما
به چه معنی است؟
16
·
این بدان معنی است که نه، تسلیحات
فکری آدم ها و طبقات اجتماعی انتزاعی اند و نه طرز تفکر آدم ها و طبقات اجتماعی:
میرزاده عشقی
آنچه شیران را کند روبه ـ مزاج
احتیاج است، احتیاج است، احتیاج
·
منافع طبقاتی می تواند خردگرای
سرسختی را به خردستیزی لات و لاشخور و لاابالی مبدل سازد.
·
منافع طبقاتی (خاستگاه طبقاتی و
پایگاه طبقاتی) آدمیان ـ در تحلیل نهائی ـ فیلتری در مقابل انعکاس واقعیت عینی
تشکیل می دهد و هر آن چیزی را که مخالف منافع طبقاتی فرد و طبقه باشد، فیلتریزه می کند.
·
در صافی نگه می دارد و اجازه ورود
به ذهن نمی دهد.
17
·
ما در این زمینه با صافی های
طبقاتی در روح افراد و طبقات اجتماعی سر و کار پیدا می کنیم.
·
اسقف برکلی (برکه لی) ـ مؤسس
ایدئالیسم ذهنی ـ حتی عینیت خورشید را انکار می کند.
·
دانائی نمایندگان طبقات اجتماعی
ارتجاعی پیش شرط توانائی و برنائی آنها نیست:
·
«توانا بود هر که دانا بود»، برای آنها به
شکل زیر تحریف می شود:
مرفه بود هر که ابله بود.
·
حالا می توان فهمید که تسخیر
تسلیحات فکری و اسلوبی طبقه حاکمه و پالایش آنها از زباله های ایده ئولوژیکی طبقه
حاکمه و باز تعریف و باز آموزی آنها چه کار دشوار زمانگیری است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر