حسین رزاقی
مرد و مرکب
از این اوستا
(1344)
ادامه
ویرایش و
تحلیل از
ربابه نون
گفت
راوی:
«راه از آیند و روند آسود
گردها
خوابید
روز
رفت و شب فراز آمد
گوهرِ
آجین کبودِ پیر باز آمد
·
همانطور که ذکرش گذشت، اخوان در
این بند آغازین شعر، دیالک تیک پشت دیالک تیک کشف و فرمولبندی می کند:
·
درست بسان سعدی.
·
اما در پله توسعه فکری بمراتب
بالاتر از سعدی.
1
گفت
راوی:
«راه از آیند و روند آسود
گردها
خوابید
روز
رفت و شب فراز آمد
گوهرِ
آجین کبودِ پیر باز آمد
·
اخوان میان دیالک تیک آیند و روند
و دیالک تیک شب و روز رابطه دیالک تیکی برقرار می سازد:
·
او بدین طریق به تشکیل داهیانه ی
دیالک تیک مضاعف نایل می آید:
·
دیالک تیک «دیالک تیک آیند و روند»
و «دیالک تیک شب و روز»
·
اخوان بدین طریق، خواننده و شنونده
شعر را در جریان روز و زحمت از سوئی و شب و راحت از سوی دیگر قرار می دهد.
·
دیالک تیک زحمت و راحت، فرمی از
بسط و تعمیم دیالک تیک ریاضت و لذت است.
2
گفت
راوی:
«راه از آیند و روند آسود
گردها
خوابید
روز
رفت و شب فراز آمد
گوهرِ
آجین کبودِ پیر باز آمد
·
راه به مثابه سوبژکت، در طول روز، لگدکوب
و فرسوده می شود و در طول شب، آسوده.
·
اخوان بدین طریق، دیالک تیک ریاضت
و لذت را به شکل دیالک تیک فرسایش و آسایش بسط و تعمیم می دهد.
3
چون
گذشت از شب دو کوته پاس
بانگ
طبل پاس داران رفت تا هر سو
که
شما خواب اید، ما بیدار
خرم
و آسوده تان، خفتار»
·
اخوان در این بند شعر، با استفاده
از واژه های «پاس» و «پاس دار» طراوت و شادابی زبانی ـ ساختاری خاصی وارد شعر می
سازد و خواننده و شنونده شعر را از استه تیک شورانگیزی برخوردار می سازد.
·
اینجا نیز ـ به احتمال قوی ـ
ردپائی از سعدی هست.
·
ردپائی از سعدی، همین و بس.
·
اخوان سعدی قرن بیستم است.
·
اخوان، سعدی تر از سعدی است.
4
چون
گذشت از شب دو کوته پاس
بانگ
طبل پاسداران رفت تا هر سو
·
سؤال این است که فلسفه بانگ طبل در
شب چیست؟
5
چون
گذشت از شب دو کوته پاس
بانگ
طبل پاسداران رفت تا هر سو
·
فلسفه بانگ طبل به احتمال قوی،
دیالک تیکی از تأمین و تحذیر (بر حذر داشتن، بر حذر واداشتن) است.
·
دیالک تیکی از ترس ستاندن و
ترساندن
·
دیالک تیکی از اشاعه، القا و اهدای
امنیت و سلب امنیت (هشدار) است:
الف
·
چون پاسداران، عسس ها، پاسبانان و
غیره از سوئی، حافظ امنیت شهر و ضامن آسایش سکنه شهر اند.
·
ضامن خواب راحت سکنه شهر اند.
·
چشم و گوش سکنه شهر اند.
ب
·
پاسداران از سوی دیگر، حافظ شهر از
گزند دزدان و آدمکشان و دشمنان سکنه شهر اند.
·
این دیالک تیک در ادامه همین بند
شعر از صراحت می گذرد:
6
که
شما خواب اید، ما بیدار
خرم
و آسوده تان، خفتار»
·
واژه خفتار با واژه گفتار خویشاوند
است و به معنی خواب است.
·
پیام بانگ طبل پاسداران به سکنه
شهر، به شرح زیر است:
·
«آرام
بخوابید.
·
چون ما بیداریم.
·
شب تان لبریز از آسایش، خوشی و
خرمی باد.»
7
کوروش آرام
بخواب
که
شما خواب اید، ما بیدار
خرم
و آسوده تان، خفتار»
·
در این اصطلاح «آرام بخوابید، چون
ما بیداریم»، هویت «مرد» به اطلاع خواننده و شنونده شعر رسانده می شود:
·
این هارت و پورت «کوروش آرام
بخواب، چون من بیدارم»، از هارت ها و پورت های مترسکی سخنگو بوده است که اکنون بر
گورش باران نور می بارد و از جانانش عینک دودی می خواهد.
7
بشنو
اما ز آن دلیر شیرگیر پهنه ی ناورد
گرد
گردان گرد
مرد
مردان، مرد،
که
به خود جنبید و گرد از شانه ها افشاند
چشم
بردراند و طرف سبلستان جنباند
و
به سوی خلوت خاموش غرش کرد، غضبان گفت:
«های
خانه
زادان، چاکران خاص،
طرفه
خرجین گهربفت سلیحم را فراز آرید»
·
معنی تحت اللفظی:
·
اما از دلاور شیر افکن در میادین
جنگ بشنو.
·
از گرد گردانگرد و از مرد مردانمرد،
بشنو که از جا برخاست، گرد از شانه برافشاند، نظر بر راه ها افکند و غضب آلوده رو
به خلأ خاموش فرمان داد:
·
«غلامان
اصیل و خاص من، خورجین تسلیحات جنگی ارجمند مزین به در و گوهرم را بیاورید.»
8
گرد
گردان گرد
مرد
مردان، مرد
·
این دو اصطلاح مرکب به احتمال قوی
از اختراعات خود اخوان اند و در رابطه تنگاتنگ با کاراکتر قهرمان این شعر «مرد و
مرکب» اند.
·
یعنی بیانگر افراطی ئی از روانشناسی
«مرد» اند:
الف
گرد
گردان گرد
مرد
مردان مرد
·
برای درک بهتر این اصطلاخ
اخوانیستی باید به ریشه روانشناسی مترسک سخنگو دست برد:
·
مرد مردان و گرد گردان (پهلوان
پهلوانان) ـ به احتمال قوی ـ ترجمه ای از اصطلاح «شاه شاهان» و یا شاهنشاه اند.
ب
گرد
گردان گرد
مرد
مردان، مرد
·
گرد گردان گرد و مرد مردان مرد،
ترجمه شاهنشاه آریامهر است.
·
اخوان از اسم واحدی صفات غلو آمیز
ساخته است:
1
·
گرد (پهلوان) و یا مرد خود صفت کمی برای کسی نیست.
2
·
گرد گردان (پهلون پهلوانان) و مرد
مردان، گرد و مردی است که «در خویشتن خویش نمی گنجد»، بی مهابا بادش زده اند و یا بطرز
افراطی باد کرده است.
·
تحفه نطنز شده است.
·
ظل الله شده است.
·
نور دیده خدا شده است.
·
همه پهلوانان و مردان جهان را در
جیب کوچک جلیتقه اش می نهد و به اسانی آب خوردن، له و لورده می کند.
·
در جهان بی همتا ست.
·
دلش خیلی خیلی می خواهد که سلاطین
و خوانین بزرگ جهان سر بر آستانش نهند و مجیزش گویند.
·
به فرستاده کاخ سفید گفته:
·
سلاطین افغانستان و پاکستان و نپال
و اردن هاشمی و عربستان سعودی بهتر است که شاهنشاه (گرد گردان و مرد مردان) بودنش
را به رسمیت بشناسند و همه ساله برایش هدیه و سوقات جامد و جاندار بفرستند.
·
به همان سان که برای کوروش و
داریوش و شاهنشاهان دیگر فرستاده اند.
3
·
گرد گردان گرد (پهلون
پهلوانانپهلوان) و مرد مردانمرد، گرد گردان و مرد مردانی است که «در چارچوب جهان
نمی گنجد»
·
چون چنان بادش زده اند و یا باد
کرده است که خدا را نیز بنده نیست.
·
چیزی از جنس خورشید است.
·
چیزی از جنس خورشید زمینی است که
از خاک زرخیز و زِر خیز آریا طلوع کرده است.
·
(زِرخیز
از واژه زر ـ زر امده است.)
·
چیزی فراتر از تحفه نطنز است.
·
اصلا خود نطنز است که کیمیا ست.
·
شاهنشاه آریامهر است.
4
·
اعجوبه ای از اعجوبه های کیهانی
است.
·
مثل شاعر عظیم الشأن همین کشور زر
خیز و زِر خیز است، که «شرف کیهان» است.
·
«بامداد اول و آخر» است.
·
«الله
اکبر، وصفی از او ست.»
·
هم گرد گردانگرد و هم شاعر ـ احمد
شاملو ـ هر دو عدوی «عن اجوکیتید من» (اوزگل بیسواد) نیستند، بلکه «انکار اوزگل بی
سواد» اند.
·
خدا به محض دیدن هر دو از جا برمی
خیزد و برای شان کلاه از سر برمی دارد و جایش را به آندو می دهد و موش و فراموش می
شود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر