۱۳۹۵ خرداد ۲۴, دوشنبه

هماندیشی با مریم (7)


تحلیلی از
میم نون

مریم
انديشه ثمره کار مغز يا محصول كار مغز نيست،
انديشه خود "كار" است.

·        سؤال این بود که چرا لانه زنبور همیشه همان است، ولی خانه عمله و بنا، روز به روز توسعه بیشتری یافته است؟

·        راز این تفاوت کجا ست؟ 
   
1
·        همانطور که اشاره شد، راز این تفاوت در دیالک تیک کار است.
·        یعنی در دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت است.

2
·        نجار در روند کار، در روند تغییر چوب و تخته، در روند تبدیل تخته به میز و صندلی، به شناخت دم به دم افزون تر نکات زیر نایل می آید:       

الف
به شناخت عمیقتر چوب و تخته  

1
·        این بدان معنی است که سوبژکت شناخت (نجار) در روند کار، در اثنای رنده کردن و بریدن و چسباندن و غیره تخته، چوب تخته را بهتر می شناسد.

2
·        نجار در اثر کار و در روند کار به سفتی و نرمی و سختی و سرسختی و انعطاف و انحنای تخته پی می برد.

3
·        در اثر کار و در روند کار است که اوبژکت با سوبژکت در می آمیزد و تجربه به دانش تجربی استحاله می یابد.

4
·        وقتی گفته می شود که نجار سالخورده، نجار مجربی است، منظور این نیست که او تجارب بیشماری را در ذهن خود تلنبار و انبار کرده است.
  
5
·        منظور این است که او تجارب عملی بیشماری را به دانش تجربی تبدیل کرده است.

·        این به چه معنی است؟    

6
·        این بدان معنی است که ما با دیالک تیک تجربه و دانش تجربی سر و کار داریم.
·        تجربه پدیده و روندی واقعی ـ عینی (رئال ـ اوبژکتیو) است.
·        در تجربه همه ارگان های حسی نجار دخیل اند و مؤثر اند.

·        نجار تخته را بلحاظ فرم و رنگ و بو و طعم و غیره تجربه می کند و این سیگنال ها را فوری به مغز می فرستد.
·        مغز پس از عملیات فکری مثلا تجرید، به این سیگنال های مادی (واقعی ـ عینی ـ مشخص) نام می دهد.

·        این بدان معنی است که مغز بر پایه سیگنال های دریافت شده، مفهوم می سازد و مفهوم در طرفة العینی جامه واژه می پوشد.
·        مفهوم (به مثابه روح)  بدین طریق قالب مادی کسب می کند، یعنی واژه و یا کلمه می شود.
·        روح و یا مفهوم بدین طریق، مادی می شود و بر زبان می آید.
·        روی کاغذ می نشنید.
·        بدین طریق است که مفاهیم و واژه های زیر توسط نجار تشکیل می شوند:

الف
·        سختی چوب و یا تخته   

ب
·        سرسختی چوب و یا تخته   
پ
·        نرمی چوب و یا تخته   
ت
·        انعطاف پذیری چوب و یا تخته     
 
ث
·        انحناء پذیری چوب و یا تخته      

ج
·        استقامت چوب و یا تخته  و الی آخر.   

7
·        منشاء همه این  مفاهیم در خارج از مغز است.

·        ایم  مفاهیم (ارواح به قول هگل)  منشاء عینی ـ واقعی (اوبژکتیو ـ رئال)  دارند.
·        اینها پس از تجرید در مغز، فرم سوبژکتیو (مثلا ذهنی) به خود گرفته اند.

·        این به چه معنی است؟   

8
·        این بدان معنی است که در روند کار و ببرکت کار، ماده به روح بدل شده است.
·        مثلا سفتی و سختی و نرمی عینی و واقعی چوب، به  مفاهیم و واژه های مربوطه بدل شده است.
·        این بدان معنی است که نرمی چوب دوگانه شده است:

الف
·        نرمی اوبژکتیو و رئال (عینی و واقعی) است که با حواس قابل شناخت است.
·        مثلا ملموس و محسوس است.

ب
·        نرمی سوبژکتیو و ایدئال (ذهنی و فکری) است که در کله آدمی فقط وجود دارد.        

9
·        این بدان معنی است که نرمی خصلت دیالک تیکی دارد:

الف
·        نرمی اولا دیالک تیکی از اوبژکتیو و سوبژکتیو است.

ب
·        نرمی ثانیا دیالک تیکی از مشخص و مجرد است.
·        دیالک تیکی از کنکرت و ابستره (ابسترکت، انتزاعی) است.

پ
·         نرمی ثالثا دیالک تیکی از مادی و روحی است.

10
·        در روند کار و در اثر کار، ماده به روح، مشخص به مجرد، اوبژکتیو به سوبژکتیو بدل می شود.

·        این تبدیل ماده به روح، مشخص به مجرد و اوبژکتیو به سوبژکتیو اما به چه معنی است؟ 

·        این تبدیل احساس نرمی (چوب و حریر و غیره) به مفهوم  نرمی و همزمان به واژه نرمی به چه معنی است؟

11
·        این چیزی جز شروع شناخت اوبژکت شناخت (تخته و پارچه و غیره) توسط سوبژکت شناخت (نجار و پارچه فروش و خیاط و غیره)   نیست.
 
12
·        فرق و تفاوت و تضاد اجداد حیوانی ما با ما در همین هنر مفهوم سازی است.
·        در همین هنر تبدیل اوبژکتیو به سوبژکتیو است.
·        در همین هنر تبدل مشخص به مجرد است.
·        در همین تبدیل ماده به روح است.
·        در همین توان شناخت چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی است.

·        حالا این سؤال پیش می آید:
·        مفهوم (واژه) چه رابطه ای با حکم (جمله، اندیشه) دارد؟          

13
·         مفاهیم آجر های اولیه ی احکام (افکار) اند.
·        واژه ها (کلمات) آجرهای اولیه جملات اند.

·        حالا باید به این سؤال اندیشید که افکار و یا احکام چگونه تشکیل می شوند؟

14
·        بهتر آن است که برای توضیح مسئله مثال تجربی و عینی پیدا کنیم:

·        پارچه فروش می گوید:
·        «حریر نرم است. »

15
حریر نرم است 

·        حریر نرم است، حکمی است.
·        جمله ای است.
·        اندیشه ای است.
·        فکری است.
·        نظری است.
·        قضاوتی است.

·        این حکم و یا اندیشه چگونه تشکیل شده است؟
   
16
·        اگر ساختار و فرم حکم و جمله و اندیشه را در نظر گیریم، باید بگوییم از ترکیب کلمات تشکیل شده است.
·        از ترکیب  مفاهیم تشکیل شده است.

·        ولی این فرمالیسم برای توضیح دقیق مسئله کافی نیست.

·        بهتر است که به منشاء این حکم و یا اندیشه پی ببریم.

17
·        کشف منشاء اوبژکتیو ـ رئال (عینی ـ واقعی) این حکم و یا اندیشه، آسان نیست.
·        درست به دلیل همین دشواری کشف آن است که خیلی ها خیال می کنند که اندیشه از تراوشات ذهن و مغز و غیره است.

18
·        منشاء عینی ـ واقعی احکام همان منشاء عینی ـ واقعی  مفاهیم است.
·        حکم پارچه فروش مبنی بر اینکه حریر نرم است، از عالم خارج به کله پارچه فروش نفوذ کرده است که بعد فرم جمله به خود گرفته و تبیین یافته است.
     
19
·        همانطور که  مفهوم «نرمی» از نرمی واقعی ـ عینی مثلا از تخته و پارچه و غیره نشئت گرفته، حکم و یا اندیشه «حریر نرم است» نیز از عالم واقع نشئت گرفته است.
 
20
·        ما در این زمینه نیز با دیالک تیک «حریر نرم است» مادی و «حریر نرم است» روحی، با دیالک تیک «حریر نرم است» مشخص و «حریر نرم است» مجرد، با دیالک تیک «حریر نرم است» اوبژکتیو ـ رئال و «حریر نرم است» سوبژکتیو ـ ایدئال سر و کار داریم.

·        اندیشه «حریر نرم است» دیالک تیکی از مشخص و مجرد، اوبژکتیو و سوبژکتیو، مادی و روحی است.
  
21

·        این اما چه روند و روالی است؟
 
22

هراکلیت (550 ـ 480 ق. م.) 
فیلسوف ماقبل سقراطی یونان
افق فلسفی هراکلیت
تجربه و دانش
شدن و فنا شدن
وحدت و تضاد
کاینات و آتش
واژه و روح
دولتشهر و حقوق مدنی
انسان و خدا
عقل و جهل

·        هراکلیت ـ پدر دیالک تیک خودپو ـ می گفت، «راه واحدی در این زمینه دو بار طی می شود:

1
·        می رود
2
·        برمی گردد.»     

23
 
بار اول

·        «نرمی» و یا «حریر نرم است» مادی و محسوس و مشخص از عالم واقع به مغز نجار و یا خیاط می رود.      

24
بار دوم

·        «نرمی» و یا «حریر نرم است» در ذهن نجار و یا خیاط، به صورت روح در می آید.
·        به صورت مفهوم / کلمه و یا حکم / جمله در می آید و راه رفته را دوباره برمی گردد.

25

·        به عبارت دیگر، ماده به روح استحاله می یابد.
·        روح در مغز دوباره جامه مادی در بر می کند تا بتواند راه رفته را دوباره برگردد:

الف
·        نرمی حریر (نرمی رئال، مشخص و مادی) توسط ارگان های حسی،  به کارگاه مغز ارسال می شود.

ب
·        سیگنا نرمی حریر (نرمی رئال، مشخص و مادی) در مغز پس از عملیات منطقی تجرید به مفهوم نرمی تبدیل می شود.

پ
·        یعنی به روح تبدیل می شود و بلافاصله جامه واژه در برمی کند تا بر زبان جاری شود.

26

·        کسانی که از این رفت و برگشت دیالک تیکی بی خبرند، خیال می کنند:

الف
·        تفکر پدیده ای خدا دادی است.

ب
·        تفکر پدیده ای الهی است.
·        نخست کلمه بود و کلمه (از دید انجیل لوگوس و یا روح)  خدا بود. (انجیل)

پ
·        تفکر پدیده ای ماورای طبیعی است.

ت
·        تفکر پدیده ای ژنه تیکی است.
  
ث
·        تفکر پدیده ای ذاتی و مادر زادی است.
  
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر