میم نون
شناخت برای شناخت
ـ اصولا و اساسا ـ
شناخت به معنی واقعی کلمه نیست.
1
شناخت واقعی
ـ همیشه ـ
آبستن تغییر است.
2
شناخت واقعی
حاوی نطفه های بالقوه تغییر است.
3
شناخت تک افتاده، ایزوله و تنها
وجود ندارد.
4
شناخت
ـ چه بسا ـ
توأم با تغییر است.
5
روند شناخت
ـ در تحلیل نهائی ـ
روند تغییر است.
6
وقتی کسی به شناخت چیزی کمر می بندد،
همزمان
به تغییر آن چیز مبادرت می ورزد.
چه خودشناسی باشد،
چه جامعه شناسی، چه روانشناسی و چه
جهان شناسی
7
شناخت هر چیز
ضمنا
موتور تغییر آن چیز است.
8
امتحانش آسان است.
به محض شناخت چیزی
تمامی فکر و ذکر شناسنده (سوبژکت شناخت)
معطوف به تغییر آن چیز می گردد.
9
موتور این گرایش طبیعی و خودپو
شاید اشتیاق بیشتر به شناخت عمیق تر و دقیق تر باشد.
10
چون شناخت هر چیز
نتیجه ی کار فکری عرقریز بر روی آن چیز است
و لذا حامل پرسش های تازه است که پاسخ می طلبند.
11
ضمنا آگاهی رخنه کرده در روح
بلافاصله به قوه ای مادی بدل می شود
آرام و قرار از سوبژکت آگاه می ستاند
خواب شیرین را بر او حرام می کند
و او را به تلاش در جهت تغییر آن چیز برمی انگیزد.
12
شناخت هر چیز
کیفیت بینش آدمی را دگرگون می سازد:
فیزیک دانی که قانون حرکت مغناطیسی ذرات را کشف کرده بود
گفت:
بلور برف
در درگاه خانه
در سحرگاه
قبل و بعد از کشف این قانون
برایم دو چیز مطلقا متفات بود.
الف
بلور برف
قبل از کشف این قانون
چیزی منجمد و مرده و ساکن و ایستا بود.
ب
بلور برف
پس از کشف این قانون
تجلیگاه شورانگیزی از چرخش ها و گردش های میلیون
ها ذره
بود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر