۱۳۹۵ خرداد ۲۰, پنجشنبه

سیری در شعری از مهدی اخوان ثالث (48)




قصه ی شهر سنگستان
از این اوستا
(1344)

ویرایش و تحلیل از
ربابه نون

 کفتر اول
اگر تقدیر نفرین کرد، یا شیطان فسون، هر (از؟) دست یا دستان
صدایی بر نیامد از سری، زیرا همه ـ ناگاه ـ سنگ و سرد گردیدند

·        معنی تحت اللفظی:
·        به دلیل نفرین تقدیر و یا به دلیل جادوی ابلیس از دست و یا دستان کسی، صدائی در واکنش به فراخوان شاهزاده، شنیده نشد.
·        برای اینکه همه بطرز ناگهانی سنگ و سرد شدند.

·        اخوان در این جمله، از تحول منفی مردم گزارش می دهد:
·        از نوعی مسخ کلکتیو (دسته جمعی) ناگهانی گزارش می دهد.

·        آدمیان بطرز ناگهانی چندین پله تکاملی سقوط می کنند:
·        از آدم به جانور، از جانور به نبات و از نبات به جماد.
·        سنگواره می شوند.
·        نوعی سیر نزولی طی می کنند.

1
اگر تقدیر نفرین کرد، یا شیطان فسون، هر (از؟) دست یا دستان
صدایی بر نیامد از سری، زیرا همه ـ ناگاه ـ سنگ و سرد گردیدند

·        چنین سقوطی اصولا غیر طبیعی است.
·        چنین سقوطی آنرمال است.
·        سقوط به قهقرا ست.
·        اخوان به همین دلیل، دلیل راسیونال (عقلی)  برای این سقوط ناگهانی همگانی به اسفل السافلین ندارد.

·        از این رو، دلایل ایراسیونال (ضد عقلی)  عرضه می کند:
·        پای قوای ماورای طبیعی از قبیل تقدیر و ابلیس و  نفرین و سحر و جادو وغیره را به میان می کشد.
·        این بدان معنی است که شاعر به علل مسخ ناگهانی جامعه واقف نیست.
  
2
اگر تقدیر نفرین کرد، یا شیطان فسون، هر (از؟) دست یا دستان
صدایی بر نیامد از سری، زیرا همه ـ ناگاه ـ سنگ و سرد گردیدند

·        ما از بیوگرافی اخوان کمترین خبری نداریم.
·        برای حفظ عینیت تحلیل، تلاشی هم در این جهت به خرج نداده ایم.

·        اخوان به احتمال قوی از کادر های برجسته حزب توده بوده است.
·        بی دلیل نیست که احمد شاملو از شکنجه شدید اخوان پس از پیروزی کودتا گزارش می دهد.

·        پیروزی کودتای 28 مرداد، توسط اعضای حزب توده به همین سان استنباط شده است.
·        کارگران توده ای دقیقا همین جو پسیکولوژیکی را تصویر می کنند:
·        «گیج و منگ می رفتیم.
·        بی آنکه بدانیم کجا می رویم و ناگهان سر مان به دیوار می خورد.»
·        (نقل به مضمون)  
   
3
اگر تقدیر نفرین کرد، یا شیطان فسون، هر (از؟) دست یا دستان
صدایی بر نیامد از سری، زیرا همه ـ ناگاه ـ سنگ و سرد گردیدند

·        این تصویر اخوان یاد آور تصاویر کارگران توده ای از شرایط پس از کودتا ست.
·        با پیروزی کودتای 28 مرداد امید توده تار و مار می شود.

·        گزارشاتی که مسئولین امپریالیستی (امریکائی و انگلیسی) کودتا در خاطرات خود منتشر کرده اند، حاکی از همین سنگ و سرد گشتن ناگهانی توده است.
·        لاشخور امریکائی خش و خش می خندد که با صرف مبلغ ناچیزی جنبش انقلابی مردم را به آسانی آب خوردن، سرکوب کرده است.
·        جنبشی که تحت رهبری بورژوازی لیبرال (دکتر محمد مصدق) بوده است.

4
از اینجا نام او شد شهریار شهر سنگستان
پریشانروز مسکین ـ تیغ در دستش ـ میان سنگ ها می گشت
و چون دیوانگان فریاد می زد:
«آی»
و می افتاد و بر می خاست، گریان نعره می زد باز:
«دلیران من»،
اما سنگ ها خاموش

·        معنی تحت اللفظی:
·        از این به بعد، نام او شهریار شهر سنگستان شد.
·        آشفته سر و بینوا با شمشیر در دست میان یاران سنگ گشته می گشت و بسان دیوانگان فریاد برمی داشت.
·        می افتاد و برمی خاست و نعره می زد:
·        «دلیران من!»
·        سنگ ها اما ساکت و خاموش بودند.

5


خسرو روزبه
 (۱۲۹۴ – ۱۳۳۷) 
(۲۱ اردیبهشت)

سرگرد کمونیست، ریاضیدان، نویسنده، متخصص نظامی و استاد دانشکده افسری
از اعضای شاخص و حیاتی سازمان نظامی و مخفی حزب توده و مسئول شعبه اطلاعات کل آن
جنجال ‌برانگیزترین و شناخته‌ شده ‌ترین جانسپار جنبش کمونیستی در ایران
روزبه نویسنده چندین کتابچه آموزش شطرنج و جنگ ‌افزارهای توپخانه ‌ای بود و تالیفات او درباره خمپاره و توپ سالها به عنوان کتاب درسی مدارس نظامی تدریس می‌شد.
او به همراه آرداشس اُوانِسیان همچنین نخستین فرهنگ واژگان سیاسی در ایران را به رشته تحریر درآورد.
خسرو روزبه که یکی از شخصیت‌های شگفتی ‌زای تاریخ معاصر ایران به‌ شمار رفته و عملیات او در گریز از دام ماموران، سالها نقل محافل و شهره خاص و عام بود، به سال ۱۳۳۶ دستگیر و یکسال پس از آن به اعدام محکوم شده و تیرباران شد.
مجسمه ‌ای به افتخار او در ایتالیا برپا ست.
بسیاری از فعّالان چپ ‌گرا – از جمله غیر توده‌ای‌ ها – نام او را بر فرزندان تازه متولد شده خود نهاده اند
روزنامهٔ «ایزوستیا»، تعبیر «مردی بود که افسانه شد» را برای او به کار برد.
و نماد مخالفت مصالحه ‌ناپذیر، مقاومت قهرمانانه و جان‌ فشانی شد.
نقل از ویکی پدیا

·        همه این اوصاف آدمی  را به یاد خسرو روزبه می اندازند.
·        خسرو روزبه پس از پیروزی کودتای کثیف امپریالیستی درست همین سرگذشت تراژیک را داشته است.
·        احتمال آن می رود که اخوان، همین گوهر توده را در مد نظر داشته است.

6
همان شهزاده است آری که دیگر سال های سال
ز بس دریا و کوه و دشت پیموده است
دلش سیر آمده از جان و جانش، پیر و فرسوده است
و پندارد که دیگر جست و جو ها پوچ و بیهوده است
نه، جوید زال زر را تا بسوزاند پر سیمرغ و پرسد چاره و ترفند
نه دارد انتظار هفت تن جاوید ورجاوند.

·        معنی تحت اللفظی:
·        آری.
·        خود او ست که سال های سال در کوه و دشت و دریا سرگردان بوده، دلش از جان، سیر و جانش پیر و فرسوده گشته است.
·        دیگر نه سراغی از زال زر می گیرد تا پر سیمرغ در آتش نهد و از سیمرغ راه چاره بپرسد و نه انتظار ظهور هفت نامیرای موعود را در دل دارد.

7
دگر بیزار حتی از دریغا گویی و نوحه
چو روح جغد، گردان در مزار آجین این شب های بی ساحل
ز سنگستان شومش بر گرفته دل
پناه آورده سوی سایه ی سدری
که رسته در کنار کوه بی حاصل

·        معنی تحت اللفظی:
·        از آه و افسوس و نوحه و ناله هم بیزار گشته و بسان روح سرگردان جغدی در خرابه های این شب های بی ساحل، از سنگستان شومش دل برگرفته و به سایه سدری که در کنار کوه بی حاصلی روییده، پناه آورده است.

·        اخوان در این بند شعر سیر و سرگذشت قهرمان قصه غصه را تصور و تصویر می کند.

·        سخن شاعر از تخریب پسیکولوژیکی قهرمان است.

·        سخن از تراژدی قهرمان بی یار و یاور و تک و تنها ست.

·        سخن از سردار بی سپاه است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر