میرزا علی معجز 
(1252 ـ 1313) 
(1873 ـ 1934) 
رسول پیگیر هومانیسم، رنسانس و روشنگری
ویرایش، ترجمه و تحلیل از
میمحا نجار
دئدیم
چون:
«هانی
حافظ دهر شوم
نولوب
شمس، عطار، ملای روم؟»
دئدی:
«نیلیسن،
ایندی، بحر العلوم
قلم
دور قلم، بارک الله قلم.»
·       
معنی تحت اللفظی:
·       
پرسیدم:
·       
«حافظ دهر منحوس، کجا ست؟
·       
شمس کجا ست؟
·       
عطار کجا ست؟
·       
مولای روم کجا ست؟»
·       
جواب داد:
·       
«آنها را برای چه می خواهی؟
·       
اکنون، قلم است که دریای علم است.
·       
قلم است، قلم.
·       
آفرین بر قلم.»
1
دئدیم
چون:
«هانی
حافظ دهر شوم
نولوب
شمس عطار، ملای روم؟»
دئدی:
«نیلیسن،
ایندی بحر العلوم
قلم
دور قلم، بارک الله قلم.»
·       
در این بند شعر منظور شاعر روشنگری
از مفهوم قلم آشکار می گردد.
·       
قلم به مثابه گنجینه علمی و هنری قلمداد
می شود که میراث فرهنگ بشری است و خلأ ناشی از مرگ علما و هنرمندان را پر می کند.
2
گوروب
خسروی، هاتفی، گورکن
بیچیب
لعلیله، صائبه هم کفن
بوشاعرلرین
نامین احیا ائدن
قلم
دور قلم، بارک الله قلم
·       
معنی تحت اللفظی:
·       
قلم خسرو و هاتف و گورکن را دیده
است.
·       
قلم برای صائب کفنی از لعل تهیه
کرده است.
·       
احیا کننده نام این شعرا، قلم است،
قلم.
·       
آفرین بر قلم.
·       
معجز در این بند شعر دیالک تیک اندیشه
و اندیشنده را به شکل دیالک تیک قلم و شاعر بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را
از آن اندیشه (قلم) می داند.
·       
دلیل او این است که اندیشنده می
میرد، اندیشه اما ماندگار می ماند.
·       
این تصور شاعر روشنگری فی نفسه غول
آسا ست.
·       
اکثریت شعرا برعکس معجز، نه اندیشه
را، بلکه اندیشمند را برجسته کرده اند و برجسته می کنند.
3
جهان
قالدی یاران، نه خاقانیه
نه
ابن یمینه، نه قاآنیه
او
که دیل چویرمز بو دیوانه یه
قلم
دور قلم، بارک الله قلم
·       
معنی تحت اللفظی:
·       
دوستان، دنیا نه به خاقانی وفا
کرده، نه به ابن یمین و نه به قاآنی.
·       
تنها اوتوریته ای که به دنیای
دیوانه اعتنا نمی کند، قلم است، قلم.
·       
آفرین بر قلم.
·       
همان اندیشه بند قبلی شعر، اکنون
بطرز مشخص و مبتنی بر مثال مشخص تبیین می یابد و از پایداری سماجت آمیز اندیشه در
کسوت قلم پرده برداشته می شود.
·       
شعرا و علما می میرند.
·       
اندیشه اما برای زوال و مرگ تره
حتی خرد نمی کند.
·       
بلکه جان از مرگ بدر می برد و روز
به روز زلال تر، شفاف تر و قوی تر می گردد.
4
گئدیب
دهردن عرفی و انوری
وئریب
جان هم او جامی وجوهری
بو
گون اونلارین وارث اکبری
قلم
دور قلم، بارک الله قلم
·       
معنی تحت اللفظی:
·       
عرفی و انوری، جامی و جوهری مرده
اند.
·       
وارث کبیر همه آنان، اینک قلم است،
قلم.
·       
آفرین بر قلم.
·       
محتوای این بند شعر نیز تبیین مشخص
تر و ملموس تر این نکته است که صاحب قلم و اندیشمند ماندنی نیستند، ولی قلم و
اندیشه نامیرا ست.

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر