۱۳۹۴ مرداد ۱۲, دوشنبه

سیری در جهان بینی سابیر هاکا (8)


تحلیلی از
 ربابه نون

(به بازوهای قوی احتیاج داری برای...)

هر انسانی گاهی برای زنده ماندن
نیازمند این است که دستی را بگیرد.

دوست دارم زندگی کنم  
با اینکه می دانم
زندگی هرگز خیال ندارد روی خوش به من نشان بدهد!

چرا که هربار دستی را گرفتم
دست هایم تاول زدند
و هیچ فرقی نداشتند
دست بیل
دست کلنگ
یا دست تو!

پایان

1
(به بازوهای قوی احتیاج داری برای...)
هر انسانی گاهی برای زنده ماندن
نیازمند این است که دستی را بگیرد.

·        در این اندرز و رهنمود سابیر هاکا گرفتن از دست و دامن قوی پنجه ها توجیه تئوریکی می شود:
·        بزعم شاعر و یا راوی شعر، گرفتن از دست صاحبان قدرت (بازوان قوی) برای رفع نیاز، مشروعیت کسب می کند.

·        این اتفاقا توجیه و تطهیر کسب و کار خیلی ها در جمهوری اجامر است:
·        دست بوسی های تهوع انگیز یکی از فرم های نمودین همین کسب و کار است.
·        فئودالیسم از قبور عهد عتیق به هر ترفندی بیرون کشیده شده و برو ـ بیای علنی و عریان شرم انگیزی کسب کرده است.

2
(به بازوهای قوی احتیاج داری برای...)
هر انسانی گاهی برای زنده ماندن
نیازمند این است که دستی را بگیرد.

·        ما از سطح توسعه فکری شاعر بی خبریم.
·        در این بند شعر او اما وضع موجود انعکاس رئالیستی می یابد:
·        وضع موجود عملا استه تیزه می شود و بی اعتنا به نیت شاعر، توجیه و تطهیر می شود و مشروعیت کسب می کند.
·        شاید به همین دلیل هم باشد که طبقه حاکمه به شاعر جایزه می دهد.
·        طبقه حاکمه هر که باشد و هر چه باشد، نسبت به منافع استراتژیکی خود خر نیست.

3
(به بازوهای قوی احتیاج داری برای...)
هر انسانی گاهی برای زنده ماندن
نیازمند این است که دستی را بگیرد.

·        شاعر در این شعر شیوه رفتار و یا اخلاق فئودالی را ناتورالیزه می کند.
·        یعنی امری طبیعی جلوه گر می سازد.
·        او پناه بردن نیازمندان به قدرتمندان را حداقل به عنوان راه حلی طبیعی و منطقی جا می زند.
·        بدین طریق و با این تئوری، طبقه حاکمه به مقام منجی موجود   ارتقا می یابد.
·        بنا بر این تئوری است که به جای تشکل، سازمان و انقلاب، نامه نگاری به مقامات، شکوه و شکایت از این مأمور و آن قلدر، شرفیابی به حضور مقامات و عرض حاجت و التماس الموز (پشیز) رواج می یابد.
·        ضمنا اگر کسی از عهده این هنرنمائی ها بر نیاید، از عهده تهیه طنابی و کشف درختی و یا پلی که بر خواهد آمد.
·        انتحار به مثابه تنها ره نجات از ذلت و ادبار.

4

(به بازوهای قوی احتیاج داری برای...)
هر انسانی گاهی برای زنده ماندن
نیازمند این است که دستی را بگیرد.

·        در این بند شعر شاعر ـ در تحلیل نهائی ـ تئوری امپریالیستی موسوم به پراگماتیسم (اصالت سود) تبلیغ می شود:
·        هر کرد و کاری که سودمند باشد، برای زنده ماندن مفید افتد، مجاز و مباح و مشروع است.
·        این همان پراگماتیسم ویلیام جیمز امریکائی است.

·        این ضمنا به معنی اینسترومنتالیسم (ابزارسازی گرائی) است:
·        هر کس و هر چیز آلت دستی است و «هر انسانی گاهی برای زنده ماندن، نیازمند به دست گرفتن آن است.»

·        اینسترومنتالیسم سابیر هاکا در ادامه شعر کسب صراحت بیشتری خواهد کرد.

5
دوست دارم زندگی کنم  
با اینکه می دانم
زندگی هرگز خیال ندارد روی خوش به من نشان بدهد!

·        شاعر در این بند شعر، دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت را به شکل دیالک تیک من (شاعر، راوی) و زندگی (جامعه)  بسط و تعمیم می دهد و بلافاصله آن را وارونه می سازد:
·        در عرصه جامعه و تاریخ، نقش تعیین کننده در دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت (اعضای جامعه و جامعه و یا زندگی) از آن سوبژکت (اعضای جامعه، توده)  است.
·        شاعر اما اعضای جامعه را و با هارت و پورت چپ نمائی که راه انداخته، طبقه کارگر را به اسفل السافلین اوبژکت پرتاب می کند و زندگی را، یعنی سیستم اجتماعی ـ اقتصادی حاکم را به درجه سوبژکت ارتقا می دهد:
·        اعضای جامعه و توده بدین طریق به مشتی خمیر در دست طبقه حاکمه بدل می شوند تا «روی خوش به آنها نشان ندهد» و یا اگر مصاحت دانست، نشان بدهد.

6
دوست دارم زندگی کنم  
با اینکه می دانم
زندگی هرگز خیال ندارد روی خوش به من نشان بدهد!

·        در این بند شعر شاعر، ضمنا پسیمیسم عربده می کشد:
·        پسیمیسم (بدبینی) به موضعگیری ئی اطلاق می شود که فاقد توقعات، انتظارات و امیدهای مثبت باشد.
·        پسیمیسم به درک فلسفی ئی نیز اطلاق می شود که برای چیزها، پدیده ها و سیستم های معینی آینده تیره و تار می بیند و منکر توسعه مثبت جهان و تبدیل آن به جهان بهتر باشد. 
·        پسیمیسم معرفتی به موضعگیری ئی در تئوری شناخت اطلاق می شود که جهان و مافیها را غیر قابل شناخت و انسان را ناتون از شناخت آن می داند.
·        پسیمیسم یکی از گرایشات اصلی نمایندگان طبقات اجتماعی واپسین است.
·        ضد پسیمیسم، اوپتیمیسم (خوش بینی) است.

·        ما در اشعار و آثار فلاسفه و شعرای وابسته به فئودالیسم و بورژوازی واپسین از شوپنهاور تا نیچه، از هایدگر تا پوپر، از شهریار تا مشیری، از شریعتی تا شاملو نیز با پسیمیسم سر و کار داریم.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر