جمعبندی از
مسعود بهبودی
دیالک تیک حمار و استحمار
1
سبزها
در مجموع ابله اند.
2
سبزها
محصول جنبش ۶۸ اند.
3
قبلا با فرمالیسم خاصی عوامفریبی می کردند:
کفش کتانی و بافتنی و غیره.
4
دیری است که در طبقه حاکمه انتگریزه شده اند
کتانی را با قوندورا
پالان را با کت و شلوار و کراوات
تعویض کرده اند.
5
بخشا حتی حزب طبقه حاکمه
معروف به حزب سوسیال ـ دموکرات ( به اس پی دی)
ییوسته اند.
6
مدافع حقیقی و رادیکال محیط زیست
کمونیست ها هستند و نه هیلی هو ها.
7
در فرماسیون کمونیسم
وحدت ناتورالیسم و هومانیسم بر باد رفته و از یاد رفته
(در پله توسعه متعالی)
مجددا برقرار می شود.
8
آلترناتیو دیگری وجود ندارد.
9
تخریب در ذات نظام سرمایه داری واپسین است.
10
تخریب فقط عوامفریبانه جا به جا می شود.
مثلا زباله ها به کشورهای افریقا و آسیا منتقل می شوند.
و همراه با زباله ها
بیماری های لاعلاج
پان ها ـ پالان ها ـ هایل بر پان ها
1
شما مثل اینکه حتی یکی از تحلیل های ما را نخوانده اید.
2
ما مثلا از شعر «وارطان سخن نگفت»، تحلیلی کرده ایم.
بخوانید و ببینید که این تحلیل
بی اعتنا به جهان بینی شاملو ست و مطلقا عینی است.
3
حتی فاشیست های حی و حاضر نتوانستند
این هایل احمد را سر دهند و این اتهام را به ما بزنند
که شما سر می دهید و می زنید.
4
ما نسبت به هیچکس و هیچ چیز پیشداوری نداریم.
برای اینکه ساز و برگ داوری داریم.
5
ما در نتیجه تحلیل اشعار و آثار افراد
به ماهیت طبقاتی شان پی می بریم
و نه برعکس.
6
ما با همین وفاداری به عینیت چیزها،
اشعار و آثار سعدی و حافظ و طبری و سایه و سیاوش و زهری را هم تحلیل می کنیم.
7
ضمنا برای ما خود افراد اصلا مهم نیستند.
مهم نظرات آنها ست.
8
این اعتراض ما به نیت روشنگری بوده است.
9
عیرانی ها همه از دم مبتلا به بیماری فاشیسم اند.
در هر واحد قومی و ملی پانیسمی خرناسه می کشد.
10
این مطالب
نتایج حاصل از تحلیل اشعار شاملو و یا چالش فکری با برخی از طرفداران او ست.
11
آل احمد و احمد شاملو
نمایندگان طبقات اجتماعی واپسین اند.
12
در هر فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی
طبقه حاکمه به آغازین و واپسین
تقسیم بندی می شود:
الف
اشرافیت بنده دار آغازین و واپسین
ب
اشرافیت فئودال و روحانی آغازین و واپسین
ت
بورژوازی آغازین و واپسین
13
مفهوم طبقات اجتماعی واپسین نتیجه تجرید همه آنها ست:
الف
طبقات اجتماعی واپسین اکنون با هم
وحدتی را در مقیاس جهانی تشکیل می دهند.
ب
به همین دلیل است که انحصاارت بورژوائی با کلیسا و کنیسه و مسجد و فئودالیسم و فوندامنتالیسم به وحدت می رسند.
ت
به همین دلیل
در ادبایت مارکسیستی ـ لنینیستی از فئودالیزاسیون مناسبات سخن می رود.
پ
بورژوازی
دیگر بورژوازی زمان کانت و هگل و روبسپیر نیست.
از سر تاپا مرتجع است.
امام ها و امام زاده ها
قضیه از قراری دیگر است:
هر روحانی بی روح عیرانی
از هر خر مرده ای، امام زاده ای اخترع می کند
بعد از معجزات امام زاده شایعه می سازد و
ریزه خوار زیارتگاه جدید می شود.
سرمنشاء چیزهای هستی اجتماعی
ـ خواه چیزهای خیر و خواه چیزهای شر ـ
نه فرد
بلکه طبقه است
نه این و آن
بلکه سیستم اجتماعی است.
نه استالین و نه اوباما ست
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر