۱۳۹۴ مرداد ۱۱, یکشنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (149)


جمعبندی از
مسعود بهبودی


دیالک تیک حمار و استحمار

1
سبزها
در مجموع ابله اند.

2
سبزها
محصول جنبش ۶۸ اند.

3
قبلا با فرمالیسم خاصی عوامفریبی می کردند:
کفش کتانی و بافتنی و غیره.

4
دیری است که در طبقه حاکمه انتگریزه شده اند
کتانی را با قوندورا
پالان را با کت و شلوار و کراوات
تعویض کرده اند.

5
بخشا حتی حزب طبقه حاکمه
معروف به حزب سوسیال ـ دموکرات ( به اس ‍پی دی)
‍ییوسته اند.

6
مدافع حقیقی و رادیکال محیط زیست
کمونیست ها هستند و نه ه‍یلی ه‍و ها.

7
در فرماسیون کمونیسم
وحدت ناتورالیسم و هومانیسم بر باد رفته و از یاد رفته
(در ‍پله توسعه متعالی)
مجددا برقرار می شود.

8
آلترناتیو دیگری وجود ندارد.

9
تخریب در ذات نظام سرمایه داری وا‍پسین است.

10
تخریب فقط عوامفریبانه جا به جا می شود.
مثلا زباله ها به کشورهای افریقا و آسیا منتقل می شوند.
و همراه با زباله ها
بیماری های لاعلاج

پان ها ـ پالان ها ـ هایل بر پان ها

1
شما مثل اینکه حتی یکی از تحلیل های ما را نخوانده اید.

2
ما مثلا از شعر «وارطان سخن نگفت»، تحلیلی کرده ایم.
بخوانید و ببینید که این تحلیل
بی اعتنا به جهان بینی شاملو ست و مطلقا عینی است.

3
حتی فاشیست های حی و حاضر نتوانستند
این هایل احمد را سر دهند و این اتهام را به ما بزنند
که شما سر می دهید و می زنید.

4
ما نسبت به هیچکس و هیچ چیز پیشداوری نداریم.
برای اینکه ساز و برگ داوری داریم.

5
ما در نتیجه تحلیل اشعار و آثار افراد
به ماهیت طبقاتی شان پی می بریم
و نه برعکس.

6
ما با همین وفاداری به عینیت چیزها،
اشعار و آثار سعدی و حافظ و طبری و سایه و سیاوش و زهری را هم تحلیل می کنیم.

7
ضمنا برای ما خود افراد اصلا مهم نیستند.
مهم نظرات آنها ست.

8
این اعتراض ما به نیت روشنگری بوده است.

9
عیرانی ها همه از دم مبتلا به بیماری فاشیسم اند.
در هر واحد قومی و ملی  پانیسمی خرناسه می کشد.

10
این مطالب
نتایج حاصل از تحلیل اشعار شاملو و یا چالش فکری  با برخی از طرفداران او ست.

11
آل احمد و احمد شاملو
نمایندگان طبقات اجتماعی واپسین اند.

12
در هر فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی
طبقه حاکمه به آغازین و واپسین
تقسیم بندی می شود:

الف
اشرافیت بنده دار آغازین و واپسین

ب
اشرافیت فئودال و روحانی آغازین و واپسین

ت
بورژوازی آغازین و واپسین


13
مفهوم طبقات اجتماعی واپسین نتیجه تجرید همه آنها ست:

الف
طبقات اجتماعی واپسین اکنون با هم
وحدتی را در مقیاس جهانی تشکیل می دهند.

ب
به همین دلیل است که انحصاارت بورژوائی با کلیسا و کنیسه و مسجد و فئودالیسم و فوندامنتالیسم به وحدت می رسند.

ت
به همین دلیل
در ادبایت مارکسیستی ـ لنینیستی از فئودالیزاسیون مناسبات سخن می رود.

پ
بورژوازی
دیگر بورژوازی زمان کانت و هگل و روبسپیر نیست.
از سر تاپا مرتجع است.


امام ها و امام زاده ها

قضیه از قراری دیگر است:
هر روحانی بی روح عیرانی
از هر خر مرده ای، امام زاده ای اخترع می کند
بعد از معجزات امام زاده شایعه می سازد و
ریزه خوار زیارتگاه جدید می شود.

سرمنشاء چیزهای هستی اجتماعی
ـ خواه چیزهای خیر و خواه چیزهای شر ـ
نه فرد
بلکه طبقه است
نه این و آن
بلکه سیستم اجتماعی است.
نه استالین و نه اوباما ست

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر