پروفسور
دکتر هانس یورگ سندکولر
فصل هفتم
ماتریالیسم
برگردان
شین میم شین
پیشکش
به
عبدالصمد
کامبخش
( ۱۲۸۲
ـ ۱۳۵۰ )
بخش
نهم
ماتریالیسم و دیالک تیک از زمان لنین.
نقد ماتریالیسم به مثابه نقد مارکسیسم
13
·
اثر ارهارد کونتس تحت عنوان «راجع
به تئوری ماتریالیسم دیالک تیکی» (1932) نیز
بی پژواک مانده است.
·
(ارهارد کونتس، «راجع به تئوری ماتریالیسم دیالک
تیکی» 1932)
14
·
دعاوی معرفتی ـ نظری و منطقی دیالک
تیک ماتریالیستی در «تئوری انتقادی» مکتب فرانکفورت، به طرق زیر نفی شده اند:
الف
·
فلسفه بطور اسلوبی (متدیکی) تا حد «دیالک
تیک منفی» تنزل داده شده است.
ب
الفرد اشمیت (1931 ـ 2012)
فیلسوف
آلمانی
موضعات
پژوهش:
آثار
مارکس
مکتب
فرانکفورت
فلسفه
مذهب
شوپنهاور
·
فلسفه بطور نظری (تئوریکی)، تا حد آموزش
تاریخ پراتیک تقلیل یافته است.
·
آن سان که ماتریالیسم نه به صورت امتناع
کلی از اونتولوژی (رابطه ماده و روح) و به مثابه مسئله ای حذف شده، بلکه به این
معنا که مسئله ماتریالیسم بر ضد فلسفه است، جا زده شده است:
·
«چون ماتریالیسم، خود را نه فقط به مثابه
موضع درونفلسفی مخالف ایدئالیسم، بلکه چه بسا به مثابه موضع مخالف فلسفه، یعنی به
مثابه نفی فلسفه به عنوان فلسفه می داند.»
·
(الفرد اشمیت، «ماتریالیسم چیست؟ مقدمه ای بر
فلسفه»، 1975، ص 10)
15
·
از دید سران مکتب فرانکفورت، مفهوم
فلسفه ماتریالیستی، فی نفسه، پارادوکسی است.
·
چون ماتریالیسم چیزی را به مقام
اصل ارتقا می دهد که خصلتا از آن فاصله می گیرد:
·
«مواد به مثابه جوهر واحد، اصلا وجود ندارد.»
·
(همانجا، ص 12)
16
·
هم تئودور آدورنو و هم الفرد اشمیت،
هر دو، خصلت فلسفی مفهوم مارکسیستی ماده را تحریف می کنند و از آن، طرح ماده رایج
در علوم طبیعی بورژوائی در اواسط قرن 19 را استخراج می کنند.
17
·
لنین نیز در تاریخ نگاری واپس
نگرانه (رتروسپکتیو) «با ماتریالیسمی در خط واحد قرار دارد که بطور کلی ماقبل
مارکس است.»
·
(همانجا، ص 72)
18
·
موتیو های ایده ئولوژیکی حضرات آشکارا
نام برده می شوند:
الف
·
«فلسفه ماتریالیستی در مقابل ایدئالیسم، بی
شک و تردید تجسم شعور عالی تری نیست.»
ب
·
تئوری مارکسی تنها زمانی نیروی
تحلیلی کسب می کند که «نمایندگان آن، از صمیم قلب، خود را از پوزیتیویته غلط آزاد
سازند، یعنی تردید ماکس هورکهایمر را جدی بگیرند.»
·
(همانجا)
19
·
دورنمای «تئوری انتقادی» (مکتب
فرانکفورت)، تردید است.
·
این «تئوری انتقادی»، تاریخ ماتریالیسم
را و تاریخ دیالک تیک را فقط به مثابه چیزی باقی مانده در لا به لای پرونده های
آرشیو تلقی می کند.
20
·
استدلال حضرات «به آنجا می رسد که واقعیت
مادی در فلسفه مارکس، فقط به مثابه واقعیت بلحاظ اجتماعی وساطت شده، برسمیت شناخته
می شود.
·
بدین طریق، از اونتولوژی (رابطه
ماده با روح) اجتناب ورزیده می شود.»
·
(الفرد اشمیت، «مفهوم طبیعت در آموزش مارکس»،
1977، ص 154)
21
·
ضمنا تزی نمایندگی می شود که بنا
بر آن، مسئله وحدت جهان به فلسفه ایدئالیستی تعلق دارد.
·
(همانجا، ص 54
·
(فینگر، «ماتریالیسم «تئوری انتقادی»، 1976»)
22
·
هر دو موضع فکری فوق الذکر، به
معنی فرار مبتنی بر تردید از جهان هستند.
·
جهانی که شناخت آن، پیش شرط تغییر آن
است.
23
·
مکتب فرانکفورت به نمایندگی از
بقیه نمایندگان فلسفه بورژوائی معاصر آلمان، فصلی از تاریخ ماتریالیسم را تحت
عنوان تاریخ علامتگزاری نوشته است.
24
·
در نقد مکتب فرانکفورت از «ماتریالیسم»
کذائی، فونکسیون پسوندیسم سیاسی ـ ایده ئولوژیکی تداوم می یابد.
·
این به معنی زدن انگ بر طرح های
نظری (تئوریکی) و قلمداد کردن آنها به مثابه پدیده هایی است که هویت شان بطور اجتماعی
و سیاسی تعیین می شود.
·
انواع (تیپ ها)
·
(ولسکوپ، «مفاهیم اجتماعی تیپ ها در یونان باستان
و ادامه حیات آنها در زبان های جهان»، جلد 6، 1982، ص 154)
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر