۱۳۹۴ مرداد ۲۶, دوشنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (155)

جمعبندی از 
مسعود بهبودی 

امیر روحانی   

نقل است كه شيخ بایزید
در پس امام جماعتي  نماز خواند
پس از نماز  امام جماعت پرسيد:
« ياشيخ

تو كسبي نمي كني و چيزي از كسي نمي خواهي
از كجا مي خوري؟»

بايزيد گفت:
«صبر كن تا اين نماز را دوباره به قضا بخوانم.»

گفت:
« چرا؟»

گفت:
«نماز از پس كسي كه روزي دهنده را نداند، روا نبود»  

پایان

خوب.
حق با کیست؟

1
با پیشنماز رئالیست و یا با شیخ بایزید؟

2
رزاق کیست؟
خدائی که نیست؟

3
قرن بیست و یکم است
بشریت به اسرار کهکشان ها پی می برد
و
به اعماق ذرات سفر می کند.

4
  قرون وسطی فئودالی دیری است که سپری شده است.  



شاه جنگل
ـ شرزه شیر عظیم الشأن ـ
که خودش خرتر از خر بوده.

1
چون به جای بحث با گرگ، محبوسش می کند.

2
از شرزه شیران چه پنهان
که اولا مرزبندی میان نادان کذائی و دانای از خود راضی آسان نیست.

3
ثانیا هر دانائی، دوره نادانی را پشت سر گذاشته و احیانا دانا شده است.

4
چون دانش که مادر زادی نیست.

5
دانش پدیده ای اکتسابی و اجتماعی است.
یعنی آموختنی است.

6
ثالثا هر دانائی فقط در زمینه معینی دانا ست
و در خیلی از زمینه ها نادان است.

7
هر پروفسوری حتی
 فقط در رشته خاص خود چیزهائی می داند.

8
همه چیز را همگان دانند
آن هم به اندازه بخور ـ نمیر

9
چون واقعیت عینی لایتناهی است.
بسان دریا ست.

10
رابعا آدم ها بر سر دو راهی حیاتی ـ مماتی ایستاده اند:

الف
یا باید با هم
برابرانه ـ خواهرانه ـ برادرانه
بحث کنند

ب
و یا باید جمجمه خالی از خرد همدیگر را به گلوله ببندند.
 

11
 به قول برتولت برشت:
اگر گاو ها و گوسفندها با هم بحث می کردند،
کشتارگاه ها تعطیل می شدند.

آسایش محض وجود ندارد.

1
هیچ چیز محض وجود ندارد.

2
آسایش همیشه با فرسایش توأم است.

3
آسایش و فرسایش دیالک تیکی را با هم می سازند:
دیالک تیک آسایش و فرسایش را

4
دیالک تیک ریاضت و لذت را

5
اگر ماکسول شک داشت
سری به شیراز بزند و از شیخ شیراز بپرسد:
گل و خار
و
گنج و مار
و
زشت و زیبا

به هم اند.

6
درک سعدی از دیالک تیک عینی هستی
هزاران بار بیشتر از
درک همه رهبران عظیم الشأن کشور عه «هورا» بود.


عکاس ها چیزها را از دید خاص خود می بینند
و منعکس می کنند:

1
خیلی ها
ـ بر عکس عکاس ـ
همین خیابان را دیده اند و رفته اند و فراموش کرده اند.

2
به همین دلیل،  
هر گردی، گردو نیست.

روح در فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی همان شعور است:
مراجعه کنید به
دیالک تیک ماده و روح (وجود و شعور، وجود اجتماعی و شعور اجتماعی)
در تارنمای دایرة المعارف روشنگری


1
جان را می توان ترجمه همان مفهوم گایست تلقی کرد
که به معنی دانش و غیره است.

2
در فلسفه قرون وسطی ایران
بویژه فردوسی و سعدی و مولوی
دیالک تیک ماده و روح به شکل دیالک تیک و یا دوئالیسم
جسم و جان بسط و تعمیم داده می شود.

3
ضمنا چه بسا وارونه و مخدوش تصور می شود:
محتوای قفس تن
مرغ جان جا زده می شود.
(مولوی)

4
ضمنا روح و یا جان ازلی و ابدی و مستقل از جسم و ماده
قلمداد می شود:

الف
یعنی دیالک تیک ماده و روح وارونه می شود.

ب
روح مقدم بر ماده تصور می شود

ت
این
ـ بلحاظ جهان بینی ـ
ایدئالیستی است.
 


دیالک تیک عنصر ـ ساختار ـ سیستم
و ضمنا
دیالک تیک عضو و  اندام 
(دیالک تیک ارگان و ارگانیسم)
را هرگز نباید فراموش کرد.

1
ناتو و بانک جهانی و این مهره و آن نهاد و غیره
همه  عناصر متنوع سیسم سرمایه داری اند.

2
ارگان های مختلف ارگانیسم واحدی اند.

3
اعضای مختلف اندام واحدی اند

4
اجزای مختلف به هم پیوسته اند و کلی را با هم تشکیل می دهند.

5
دیدن و برجسته کردن عنصر
و فراموش کردن سیستم
به گمراهی و تباهی می انجامد.


شناخت چیزها و آدم ها به این سادگی ها نیست.
ولی این نظر افلاطون علیه الرحمه
حاوی ذراتی از حقیقت عینی است
و بهتر از هیچ است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر