۱۳۹۳ دی ۱۴, یکشنبه

اي هفت سالگي


سیما ریاحی
 (۲۹ ژوئیه ۲۰۰۵)   

·        اي هفت سالگي
·        اي لحظه هاي شگفت عزيمت
·        بعد از تو هرچه رفت، در انبوهي از جنون و جهالت رفت
·        بعد از تو پنجره که رابطه اي بود، سخت زنده و روشن
·        ميان ما و پرنده،
·        ميان ما و نسيم،
·        شکست
·        شکست
·        شکست.

·        بعد از تو آن عروسک خاکي
·        که هيچ چيز نمي گفت، هيچ چيز بجز «آب»، «آب»، «آب»،
·        در آب غرق شد.

·        بعد از تو ما صداي زنجره ها را کشتيم
·        و به صداي زنگ، که از روي حرف هاي الفبا بر مي خاست
·        و به صداي سوت کارخانه هاي اسلحه سازي، دل بستيم.

·        بعد از تو که جاي بازي مان زير ميز بود،
·        از زير ميزها
·        به پشت ميزها
·        و از پشت ميزها
·        به روي ميزها رسيديم
·        و روي ميزها بازي کرديم
·        و باختيم، رنگ تو را باختيم، اي هفت سالگي .

·        بعد از تو ما به هم خيانت کرديم
·        بعد از تو ما تمام يادگاري ها را
·        با تکه هاي سرب و با قطره هاي منفجر شده ي خون
·        از گيجگاه هاي گچ گرفته ي ديوارهاي کوچه زدوديم.

·        بعد از تو ما به ميدان ها رفتيم
·        و داد کشيديم:
·        «زنده باد!»، «مرده باد!»

·        و در هياهوي ميدان، براي سکه هاي کوچک آوازه خوان
·        که زيرکانه به ديدار شهر آمده بودند، دست زديم.

·        بعد از تو ما که قاتل يکديگر بوديم
·        براي عشق قضاوت کرديم
·        و همچنان که قلب هامان
·        در جيب هاي مان نگران بودند،
·        براي سهم عشق قضاوت کرديم.

·        بعد از تو ما به قبرستان ها روی آورديم
·        و مرگ، زير چادر مادربزرگ نفس مي کشيد
·        و مرگ، آن درخت تناور بود
·        که زنده هاي اين سوي آغاز
·        به شاخه هاي ملولش دخيل مي بستند
·        و مرده هاي آن سوي پايان
·        به ريشه هاي فسفري اش چنگ مي زدند

·        و مرگ روي آن ضريح مقدس نشسته بود
·        که در چهار زاويه اش، ناگهان چهار لاله ي آبي
·        روشن شدند.

·        صداي باد مي آيد
·        صداي باد مي آيد، اي هفت سالگي

·        برخاستم و آب نوشيدم
·        و ناگهان به خاطر آوردم
·        که کشتزارهاي جوان تو از هجوم ملخ ها چگونه ترسيدند.

·        چقدر بايد پرداخت
·        چقدر بايد
·        براي رشد اين مکعب سيماني پرداخت؟

·        ما هرچه را که بايد
·        از دست داده باشيم، از دست داده ايم.

·        ما بي چراغ به راه افتاديم
·        و ماه، ماه ـ ماده ي مهربان ـ هميشه در آنجا بود،
·        در خاطرات کودکانه ي يک پشت بام کاهگلي
·        و بر فراز کشتزارهاي جواني که از هجوم ملخ ها مي ترسيدند.

·        چقدر بايد پرداخت؟

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر