سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
لیسانس حقوق و علوم سیاسی
کارمند وزارت بهداری
شین میم شین
تحلیل شعر
له له و تنفس
ادامه
بند
هشتم
دندان من ز خشم به هم سوده می شود
آشوب می شود دل من، درد می کشم
با صد هزار زخم که در پیکرم مرا ست
دریا درون سینه من جوش می زند
فریاد می زنم :
« ای قحبگان نان به پلیدی خور
دروغ!
دشنام می دهم به شما با تمام جان!
قی
می کنم به روی شما از صمیم فلب!»
·
این روی دیگر سکه جامعه طبقاتی است.
·
قربانی به محاکمه جلاد برمی خیزد.
·
تحقیر گشتگان به صورت حکام تف می کنند.
·
این چیزی جز خیزش خروشان برده های کار نیست، که برده
داران را به نام می نامند و از دیدگاه خویش به تعریف شان می پردازند:
·
زلال ترین ارواح مولدین به آلوده ترین نمایندگان جماعت
انگل یورش می برند.
·
دشنام می دهند.
·
به سرتاپای شان قی می کنند.
·
اگر توده در چندین دهه یکبار به شورش برمی خیزد، روشنفکر ارگانیک توده در شورش مدام است.
·
در شورش دم به دم بی امان و لاینقطع است.
بند نهم
جان،
سفره سگان گرسنه
تن، وصله پوش زخم
چون ساحلی جدا شده دریایش از کنار
در گرگ و میش صبح
تابم تب آوریده و خوابم نمی برد.
·
تمیز مرز آزادی و اسارت و آزاد
و اسیر در این بند شعر سیاوش آسان نیست.
·
شاعر بظاهر در خانه خوابیده، ولی شباهت غریبی به زندانی
زجر دیده دارد:
·
تن در اثر ضرب و شتم و تازیانه و شلاق وصله پوش زخم است:
·
نه نشستن ممکن است، نه برخاستن، نه راه رفتن.
·
میلیون ها سوزن ـ در آن واحد ـ بر کف پاها فرو می روند.
·
درد اما فقط درد جسمی نیست.
·
روح و روان قربانی است که مورد چپاول ددان هرزه و درنده
گشته است و مرگ درست از همین رو ـ چه بسا ـ
به آرزوئی بدل می شود.
·
(خاطرات به آذین در سایت نگرش)
·
مفهوم «تنها، چون ساحلی بی دریا»، دریائی سخن دارد.
·
سیاوش با این مفهوم احتمالا از گسست رابطه توده ای با توده
خبر می دهد.
·
در چنگ درد جسمی و روحی و روانی چگونه می توان خوابید؟
·
در خانه و یا در زندان چگونه می توان در چنین وضعی
خوابید؟
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر