۱۳۹۳ دی ۲۴, چهارشنبه

جهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (13)


  سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
 (اصفهان ـ وین)
لیسانس حقوق و علوم سیاسی
کارمند وزارت بهداری
شین میم شین

به سرخی آتش به طعم دود
ادامه

بند دوم

خواهی شکفت ای گل پنهان!
خواهی نشست آیا روزی به شعر من؟
آیا تو ـ پا به پای فرزندانم ـ رشد خواهی داشت؟

·        گل پنهان نام دیگری برای آزادی است و شاعر شکفتنش را می پرسد، نشستنش را بر شعرش و رشد و نمو و توسعه اش را ـ همگام با فرزندانش ـ می پرسد.

·        چرا گل پنهان؟

·        آزادی در فلسفه سیاوش روند تکاملی مبتنی بر نفی دیالک تیکی را طی می کند، روند دیالک تیکی ئی که شاملو هم بدان واقف بوده است:
·        روند توسعه دانه به گل.

·        آزادی ئی که هنوز در مرحله دانه قرار دارد، باید در پی آبیاری و کود ریزی و غیره نیرو گیرد، قد بر افرازد و خود را از نهانگاه خاک بیرون کشد، گلی گردد، در ضمیر شاعر سرخ منعکس شود، بر شعر او بنشیند و پا به پای فرزندانش رشد کند.

بند سوم

ای دانه ی نهفته!
آیا درخت تو
روزی ـ در این کویر ـ  به ما چتر می زند؟

·        سیاوش در این بند شعر، توضیح انگلس در باره قانون دیالک تیکی نفی نفی را در قالب شعر می ریزد، آنهم نه برای آخرین بار.
·        در همین بند مختصر شعر سیاوش، چندین دیالک تیک بسط و تعمیم می یابند:

1
·        دیالک تیک کمیت و کیفیت به شکل دیالک تیک رشد کمی (اوولوسیونیکی) دانه و تحول (روولوسیونیکی) کیفی و تبدیلش به گیاه و نهال و درخت.

2
·        دیالک تیک گسست و پیوست به شکل دیالک تیک قطع رابطه دانه با دانه وارگی و برقراری پیوند مجدد ـ اما عالی تر ـ با دانه وارگی در هیئت گیاهوارگی و دیالک تیک گسست با گیاهوارگی و گذار به درختوارگی.

·        قانون دیالک تیکی نفی نفی و یا نفی در نفی که دانه در گذار از دانه وارگی به گیاهوارگی و بعد به درختوارگی طی می کند، اینجا مورد نظر سیاوش است.
·        اما اینها هنوز تمام غنای فلسفی این بند سیاوش را بیان نمی کنند.
·        او با مفهوم «در این کویر» به شرایط عینی و ذهنی جامعه، به توسعه نازل نیروهای مولده، نظر می افکند، که مادر همه دردها ست، که سرچشمه همه عقب ماندگی های مادی و معنوی است.

بند چهارم

گفتم:
«دگر به غم ندهم دل»،
ولی دریغ
غم با تمام دلبری اش، می برد دلم
فریاد ای رفیقان، فریاد
مردم، ز تنگحوصلگی ها دلم گرفت

·        انتقاد از خود و تصحیح مداوم نظر خویش، کار همیشگی ستایش انگیز سیاوش است.
·        او می خواهد، به زور هم که شده سپاه غم را از خاطر براند، ولی بدون قطع ریشه های عینی غم، نمی توان از چنگ آن رها شد.

·        اما غم مشخص سیاوش در این شعر و در این بند شعر کدام است؟

1
·        سیاوش در شعر پیشین، تحت عنوان «دگر به جوخه آتش نمی دهند طعام» غم یاران خویش را داشت، غم حکمت جوها و تیزابی ها را، غم سرداران شهید سپاه کار را.

2
·        غم او اما در این شعر، غم نیروهای دیگری است که برای سیاوش، طبقه و یارانش حتی لبخندی را دریغ می دارند، خود اگر پرخاش و تحقیر و توهینی در انبان نداشته باشند.

2
·        برخورد اوبژکتیف سیاوش به قضایا از همین شعر او نمایان می گردد که بسیار ارزشمند و درس آموز است.

3
·        سیاوش چیزها و پدیده ها را مستقل از منافع و سلایق سوبژکتیف خویش، یعنی بدان سان که هستند، یعنی بطور اوبژکتیف مورد حلاجی قرار می دهد و نسبت به آنها واکنش عقلی و عاطفی نشان می دهد.

4
·        اما در این بند، علاوه بر این، هومانیسم ژرف و بی بدیل سیاوش است که در جوش و خروش بی امان است:
·        هومانیسم شاعر سرخی که ملاط فلسفه اش را هومانیسم اروپا، فلسفه روشنگری و فلسفه کلاسیک آلمان و مارکسیسم ـ لنینیسم تشکیل می دهند.

5
·        هومانیسم شاعر سرخی که در فلسفه اش، انسان مفهومی نوعی است، که انسان تقسیم ناپذیر است، که انسان اصل است و در کانون هستی اجتماعی ایستاده است و در مرگش ـ بی اعتناء به اینکه کیست  ـ نمی توان بی تفاوت و خنثی نشست.  

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر