۱۳۹۳ دی ۲۹, دوشنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (69)


جمعبندی از
مسعود بهبودی
 
1
 آرمان دزدي

ابوبكر ربابي اكثر شب ‌ها به دزدي مي ‌رفت.
شبي چندان كه سعي كرد چيزي نيافت.
دستار خود بدزديد و در بغل نهاد.

چون به خانه رفت، زنش گفت:
«چه آورده‌اي؟»

گفت:
« اين دستار آورده ‌ام. »

زن گفت:
«اين كه دستار خود تو ست.»

گفت:
« خاموش‌، تو نداني.
از بهر آن دزديده ‌ام تا آرمان دزدي‌ ام باطل نشود»


پایان

2
مناسبات تولیدی بورژوائی (و نه بورژوازی)  نداریم.
مناسبات تولیدی کاپیتالیستی و یا سرمایه داری داریم.
به همان سان که مناسبات تولیدی فئودال نداریم.

3
 
تکه تکه اش کردند
سگان مزرعه دار
به جرم دوستی با کلاغان
مترسگ بیچاره ای را که
بجای کاه، قلب در سینه اش می تپید
پایان

استثنائیت این شعر
در برخورد مثبت به مترسک
در تحلیل نهائی
است.
مترسک وسیله تولید است
ولی اکثر شعرا قدرناشناسانه و بیرحمانه تحقیرش کرده اند.

4

سوبژکت یک مقوله فلسفی است.
سوبژکت نتیجه ی تجرید انسان، ذهن، طبقه و یا گروه اجتماعی، فاعل بطور کلی و هزاران چیز دیگر از این قبیل است.

ضد سوبژکت را اوبژکت تشکیل می دهد
و با هم دیالک تیک سوبژکت و اوبژکت را تشکیل می دهند.

 سوبژکت مندی پدیده های اجتماعی
بدان معنی است که
کنش انسانی صرفنظر ناپذیر است.

بدون عمله، خانه ای و بدون دهقان، کشتزاری تشکیل نمی شود.
عمله و دهقان در این مثال سوبژکت اند.
  .
سوبژکت اما برای ما مقوله فلسفی استاندارد است.
ما صدها صفحه راجع بدان ترجمه و منتشر کرده ایم.
سوسیالیسم و کمونیسم هم به همین سان

واژه ها هم اهلی و خودی می شوند
و فونکسیون ایده ئولوژیکی خاص خود را دارند

در این تحلیل کلی اندیشه هست
ولی بعضی ها دنبال بهانه برای فحاشی اند.

5

رخصتی داد حبیب،
که بیایم آنجا

آمدم مجلس ترحیم خودم،
همه را دیدم
همه ی آنهایی را،
که در ایام حیات،
نمی دیدم شان

همه ی آنهایی را که نمی دانستم،
عشق من در دل شان ناپیداست.

واعظ از من می گفت،
حس کمیابی بود
از نجابت هایم،
وز همه خوبی هام
 
و به خانم ها گفت:
اندکی آهسته
تا که مجلس بشود سنگین تر
سینه اش صاف نمود
و به آواز بخواند:
« مرغ باغ ملکوتم
 نی ام از عالم خاک   
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم»

راستی این همه اقوام و رفیق
من خجل از همه شان
من که یک عمر گمان می کردم تنهایم
و نمی دانستم
که به اندازه یک مجلس ختم،
دوستانی دارم!

6

مذهب تحقق خیالی ماهیت انسانی است.
  برای اینکه ماهیت انسانی فاقد واقعیت حقیقی است...
  
ذلت مذهبی در یکی، بیانگر ذلت واقعی است
 و در دیگری اعتراض بر ضد ذلت واقعی است.
 
 مذهب آه موجود ستمدیده و مظلوم است.
  مذهب قوت قلبی جهان بی قلب است،
روح شرایط بی روح است،
تریاک توده است.
  پایان دادن به مذهب
ـ به مثابه سعادت واهی برای خلق ـ
از طریق درخواست سعادت واقعی برای خلق میسر می شود.

 
درخواست ترک توهمات راجع به وضع خود،
یعنی درخواست ترک وضعی که به توهم نیاز دارد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر