سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
لیسانس حقوق و علوم سیاسی
کارمند وزارت بهداری
شین میم شین
تلاشی برای تحلیل شعر
دگر به جوخه آتش نمی دهند طعام
ادامه
بند پنجم
بگو، بگو :
« به سفر می رویم بی سر و قلب!»
·
این، نتیجه شکست است:
·
نه قلبی، نه سری و نه سرداری!
·
سیاوش از سفری بی قلب و بی سر و بی سردار، آنهم به
قهقرای قعر شب گزارش می دهد.
بند ششم
بگو به دوست که دارد اگر سر یاری
خشونتی برساند، به
گردش تبری
هوا کم است، هوایی، شکاف روزنه ای
·
مرده ی زنده اکنون پس از شرح اوضاع و احوال، استمداد می
طلبد.
·
طلب استمداد از دوستی که می تواند ره خویش گیرد و به
دوست نیندیشد.
·
از این رو ست که استمداد فرم
شرطی به خود می گیرد:
·
«که دارد اگر سر یاری»
·
یاری اکنون به دو معنی بکار می رود:
1
·
«که دارد اگر سر یاری»،
می تواند به معنی وفاداری به امر مشترک، به «پیمان یاری» به قول ابتهاج تفسیر شود.
·
به پافشردن بر ایدئولوژی در قاموس مارکسیست ـ لنینیست ها.
2
·
«که دارد اگر سر یاری»،
می تواند اما به معنی مدد رسانی به یار در حال خفقان در تابوت هم تفسیر شود.
·
محتوای استمداد اما از دهشت استبداد،
از شدت و حدت اختناق خبر می دهد:
·
دوست باید به ضرب تبری، شکافی در تابوت پدید آورد و راهی
به چشمه زلال زندگی بخش هوا باز کند.
·
مبارزه زنده ها به خاطر مرده های زنده ی محبوس در تابوت!
·
شاید منظور شاعر دیالک تیک مبارزه در زندان و
مبارزه در خیابان باشد.
بند هفتم
رفیق همنفس!
اینک نفس، که بی دم
تو
نشاید از بن این سینه، بر شود نفسی
·
مرده ی زنده مسافر در تابوت ـ اکنون ـ پیامی به رفیق همنفس دارد.
·
زندگی او تنها به شرط همنفسی یاران تضمین خواهد شد.
·
تنها به شرط خیزش مجدد.
·
به شرط سازماندهی سپاه پراکنده ی کار و آغاز نبردی دیگر.
·
اما تراژدی تلخ سپاه کار
در نبود سردار است.
·
در به رایگان باختن سرداران
بالقوه و بالفعل است.
·
و این زمان لازم خواهد داشت و دردناک خواهد بود.
بند هشتم
نه مرده ایم، گواه:
این دل تپیده به خشم
نه مانده ایم، نشان:
ناخن شکسته به خون
·
این تلاشی برای اثبات زنده بودن خویش، علیرغم اسارت در
تابوت و علیرغم سفر به قعر شب، به زجرگاه و زندان و غربت و تنهائی است.
·
سیاوش برای اثبات حیاتمندی،
به تپش خشمگین دل اشاره می کند و برای اثبات تداوم رزم،
به مبارزه ـ حتی ـ در تابوت، به چنگ زدن بر دیواره تابوت و نهایتا داشتن ناخن شکسته به خون.
·
زنده آنانند که قلبی تپنده دارند و می رزمند.
زندگی بزعم شاعر از گردنه ی دیالک
تیک قلب و خشم می گذرد.
بند نهم
بخوان تلاش تن ما، تو از جراحت جان
نهفته جسم نحیف امید
در آغوش
به قعر شب سفری می کنیم چون تابوت
·
همنفس باید تلاش تن را
در پیوند با جراحات جان دریابد.
·
سیاوش اکنون از دیالک تیک جان
و تن سخن می گوید، که بسط و تعمیم دیالک تیک روح و ماده و یا دیالک تیک
شعور و وجود است.
·
سخن شاعر از امیدی نحیف،
حتی در تابوت، حتی در سفری ـ چه بسا بی برگشت ـ
به قهقرای ظلمات قیرگون شب است.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر