۱۳۹۳ دی ۱۹, جمعه

جهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (9)


  سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
 (اصفهان ـ وین)
لیسانس حقوق و علوم سیاسی
کارمند وزارت بهداری
شین میم شین

تلاشی برای تحلیل شعر
دگر به جوخه آتش نمی دهند طعام
ادامه

بند پنجم
بگو، بگو :
« به سفر می رویم بی سر و قلب

·        این، نتیجه شکست است:
·        نه قلبی، نه سری و نه سرداری!
·        سیاوش از سفری بی قلب و بی سر و بی سردار، آنهم به قهقرای قعر شب گزارش می دهد.

بند ششم
 
بگو به دوست که دارد اگر سر یاری
خشونتی برساند، به گردش تبری
هوا کم است، هوایی، شکاف روزنه ای

·        مرده ی زنده اکنون پس از شرح اوضاع و احوال، استمداد می طلبد.
·        طلب استمداد از دوستی که می تواند ره خویش گیرد و به دوست نیندیشد.
·        از این رو ست که استمداد فرم شرطی به خود می گیرد:
·        «که دارد اگر سر یاری»

·        یاری اکنون به دو معنی بکار می رود:

1
·        «که دارد اگر سر یاری»، می تواند به معنی وفاداری به امر مشترک، به «پیمان یاری» به قول ابتهاج تفسیر شود.
·        به پافشردن بر ایدئولوژی در قاموس مارکسیست ـ لنینیست ها.

2
·        «که دارد اگر سر یاری»، می تواند اما به معنی مدد رسانی به یار در حال خفقان در تابوت هم تفسیر شود.

·        محتوای استمداد اما از دهشت استبداد، از شدت و حدت اختناق خبر می دهد:
·        دوست باید به ضرب تبری، شکافی در تابوت پدید آورد و راهی به چشمه زلال زندگی بخش هوا باز کند.

·        مبارزه زنده ها به خاطر مرده های زنده ی محبوس در تابوت!
·        شاید منظور شاعر دیالک تیک مبارزه در زندان و مبارزه در خیابان باشد.

بند هفتم
 
رفیق همنفس!
اینک نفس، که بی دم تو
نشاید از بن این سینه، بر شود نفسی
  
·        مرده ی زنده مسافر در تابوت ـ اکنون ـ پیامی به رفیق همنفس دارد.
·        زندگی او تنها به شرط همنفسی یاران تضمین خواهد شد.
·        تنها به شرط خیزش مجدد.
·        به شرط سازماندهی سپاه پراکنده ی کار و آغاز نبردی دیگر.

·        اما تراژدی تلخ سپاه کار در نبود سردار است.
·        در به رایگان باختن سرداران بالقوه و بالفعل است.
·        و این زمان لازم خواهد داشت و دردناک خواهد بود.

بند هشتم

نه مرده ایم، گواه:
این دل تپیده به خشم
نه مانده ایم، نشان:
ناخن شکسته به خون
  
·        این تلاشی برای اثبات زنده بودن خویش، علیرغم اسارت در تابوت و علیرغم سفر به قعر شب، به زجرگاه و زندان و غربت و تنهائی است.

·        سیاوش برای اثبات حیاتمندی، به تپش خشمگین دل اشاره می کند و برای اثبات تداوم رزم، به مبارزه ـ حتی ـ در تابوت، به چنگ زدن بر دیواره تابوت و نهایتا داشتن ناخن شکسته به خون.

·        زنده آنانند که قلبی تپنده دارند و می رزمند.
زندگی بزعم شاعر از گردنه ی دیالک تیک قلب و خشم می گذرد.

بند نهم

بخوان تلاش تن ما، تو از جراحت جان
نهفته جسم نحیف امید در آغوش
به قعر شب سفری می کنیم چون تابوت

·        همنفس باید تلاش تن را در پیوند با جراحات جان دریابد.
·        سیاوش اکنون از دیالک تیک جان و تن سخن می گوید، که بسط و تعمیم دیالک تیک روح و ماده و یا دیالک تیک شعور و وجود است.
·        سخن شاعر از امیدی نحیف، حتی در تابوت، حتی در سفری ـ چه بسا بی برگشت ـ به قهقرای ظلمات قیرگون شب است.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر