۱۳۹۳ دی ۱۶, سه‌شنبه

تأملی در «تحلیلی» از توحشی (7)


دیکتاتوری هنوز در ج. اسلامی نهادینه نشده
و نباید بگذاریم بشود.
سرچشمه:
(راه توده 345 28 آذر ماه )  

تحلیلی از مسعود بهبودی

1
عده ای تصور کرده اند جنایت هرچه بیشتر باشد،
دیکتاتوری استوارتر و نهادینه تر شده است.

·        حتما کسی که خواندن و نوشتن آموخته، خواهد پرسید که این چه فرم جمله سازی است؟
·        چون جمله بندی زیر منطقی خواهد بود:

عده ای تصور کرده اند جنایت هرچه بیشتر باشد،
دیکتاتوری استوارتر و نهادینه تر خواهد شد.

·        مسئله اما نیت حریف از تحریر این جفنگ است.
·        حریف قصد چالش ایده ئولوژیکی با مدعیان دیگر را دارد.

2
برخی استدلال های احساساتی دراین مورد موجب خنده می شود.
مثلا می نویسند حکومتی که ندا و نداها را در خیابان کشته دیکتاتوری است!

·        وقتی کسی از فلسفه کمترین خبری نداشته باشد، به همین روز می افتد که حریف و حواریون افتاده اند.

·        بی دلیل نیست که گفته می شود:
·        «حزب توده اصولا و اساسا باید حزبی فلسفی باشد.
·        چون بدون ساز و برگ خرد اندیشنده نمی توان از منافع توده دفاع کرد.»

3
·        حریف مفهوم فلسفی دیکتاتوری راعمدا و یا سهوا به باد فراموشی می سپارد و بسان پهلوانی از خود راضی به بند بازی بر روی طناب سفسطه و عوامفریبی دست می زند و از مشتی عوام واره هلهله و هورا دریافت می کند.

·        اگر او در مد نظر می داشت که دیکتاتوری حاکمیت طبقه اجتماعی ئی بر طبقات اجتماعی دیگر بکمک دولت است، دیگر نیازی به سفسطه نمی یافت.
·        کسانی که خود را توده ای جا می زنند، تعریف کلاسیک مفهوم دولت را نمی دانند و یا می دانند و خود را به نادانی می زنند.
·        دولت در قاموس کلاسیک های مارکسیسم ـ لنینیسم، ماشین سرکوب طبقات اجتماعی معینی در خدمت طبقه حاکمه است.
·        حتی اگر طبقه حاکمه از اکثریت زحمتکش جامعه تشکیل یافته باشد.

4
·        این حاکمیت می تواند فرم دموکراسی فرمال به خود گیرد، اگر توده خام و خر باشد.
·        به محض نفوذ تئوری رهایش اجتماعی در ضمیر توده و سازمان یابی آن زیر پرچم سوبژکت تاریخ، ورق برمی گردد و جای دموکراسی فرمال را دیکتاتوری عریان فاشیستی و یا فوندامنتالیستی می گیرد.
·        فرق آلنده با پینوچه، کاسترو با باتیستا در محتوای این فرم حاکمیت است:
·        یکی دیکتاتوری توده ها ست و دیگری دیکتاتوری طبقات اجتماعی انگل است.

5
·        جمهوری یأجوج و مأجوج حتی اگر خون از دماغ کسی جاری نکرده باشد، دیکتاتوری طبقات اجتماعی مرتجع و مفتخور و انگل است.
·        پینوچه به محض گرفتن قدرت سیاسی به استقرار دیکتاتوری اقلیت انگل می پردازد.
·        حتی اگر پس از قلع و قمع هر نفسکشی انتشار آثار مارکس و انگلس و لنین و گرامشی را مجاز دارد و جنگ زرگری میان شعبده بازان طبقه حاکمه را برای مشروعیت بخشیدن به حاکمیت تحمیلی آن و تحکیم آن رواج دهد.

6
برخی استدلال های احساساتی دراین مورد موجب خنده می شود.
مثلا می نویسند حکومتی که ندا و نداها را در خیابان کشته دیکتاتوری است!

·        حریف برای اثبات نظرات خود به رد استدلال امثال خود مبادرت می ورزد.
·        درست به همین دلیل هورای عوام الناس را به نصیب می برد.
·        اگر حریف استدلال کلاسیک های مارکسیسم ـ لنینیسم را به چالش می کشید، بر او همان می رفت که «بر باخه رفته است.» (کلیله و دمنه)

7
این گروه نمی توانند تفاوت میان جنایتکار بودن یک حکومت،
بویژه حکومتی که با تشدید جنایت می کوشد خود را تثبیت و دیکتاتوری اش را مستقر سازد،
با حکومتی را که دیکتاتوری اش مستقر شده درک کنند
و همه هوشیاری سیاسی در یافتن همین مرز جدائی
و حرکت سیاسی روی این مرز است

·        حریف در این جفنگ، فیلسوف نمائی می کند.
·        هنر به نظر او کشف مرز میان تلاش برای تثبیت دیکتاتوری و استقرار دیکتاتوری است.
·        اکنون جای نهادینه شدن دیکتاتوری را استقرار دیکتاتوری می گیرد.
·        از پیگیری استدلالی و نظری کمترین خبری نیست.
·        خواننده باید حتی المقدور سرگیجه بگیرد و خام و خر شود.

8
·        معلوم نیست که این سران کذائی حزب مفلوک توده ها کجا تربیت تئوریکی شده اند که به این روز افتاده اند.
·        هر کودکی که الفبای مارکسیسم و یا حتی صفحات آغازین مانیفست را خوانده باشد، به سرچشمه و منبع قدرت سیاسی پی می برد.
·        طبقه حاکمه یأجوج و مأجوج به محض سلب مالکیت از طبقه حاکمه پیشین و تسخیر وسایل اساسی تولید و ثروت جامعه پایه و اساس دیکتاتوری طبقاتی خود را تشکیل می دهد.

·        نفی و نابودی هر حزب و سازمان بالقوه خطرناکی نه برای استقرار دیکتاتوری بلکه برای تقویت و تحکیم و حفظ و توسعه  آن بوده است.
·        استقرار دیکتاتوری ربط تعیین کننده ای به فرم رفتار طبقه حاکمه با توده و مخالفین ندارد.

9

·        حریف برای عوامفریبی دست به واژه بازی می زند تا اثبات کند که پس از گذشت سی و چند سال هنوز دیکتاتوری نعلین (به آذین) برقرار نشده است.
·        مسئله اما گیر افتادن حریف در منجلاب جنایات عینی طبقه حاکمه است:

 در جمهوری اسلامی کم جنایت نشده و کم جنایت نمی شود،
بویژه که این جنایت و حتی استبدادی که هنوز نهادینه نشده رنگ مذهبی نیز دارد

·        سفسطه هم به همین می گویند:
·        استبداد هنوز نهادینه نشده رنگ مذهبی دارد.

·        وقتی از فقر فلسفه سخن می رود به همین دلیل است:
·        دیکتاتوری به مثابه فرم اکنون نه با محتوا و ماهیت طبقاتی اش، بلکه با یکی دیگر از عناصر فرعی فرمال ماستمالی می شود:
·        با رنگ مذهبی اش.

·        حالا باید کسی پیدا شود و به مدعی حزب توده بفهماند که خود مذهب فرمی از شعور اجتماعی است.

·        هر طبقه اجتماعی این فرم مذهب را با محتوای طبقاتی خاص خود پر می کند.
·        مذهب انتزاعی و همه طبقاتی و یا فراطبقاتی وجود ندارد.

·        اینکه هنوز چیزی نیست:

10

در جمهوری اسلامی کم جنایت نشده و کم جنایت نمی شود،
بویژه که این جنایت و حتی استبدادی که هنوز نهادینه نشده رنگ مذهبی نیز دارد
 و چهره فاشیسم مذهبی نیز به خود گرفته است.

·        حالا بیا و دنبال فرهنگ واژه ها بگرد تا مفهوم من در آوردی فاشیسم مذهبی را پیدا کنی و به هر مصیبتی تعریف کنی.

·        یکی از کتب بالینی «راه» توده ی بی سر و بی سازمان و بی سامان  اثری از نیک آیین تحت عنوان واژه های... است.
·        حریف بهتر است در همین کتاب بالینی امیر توده ها به دنبال فاشیسم بگردد و از فاشیسم مذهبی تعریفی بیابد و ارائه دهد تا حواریون حسابی حظ کنند و مستفیض شوند.

·        آنچه نادانی جلوه می کند، شعبده بازی تئوریکی ـ ایدئولوژیکی است:
·        حریف با اختراع اصطلاحات من در آوردی دست به عوامفریبی می زند.

·        فاشیسم مذهبی و لائیک نداریم.
·        فوندامنتالیسم شیعی داریم که همشیره فاشیسم است و هر دو منشاء زیربنائی و طبقاتی دارند.


·        توده ای اصیل بودن یعنی رادیکال بودن و رادیکال بودن یعنی دست به ریشه بردن:
·        دست به ریشه بردن یعنی دست به ماهیت طبقاتی فوندامنتالیسم شیعی بردن.

11
و چهره فاشیسم مذهبی نیز به خود گرفته است.
 اما این چهره هنوز نهادینه نشده است.  

·        بند بازی تئوریکی ـ ایدئولوژیکی به همین می گویند:
·        رنگ مذهبی و چهره فاشیسم مذهبی هم بسان خود استبداد و دیکتاتوری بی طبقه ی توحیدی هنوز نهادینه نشده است.
·        حتی اگر حسرت عصر توحش را در دل توده ها بیدار کند:

سر زندانی را برای شکنجه و اعتراف گیری در "توالت" می کنند، 
شلاق می زنند و انواع جنایات دیگر،
اما هنوز مطبوعات می توانند در داخل کشور 
وارد حساس ترین مقولات سیاسی و اقتصادی و حکومتی شده 
و مطالبی را منتشر کنند که علیه حاکمیت و سیاست های آنست.

·        اگرچه حسابی شکنجه می دهند و تجاوز می کنند و اسید می پاشند و اعدام می کنند، ولی هنوز مطبوعات معرکه به پا می کنند.
·        کم کم منظور حریف علامه از نهادینه شدن و استقرار استبداد معلوم می شود:
·        استبداد وقتی نهادینه خواهد شد که اثری از کتاب و نشریه و رسانه و معرکه گیری و عوامفریبی و غیره نباشد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر