۱۳۹۳ آذر ۱۵, شنبه

سیری در جهان بینی مولوی (31)


جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی
(604 ـ 672)
سرچشمه:
صفحه فیسبوک
ترلان
تحلیلی از شین میم شین

مولانا می فرماید:
«هر حرفی می زند و هر عملی عاشق برای معشوق انجام می دهد 
در حقیقت برای "عشق" است (مقصود)،
 اما در ظاهر و صورت برای معشوق (بهانه)»

·        مولانا در این حکم خویش، از مفهوم «مقصود» بهره برمی گیرد.

·        این مفهوم اما نتیجه تجرید چه چیزهائی است؟

1
مقصود
یعنی قصد و نیت شده
  مطلوب
خواسته
مثال
مقصود از علم عروض آن است تا مردم بر نظم کلام قادر گردند.  
این منم یافته مقصود و مراد دل خویش
از حوادث شده بیگانه و با دولت خویش  

·        با توجه به دو مثال فوق الذکر، مقصود ظاهرا یکی از فرم های بسط و تعمیم آماج است.
·        هدف و آماج از علم عروض، آشنائی عملی مردم با نظم کلام است.
·        این من هستم که به آماج و ایدئال خود نایل آمده ام.
·        در نتیجه بی اعتنا به حوادث و قرین سعادت خویشم.

·        آماج اما به چه معنی است؟

2  
·        آماج به یک وضع آتی و یا به یک نقطه پایانی نسبی هر توسعه اطلاق می شود که بوسیله انسان ها از میان انبوهی از اوضاع عینی ممکنه بطور فکری پیشاپیش انتخاب می شود (تعیین کیفی آماج) و مقرر می گردد (تعیین کمی آماج).
·        آماج تنها ببرکت عمل فعال انسانی می تواند تحقق یابد، یعنی از خطه امکان به عالم واقعیت بگذرد.  
·        آماج به یک چیز آتی نسبت داده می شود، ولی هر تعیین فکری پیشاپیش حالات آتی بمعنی آماج نیست.

·        مراجعه کنید به  آماج، دیالک تیک امکان و واقعیت در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

3
مولانا می فرماید:
«هر حرفی می زند و هر عملی عاشق برای معشوق انجام می دهد 
در حقیقت برای "عشق" است (مقصود)،
 اما در ظاهر و صورت برای معشوق (بهانه)»
    
·        عشق بنظر مولانا، مقصود و آماج عاشق است.
·        معشوق در قاموس عرفان، فاقد ارزش واقعی است.
·        معشوق بهانه و دستاویزی است برای نیل به عشق که مقصود و آماج عاشق است.
·        مولانا و حواریون او (طرفداران عرفان) بدین طریق و با این ترفند،  دیالک تیک عاشق و معشوق را تخریب می کنند و به جای آن دیالک تیک عاشق و عشق را می گذارند.
·        معشوق بدین طریق، بهانه واره و هیچ واره محسوب می شود.
·        معشوق در بهترین حالت، تا حد بهانه و دستاویزی کشکی و الکی تنزل می یابد.  

4
مولانا می فرماید:
«هر حرفی می زند و هر عملی عاشق برای معشوق انجام می دهد 
در حقیقت برای "عشق" است (مقصود)،
 اما در ظاهر و صورت برای معشوق (بهانه)»

·        اگر دیالک تیک عاشق ـ عشق ـ معشوق را در نظر گیریم.
·        عشق در آن صورت به پل پیوند میان عاشق و معشوق بدل می شود.
·        عشق در آن صورت به وسیله وصل، به طریق برقراری رابطه میان عاشق و معشوق بدل می شود.
·        وقتی مولانا معشوق را بهانه محسوب می دارد و عشق را مقصود و آماج عاشق جا می زند، عملا دیالک تیک عینی (اوبژکتیو) عاشق و معشوق را به شکل دیالک تیک ذهنی (سوبژکتیو) عاشق و عشق تحریف می کند.
·        وسیله و پل پیوند بدین طریق تقدیس می شود و خود آماج و یا مقصود (وصل با معشوق) نابود می گردد.
·        اینجا نیز می توان خردستیزی عرفان را به وضوح دید.

5
·        مفهوم عرفانی مقصود در هر صورت با  مفاهیم قصد و مقصد خویشاوند است.
·        انسان در فلسفه طریقت و تصوف و عرفان، احتمالا به مثابه رهرو (سالک، طارق، عارف) تلقی می شود که از مبدأ معینی شروع به حرکت (سیر و سلوک)  می کند و پس از طی طریقی (طریقت) به مقصد می رسد.

·        رابطه مقصد با مقصود از چه قرار است؟

6  
 توضیح فرق بین مقصد و مقصود آن است که
 اگر من به بازار برای کتاب خریدن می روم
بازار مقصد من است
و کتاب مقصو من.

·        مقصد چیزی است که حاوی مقصود است.
·        می توان گفت که میان مقصد و مقصود رابطه دیالک تیکی فرم و محتوا برقرار است.
·        سفر به مقصدی در صورتی می تواند معنامند باشد که در آن، مقصودی باشد.
·        در غیر این صورت سفر بی هوده و بی معنا خواهد بود.
·        هدف از سفر به مقصدی در عین حال دستیابی به مقصودی است.
·        شاید بتوان بکمک این  مفاهیم منظور مولانا را دقیقتر و درست تر تبیین داشت:

7
مولانا می فرماید:
«هر حرفی می زند و هر عملی عاشق برای معشوق انجام می دهد 
در حقیقت برای "عشق" است (مقصود)،
 اما در ظاهر و صورت برای معشوق (بهانه)»

·        در این صورت، دیالک تیک عاشق ـ عشق ـ معشوق به شکل دیالک تیک رهرو (سالک، عارف) ـ مقصد ـ مقصود بسط و تعمیم می یابد.
·        مقصد به وسیله و مکان دستیابی به مقصود بدل می شود.
·        یعنی عشق به وسیله دستیابی به معشوق بدل می شود.

·        قضیه در عالم واقع نیز از همین قرار است.
·        عشق به مثابه دلال محبت، عاشق و معشوق را به یکدیگر وصل می کند.
·        عشق عاشق و معشوق را به یکدیگر لحیم می کند.

·        خردستیزی عرفان در تخریب و تحریف این دیالک تیک است.

·        عرفان جای مقصد و مقصود را عوض می کند.
·        عرفان جای وسیله و آماج را عوض می کند.
·        به همین دلیل ادعا می کند که عشق نه وسیله وصل عاشق به معشوق، بلکه مقصود و یا آماج نهائی و اصلی و اصیل عاشق (عارف و صوفی و سالک) است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر