جمعبندی
از
مسعود
بهبودی
اگر
شما بخواهید به کسی خیاطی یاد بدهید،
چه
می کنید؟
اول
به او سوزن و نخ و چرخ خیاطی و نحوه عمل با آن را می آموزید.
کسی
هم بخواهد مثلا شیمی یاد بگیرد
باید
مفاهیم شیمی را بیاموزد.
مثلا
دیالک تیک اکسیداسیون و احیا را.
تا
بعد بتواند متون شیمی را بخواند و بفهمد.
مسئله
ما هم همین است:
آموزش
تعریف مفاهیم فلسفی.
چون
مفاهیم فلسفی آجرهای اولیه تفکرند.
کسی
که نداند ماده و یا روح و اوبژکت و سوبژکت و غیره چیست،
طبیعی
است که متون فلسفی را نخواهد فهمید.
او
باید مفاهیم فلسفی را قبل از هر چیز بیاموزد.
هر
روز یک مفهوم فلسفی آموختن و تمرین کردن،
خود
کار بزرگی است.
2
سکسیسم
ایده ئولوژی است.
سکسیسم
ایده ئولوژی طبقات اجتماعی واپسین است.
در
مفهوم طبقات اجتماعی واپسین
هم
برده داری واپسین تجرید می یابد
هم
فئودالیسم واپسین
(روحانیت
و اشرافیت بنده دار و فئودال و خیام و حافظ و هدایت و آل احمد و خمینی و بن لادن و
داعش و غیره)
هم
بورژوازی واپسین
(نیچه
و هایدگر و یاسپرس و سارتر و کامو و کافکا و اراذل و اوباش دیگر از سارکوزی تا
برلسکونی)
3
شعر
فوق العاده زیبائی
است.
دو
نکته در ان معیوب بنظر می رسند:
تا
اثری از شب باقی نیست.
به
دلیل «تا»، بهتر است که
»تا اثری از شب باقی نماند»، باشد.
پهنای
آسمان را به آذین می بندند
بهتر
است که
پهنای آسمان را
آذین می بندند، باشد.
چون
مصدر آذین بستن وجود دارد و نه
به آذین بستن
مگر
اینگه چیزی را برای تزیین چیزی بدان اضافه کنند.
4
راجع
به کافکا و امثالهم خیلی مطلب نوشته شده است.
فلسفه
اینها همه، فلسفه
بورژوائی واپسین است
که
با نیچه به درجه استکمال خود رسیده است.
برای
شناخت افراد و افکار به خرد اندیشنده یعنی به فلسفه نیاز است.
با
تحلیل فرمالیستی فقط می توان فرفره وار
بر
مدار خویشتن خویش چرخید و سرگیجه گرفت.
بهترین
وسیله ی سنجش محتوای اینها،
خواندن
آثار شان و تجربه شخصی نتیجه ی از
آن خود کردن افکار شان است.
ما
هزاران صفحه جفنگ راجع به
کافکا
و کامو و لاشخورهای دیگر خوانده ایم.
کافکا
اولا بچه بورژوا بوده.
ثانیا
نماینده نیهلیسم بوده
نیهلیسم
را در ایران صادق هدایت و امثالهم نمایندگی و حتی عملی کرده اند.
امروزه
نیهلیسم را فوندامنتالیسم در وحدت با فاشیسم نمایندگی می کند.
خمینی،
بن لادن، ملاعمر، خامنه ای، داعش و امثالهم.
5
این
جور مسائل قابل بحث اند.
زن
هم می تواند در برگشت به خانه مردانی را دید بزند.
آدم
ها را اصولا نمی توان بسان اشیاء تصاحب کرد.
گربه
ها هم قابل تصاحب نیستند چه رسد به آدم ها
عوضی
گرفتن آدم ها با اشیاء
خطای
خطیری است، شاعر.
ضمنا
او نه دو خطا بلکه یک خطا مرتکب شده است.
خطائی
که اساسا و اصولا خطا نیست.
تماشای
محیط زیست مرده و زنده
امری
طبیعی است و مرد و نامرد نمی شناسد.
6
خواننده
باید در اثر مطالعه نوشته ای و یا شعری
به
خوداندیشی و خودمختاری برانگیخته شود.
فلسفه
روشنگری همین است:
خروج
انسان از کودک وارگی!
خوداندیشی
و نیل به خودمختاری نظری و عملی!
ترک
نوکر وارگی
پرهیز
از «اطاعت کورکورانه»
(خسرو
روزبه)
تشکیل
شخصیت!
7
یک
عوام فریب روضه می خواند، دو تا به اصطلاح تحصیل کرده در خارج هم گریه می کنند
این
فقط در رژیم های جهل و خرافات ممکن است.
حریف
رژیم
جهل و خرافه وجود ندارد، حریف.
سیستم
اجتماعی ـ اقتصادی فئودالی و سرمایه
داری وجود دارد
که
برای حفظ و تقویت و تحکیم خود
خرد
را می کوبد و خرافه را به اریکه قدرت می رساند.
به
تخریب خانه خرد و به حمایت از خرافه می پردازد.
رادیکال
بودن یعنی دست به ریشه بردن
و
در سطح پدیده ها پرسه نزدن.
8
زیاد
به معیار خود غره مشو و مطمئن نباش.
چون
میلیون ها مسیحی و یهودی و مسلمان
همه
مثل هم می عندیشند
ولی
این همفکری دلیل بر عاقل بودن کسی نمی شود.
ضمنا
معیار صحت و سقم اندیشه و نظر
نه
تعداد همفکر و همنظر، بلکه عمل است.
تجربه
زنده و مرده زندگی است.
9
قضیه
درست بر عکس این تصور شاعر است:
هم
به دلیل مطمئن نظری (تئوریکی)
و
هم به دلیل تجربی (امپیریکی)
میلیون ها بار
تجربه شده:
مادر
ـ پدر (به مثابه مولد)
عاشق ترین کسان
به مولود خویش اند.
درست
به همان سان که هر کس عاشق ترین کس به محصول کار مادی و فکری (هنری و غیره) خویش
است.
علیرغم
این مثال های انتزاعی و دلبخواهی
از اسطوره ها و افسانه ها
محتوای
منطقی شعر ایرج میرزا موسوم به
«
قلب مادر و یا پدر»
کماکان
معتبر است.
این
«نو» (فرزند)
است که به حکم
طبیعت
نافی
دیالک تیکیِ «کهنه» است:
این
فرزند است که نافی دیالک تیکی والدین است.
نفی
دیالک تیکی یعنی
از
آن خود کردن جنبه های مثبت کهنه
و
از بین بردن جنبه های منفی و مزاحم کهنه.
موتور
دیالک تیکی پیشرفت هم همین جا ست.
10
کدام
عفکار خواهر؟
فکر،
گنجشک غریبی است که دیری است
از
این مهلکه ی بی
گل و بی بار پریده است.
ادامه
دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر