تحلیلی
از شین میم شین
خدا
را کم نشین با خرقه پوشان
رخ
از رندان بی سامان مپوشان
در
این خرقه بسی آلودگی هست
خوشا
وقت قبای می فروشان
·
معنی تحت اللفظی:
·
تو را خدا، با صوفیان منشین و از
رندان بی سر و سامان کناره جوئی مکن.
·
این خرقه مملو از آلودگی است.
·
زنده باد همنشینی با کسانی که قبای
خود را برای خرید می، می فروشند.
1
·
این غزل خواجه احتمالا خطاب به
برخی از اعضای هیئت و یا طبقه حاکمه سروده شده است.
·
نفوذ روز افزون اوپوزیسیون
بورژوائی آغازین و بویژه عرفان انقلابی سبب می شود که بخشی از اعضای هیئت و طبقه
حاکمه به هر دلیلی سنگر عوض کنند و به ارتش پیشرفت اجتماعی بپیوندند.
2
·
این پدیده فقط خاص قرون وسطی ایران
نبوده است.
·
در اروپا نیز چنین بوده است.
·
به همین دلیل دربارهای فئودالی اروپا
چه بسا مرکز تجمع فلاسفه انقلابی نیز بوده اند و سلاطین را تحت تأثیر افکار جدید
قرار داده اند و به همین دلیل مفهوم «مستبدین روشنگر» به برخی از سلاطین اطلاق شده
است.
3
·
سعدی هم با چنین اقلیتی از هیئت و
یا طبقه حاکمه در آثار اصلی خود سر و کله می زند.
·
چه بسا حتی شاهی و یا شاهزاده ای
سودای تعویض سنگر اجتماعی در سر می پرورد.
·
ولی سعدی به مثابه ایده ئولوگ
اشرافیت بنده دار و فئودال از این جور کرد و کارها ممانعت به عمل می آورد:
در
اخبار شاهان پیشینه هست
که
چون تکله بر تخت زنگی نشست
به
دورانش از کس نیازرد کس
سبق
برد اگر، خود همین بود و بس
چنین
گفت یک ره به صاحبدلی
که
عمرم بسر رفت بی حاصلی
بخواهم
به کنج عبادت نشست
که
دریابم این پنج روزی که هست
چو
می بگذرد ملک و جاه و سریر
نبرد
از جهان دولت، الا فقیر
چو
بشنید دانای روشن نفس
به
تندی برآشفت کای تکله بس!
طریقت
بجز خدمت خلق نیست
به
تسبیح و سجاده و دلق نیست
تو
بر تخت سلطانی خویش باش
به
اخلاق پاکیزه درویش باش
بصدق
و ارادت میان بسته دار
ز
طامات و دعوی زبان بسته دار
قدم،
باید اندر طریقت نه، دم
که
اصلی ندارد دم بی قدم
بزرگان
که نقد صفا داشتند
چنین
خرقه زیر قبا داشتند
پایان
·
تحلیل این حکایت اتابک تکله در
بوستان سعدی برای روشن تر گشتن مسئله بی ضرر و ضرور است:
4
در
اخبار شاهان پیشینه هست
که
چون تکله بر تخت زنگی نشست
به
دورانش از کس، نیازرد کس
سبق
برد اگر خود، همین بود و بس
·
معنی تحت اللفظی:
·
در اخبار شاهان قدیم آمده است که وقتی اتابک تکله بر تخت
سلطنت نشست، تبر بر ریشه ستم اجتماعی فرود آمد و کسی از کسی اذیت و ازاری ندید.
·
برتری دوره سلطنت تکله بر بقیه همین بوده است.
5
·
سعدی در این دو بیت، دیالک تیک
فراز و فرود را به شکل دیالک تیک طبقه حاکمه و
توده بسط و تعمیم می دهد و نقش
تعیین کننده را از آن فراز (طبقه حاکمه) می
داند:
·
معیار برتری تکله بر شاهان پیشین هومانیسم بوده است و بس.
·
مفهوم انتزاعی «به دورانش از
کس، نیازرد کس»، مفهوم سوبژکتیفی بیش نیست.
·
گفتن چنین یاوه هائی آسان است، ولی تعیین چند و چون آن
دشوار.
·
این چگونه جامعه ای است که کسی ستمی بر دیگری روا نمی
دارد؟
6
·
اگر سعدی به چند و چون آن واقف است، پس بهتراست، که نقشه
تشکیل چنین جامعه ای را در اختیار سعد بن زنگی
بگذارد و خود را از زحمت صدور صدها پند و اندرز و رهنمود بی سر و ته به این و آن
خلاص کند.
·
ستم انسانی بر انسان دیگر در جامعه طبقاتی نه تنها
اجتناب ناپذیر، بلکه چه بسا ضرور و الزامی است.
·
حتی خود شیخ فرمان تازیانه بر بنده فراری و اعدام راهزن اسیر و زنان و فرزندان شان را صادر می کند.
7
·
بدون ظلم و زور و ستم که بنده و رعیت تن به استثمار
نخواهند داد.
·
پایان دادن به ستم اجتماعی، تنها و تنها از طریق پایان
دادن به جامعه طبقاتی امکان پذیر است.
·
علاوه بر این، پیش شرط نیازردن کسی، وجود جامعه ای است
که در آن متخلفی، پلید و پتیاره ای پیدا نشود.
·
پادشاه خوب که نمی تواند نسبت به ستمگران بی تفاوت باشد
و از مجازات و تنبیه شان خودداری کند.
·
این حتی در قاموس خود سعدی غیرقابل قبول است:
سعدی
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 77.)
بخور، مردم آزار را خون و مال
که از مرغ بد، کنده به پر و بال
جفا پیشگان را بده سر به باد
ستم، بر ستمدیده عدل است و داد
نه هرکس سزاوار باشد، به مال
یکی مال خواهد، یکی گوشمال
8
چنین گفت، یک ره به صاحبدلی
که عمرم به سر رفت، بی حاصلی
بخواهم به کنج عبادت نشست
که
دریابم این پنج روزی که هست
·
معنی تحت اللفظی:
·
تکله روزی به صاحبدلی گفت:
·
«عمرم هدر رفت.
·
می خواهم گوشه گیری پیشه کنم و این پنج روز زندگی را
دریابم.»
9
·
تکله در این حکم، دیالک تیک ریاضت
و لذت را به شکل دیالک تیک عزلت و سعادت بسط
و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن ریاضت (عزلت) می داند.
·
منظور سعدی در این حکایت، اهل طریقت و تصوف و عرفان است،
«که بکلی پشت پا به دنیا می زنند و ترک معاشرت می گویند و راه عزلت و انزوا و
کناره گیری از مردمان می پویند.»
·
(گلستان مقدمه ص و ـ ز)
10
·
در سراسر آثار سعدی و حافظ،
مبارزه آشتی ناپذیر عبر ضد اهل طریقت و تصوف و عرفان در دستور روز قرار دارد.
·
آنچه سعدی از این گرایش انقلابی عمده می کند، جهانگریزی نمایندگان آن است.
·
حافظ ترفند دیگری را به کار می گیرد و از موضع رندی لاابالی،
میخواره، ندانمگرا، خردستیز و بی ریا این گرایش اجتماعی انقلابی را به آتش ریشخند
و تحقیر و انتقاد می بندد و فحش و دشنام و تهمتی نمی ماند، که به نمایندگان آن
نسبت ندهد:
1
دلم ز صومعه و بگرفت و خرقه سالوس
کجا ست، دیر مغان و شراب ناب، کجا؟
·
حافظ در این بیت، دوئالیسم خیر
و شر را از سوئی به شکل دوئالیسم دیرمغان
(میخانه) و صومعه و از سوی دیگر به شکل دوئالیسم شراب ناب و خرقه سالوس بسط
و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن خیر (دیرمغان و شراب ناب) می داند.
·
او ضمنا دو سمبل اصلی مهم اهل طریقت و تصوف و عرفان را
به لجن می کشد:
·
صومعه و خرقه درویشی را.
2
حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود
ای شیخ پاکدامن، معذور دار ما را
·
حافظ در این بیت، دوئالیسم خیر
و شر را از سوئی به شکل دوئالیسم حافظ و شیخ و از
سوی دیگر به شکل دوئالیسم جامه و خرقه بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین
کننده را از آن خیر (حافظ و جامه) می داند و ضمنا شیخ را به ریاکاری و میخوارگی
پنهانی متهم می کند.
·
او باز هم سمبل دیگری از اهل طریقت و تصوف و عرفان را به
لجن می کشد و بی اعتبار می سازد.
3
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش، ولی
دام تزویر مکن، چون دگران قرآن را
·
حافظ در این بیت، دوئالیسم خیر
و شر را به شکل دوئالیسم میخوارگی، رندی و
خوشباشی و دام تزویر سازی قرآن بسط و تعمیم می دهد و به طور غیرمستقیم اهل
طریقت و تصوف و عرفان را به تزویر و تظاهر و ریا متهم می کند.
4
خوش می کنم به باده مشکین، مشام جان
کز دلق پوش صومعه بوی ریا شنید
·
حافظ در این بیت، دوئالیسم خیر
و شر را به شکل دوئالیسم میخوارگی و عزلت گزینی بسط و تعمیم می
دهد و دلق پوش صومعه (اهل طریق) را به ریاکاری متهم می کند.
·
حافظ بار دیگر با مهارت خاصی صومعه و دلق را به مثابه
سمبل های اهل طریق به لجن می کشد و بی اعتبار می سازد.
5
ما نه رندان ریائیم و حریفان نفاق
آن که او عالم سر است، بدین حال گوا ست
·
حافظ در این بیت، دوئالیسم خیر
و شر را از سوئی به شکل دوئالیسم صداقت و ریاکاری
و از سوی دیگر به شکل دوئالیسم اتحاد و نفاق بسط و تعمیم می دهد و به اهل
طریق تهمت ریا و نفاق می زند.
·
یعنی بسان اجامر و اوباش فعلی، آنها را منافق می نامد.
6
·
دلیل کذائی حافظ در رابطه با صحت این تهمت ها این است که
خدای عالم الاسرار می داند که چنین است.
·
در تئوری شناخت حافظ فرقی بین بشر و خر وجود ندارد.
·
بشر قادر به شناخت چیزی نیست.
·
فقط عالم سر (عالم الغیب) قادر به دانستن است و بس.
7
حافظ، این خرقه بینداز، مگر جان ببری
کآتش از خرقه سالوس و کرامت برخاست
·
حافظ در این بیت، دوئالیسم
رستگاری و گمراهی را به شکل دوئالیسم جامه و خرقه
بسط و تعمیم می دهد و خرقه را سمبل سالوس (تزویر و تظاهر و ریا) قلمداد می کند.
8
بیار باده، که رنگین کنیم جامه زرق
که مست جام غروریم و نام هشیاری است
·
حافظ در این بیت، دوئالیسم خیر
و شر را به شکل دوئالیسم مستی از باده و مستی از
غرور بسط و تعمیم می دهد و اهل طریق را به کبر و غرور متهم می سازد، کبر و
غروری که نام هوشیاری بر دوش می کشد.
·
حافظ ضمنا دوئالیسم نمود و بود
(ماهیت) را به شکل دوئالیسم هوشیاری ظاهری و مستی
باطنی بسط و تعمیم می دهد.
9
در سماع آی و ز سر خرقه بینداز و برقص
ور نه در گوشه رو و دلق ریا بر سر گیر
·
حافظ در این بیت، دوئالیسم خیر
و شر را به شکل دوئالیسم سماع و خرقه اندازی و رقص
و گوشه گیری و ریاکاری بسط و تعمیم می دهد و به بی اعتبار سازی خرقه و دلق
و عزلت گزینی می پردازد، که سمبل های مهم اهل طریق اند.
10
گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود
تا ریا ورزد و سالوس، مسلمان نشود
·
حافظ در این بیت، واعظ شهر را به ریا ورزی متهم می کند و
مسلمان بودنش را زیر علامت سؤال قرار می دهد.
11
واعظان، کاین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند، آن کار دیگر می کنند
·
حافظ در این بیت، دوئالیسم
نمود و بود (ماهیت) را به شکل دوئالیسم جلوه
فروشی در محراب و منبر و بدکاری در خلوت بسط و تعمیم می دهد و واعظان را به
عوامفریبی متهم می کند.
12
·
انتقاد انتزاعی اما هرگز معنی روشنی نداشته است.
·
انتقاد باید مشخص و مستدل باشد و در دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت، در دیالک تیک فرد مورد انتقاد و منتقد معنی شود.
·
هر انتقادی محتوای اجتماعی و طبقاتی خاص خود را دارد.
·
چیز واحدی می تواند از دو دیدگاه و از دو موضع طبقاتی متضاد
انقلابی و ارتجاعی مورد انتقاد قرار گیرد.
·
به عنوان مثال، جامعه سرمایه داری را هم می توان از موضع
فئودالی به چالش کشید و هم از موضع پرولتری.
·
فریب ظاهر قضایا را نباید خورد.
ادامه دارد.
ویرایش:
پاسخحذفدر سراسر آثار سعدی و حافظ، مبارزه آشتی ناپذیر بر ضد اهل طریقت و تصوف و عرفان در دستور روز قرار دارد.