۱۳۹۳ مهر ۱۵, سه‌شنبه

مقوله «صوفی» در آثار خواجه شیراز (18)


تحلیلی از شین میم شین

صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد

بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه
زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد

·        معنی تحت اللفظی:
·        صوفی دام گسترد و شروع به حقه بازی کرد و فریب فلک حقه باز را بنیان گذاشت.
·        گردش چرخ فلک اما بیضه را در کلاهش خواهد شکست.
·        برای اینکه  صوفی به نیرنگ بازی با اهل راز مبادرت ورزیده است.

فلک

فلک به  مجموعه عالم اطلاق می شد که شامل کهکشان ها و منظومه های شمسی است .
به نظر قدما مجموعه عالم یک کره است که مرکزش مرکز زمین است
و سطحی دایره ای آن مجموعه را احاطه کرده است.
و از آن سطح تا مرکز زمین هیچ جای خالی وجود ندارد
 بلکه اجرام افلاک و عناصر به یکدیگر متصل و محیط اند
 بمثابه توده های پیاز و همه کروی الشکل اند
 و زمین در وسط همه است  و بعد از زمین کره آب قرار دارد
 و بعد از کره آب، کره آتش   
  و بعد از کره آتش، فلک قمر
و بعد از آن، فلک عطارد
و بعد از آن، فلک زهره
و بعد از آن، فلک شمس
و بعد از آن، فلک مریخ
 و بعد از آن، فلک مشتری
و بعد از آن، فلک ثوابت
و بعد از آن، فلک اعظم که آن را فلک االافلاک و یا فلک اطلس می نامند
  و این مجموعه را عالم می نامند
 و ما تحت فلک قمر را عالم سفلی، عالم کون و فساد می نامند
 و افلاک را عالم علوی
قدما آن را جسم کروی الشکل و قابل خرق و التیام می دانستند.
 در نصاب (در بیان تقسیم افلاک سبعه) آمده :
آفریننده پری و ملک، آنکه نه (9)  آفرید چرخ و فلک
بر یکی ماه و بر دویم تیر است،
باز ناهید بر سیم میر است
 شمس بر چرخ چارم است مدام
همچو بر چرخ پنجمین بهرام
ششمین چرخ مشتری را دان
هفتمین است منزل کیوان
هشتمین چرخ ثابتان در او ست
زبر او نهم که جمله در او ست
 ( نصاب . چا. کاویانی 2 )

1
صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد

·        خواجه که تاکنون با صوفی، رفتاری احتیاط آمیز داشت و بطرز غیرمستقیمی به انتقاد از او می پرداخت، اکنون لحن عوض می کند و صوفی را مستقیما و علنا زیر آتش انتقاد می گیرد.
·        صوفی در طرفة العینی به مثابه حقه بازی تصور و تصویر می شود.
·        اما نه حقه بازی معمولی.
·        بلکه حقه بازی که به فلک حقه باز نیرنگ می زند.

·        این اما به چه معنی است؟  

2
صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد

·        این بدان معنی است که خواجه فلک را انسان واره تصور می کند، انسان واره ای که بسان انسان جامعه طبقاتی حقه باز است.
·        اما چون فلک نه انسان، بلکه فلک است، بنابرین حقه بازتر از همه حقه بازان است.
·        و چون حقه بازی در حق حقه بازترین حقه بازان محال و محکوم به شکست است، بنابرین، صوفی هم از این حقه بازی عایدی نخواهد داشت و رسوا خواهد گشت.

·        چرا و چگونه؟  

3
بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه
زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد

·        برای اینکه فلک اهل راز است، یعنی عالم الغیب و واقف الاسرار است.
·        از این رو، گردش چرخ فلک، بیضه صوفی را در کلاه جادو در هم خواهد شکست.

4
·         مفاهیمی که خواجه در این غزل به خدمت می گیرد، عمدتا انتزاعی اند و پس از پوشیدن جامه مشخص می توان منظور خواجه را تا حدی دریافت.
·        فلک حقه باز به احتمال قوی انعکاس آسمانی ـ انتزاعی طبقه حاکمه و در رأس آن، هیئت حاکمه (دربار سلاطین و خیمه گاه خوانین)  است.
·        اصحاب تصوف و طریقت و عرفان که در آثار سعدی و در دیوان خواجه به تازیانه توهین و تحقیر و تخریب بسته می شوند، به احتمال قوی، به جنبش انقلابی ضد فئودالی تعلق داشته اند.
·        یعنی اوپوزیسیون بورژوائی آغازین در جامعه فئودالی بوده اند.
·        اگر حدس ما درست باشد، منظور خواجه از فلک حقه باز، طبقه حاکمه خواهد بود که نماینده سیاسی ارگانیکش هیئت حاکمه (دربار سلاطین و خیمه گاه خوانین و نطفه های آغازین ادارات و نهادها و وزارت خانه ها و غیره) و نماینده ایده ئولوژیکی اش فقها و علما و شعرا و غیره خواهند بود.   

5
·        خواجه طبقه حاکمه را و عملا فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی فئودالی را شکست ناپذیر جا می زند و جنبش انقلابی بورژوائی را محکوم به شکست و رسوائی می داند.

·        اکنون نظری بر تمامی غزل می اندازیم تا بعد ابیات معینی را مورد تحلیل قرار دهیم و استنباط خود را در پیوند با کل غزل مورد بسنجیم:  

صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد

بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه
زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد

ساقی بیا که شاهد رعنای صوفیان
دیگر به جلوه آمد و آغاز ناز کرد

این مطرب از کجا ست که ساز عراق ساخت
و آهنگ بازگشت به راه حجاز کرد

ای دل بیا که ما به پناه خدا رویم
زان چه (زانچ) آستین کوته و دست دراز کرد

صنعت مکن که هر که محبت نه راست باخت
عشقش به روی دل در معنی فراز کرد (بست)  

فردا که پیشگاه حقیقت شود، پدید
شرمنده رهروی که عمل بر مجاز (باطل، بناحق)  کرد

ای کبک خوش خرام، کجا می ‌روی، بایست
غره مشو که گربه ی زاهد نماز کرد

حافظ، مکن ملامت رندان که در ازل
ما را خدا ز زهد ریا بی ‌نیاز کرد

پایان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر