سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ
وین)
خون سیاوش
(۱۳۴۱)
·
آینه با خود می
اندیشد:
·
«وه چه ناپاکی است،
·
پاکدل بودن
·
بی تکاپویی نشستن
·
لغزش پای کسان را پیش چشم خلق بنمودن
·
بی گره بگرفتن اندر روی و پیشانی
·
صد گره از گیسوان یار بگشودن.»
·
آینه با گرد غم بر روی پیشانی، می اندیشد:
·
«من نمی گویم صدای ناله
های جنگلی در خواب
·
من نمی گویم صدای بال های موج در توفان
·
من نمی گویم صدای گردباد مست
·
اما در دل تنگم نیازی هست
·
یک صدا، حتی صدای پاره سنگی که روزی
·
شیشه همسایه را
·
بشکست.»
·
آینه در عمق تاریکی، خیال روشنی دارد، می اندیشد:
·
«صبحگاهان، سینه پر خورشید
·
شامگاهان، چشم پر اختر
·
جویباری بودن و هرگز ناستادن
·
با بلندی ها و پستی ها درافتادن
·
ریختن با خنده ها در شط
·
پیش رفتن تا دل دریا
·
نه چنین یخ بسته در کنج اتاقی تیره و تنها.»
·
آینه ـ افسرده در کنج اتاقی تیره و تنها ـ می اندیشد:
·
«ای دریغا، پای
·
ای دریغا، دست
·
ای دریغا، در رگ شفاف من، روزی
·
جنبش گلگون ماهی های نا پیدا
·
نه همه تصویر
·
نه همه رؤیا.»
·
آینه با خود می اندیشد.
·
آینه پاک است
·
آینه زیبا ست
·
آینه غمگین
·
آینه تنها ست.
ویرایش از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر