۱۳۹۲ تیر ۱۱, سه‌شنبه

سیری در جهان بینی مولوی (7)


جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی (604 ـ 672 ه.ق)
تحلیلی از شین میم شین

نی حریف هر که از یاری برید
پرده‌ هایش پرده‌ های ما درید


·       معنی تحت اللفظی بیت:
·       نی همدم هر کسی است که پیوندش با یاری قطع شده باشد.
·       پرده های (موسیقیائی) نی پاره کننده ی پرده های ما ست.

1

·       یکی از مزایای هر نوعی از ایراسیونالیسم (خردستیزی) همین است:
·       هر چیز، پدیده و یا سیستم (مثلا انسان) معینی را برجسته کردن و بنا بر هوس و میل خویش، هر صفت و خاصیت و امتیاز و اعجازی را بدان نسبت دادن.
·       مولانا در این شعر بلند مثنوی، نی را علم کرده و زیرش عرقریزان سینه می زند.
·       در آثار دیگرش، شمس فلک زده تبریزی را به عرش اعلی می برد.
·       آن سان که «علمای» کج و کوله امپریالیسم فکر می کنند که مولانا همجنس باز درجه اول بوده است.
·       و چه بهتر از این!
·       چه دلیل قوی تری بهتر از همجنس بازی مولانا می توان بر صحت و علمیت و مدرنیت عرفان پیدا کرد!
·       چه مائده ای بهتر از این برای از ما بهتران!

2
نی حریف هر که از یاری برید

·       نی  و در موارد دیگر هر چیز و هر کس دیگر، جای خالی یار قطع پیوند شده را می گیرد.

·       اما چگونه نی می تواند جای خالی مثلا خرما و یا خدا را که روزی در پیوند با مولانا بوده، پر کند؟

3
پرده‌ هایش پرده‌ های ما درید

·       این پاسخ مولانا به پرسش ما ست:
·       نی پرده های حایل میان ماده و روح را، انسان و خدا را پاره می کند و عملا خدا را به انسان، روح را به ماده وصل می کند.
·       عارف به مثابه عاشق در معراج خیالی خویش، بدین ترفند، به وصل معبود، به مثابه معشوق نایل می آید و گاهی حتی لباس عروس بر روح (خدا) می پوشاند و وارد مجلس اهل حال می کند.
·       اگر کوه نزد پیامبر کذاب نیاید، چه باک.
·       پیامبر که چلاق نیست، می تواند پا شود و شخصا به نزد کوه رود.
·       اگر معراج به سراپرده فئودالی خدا محال است، عروسی با خدا که محال نیست، بویژه برای طرز تفکری که فرقی میان خدا و خر و خرما نمی بیند.
4
 پرده‌ هایش پرده‌ های ما درید

·       مولانا در این مصراع، دوئالیسم فراز و فرود را به شکل دوئالیسم روح و ماده، خدا و انسان بسط و تعمیم می دهد.
·       او با کشیدن دیوار جدائی میان فراز و فرود (روح و ماده) دوئالیسمی تمامعیار را نمایندگی می کند.
·       یعنی بر مونیسم ادعائی خویش در ملأ عام عملا چوب حراج می زند و آن را با دوئالیسم تمامعیار جایگزین می سازد.
·       وقتی ما به توخالی بودن مونیسم عرفان اشاره کردیم، منظور مان همین بود.
·       و گرنه، اگر ماده و روح یکی و یکسان باشند، دیگر پرده میان چیز واحد و یکسان بی معنی خواهد بود.
·       این همان بینش فلسفی دوئالیستی حضرت مانی است که در فلسفه به منیچه ئیسم (مانیگروی) معروف است.

5
پرده‌ هایش پرده‌ های ما درید

·       پرده و یا پرد در فرهنگ واژگان فارسی به معنی  دوازده آهنگ آمده است:
·       خراسان پرد.
·       بلبل پرد.
·       قمری پرد.
·       عراق پرد
·       چغانه  پرد.
·       دیر سال پرد.
·       نوروز پرد.
·       عشاق پرد.
·       صفاهان پرد.
·       حجاز پرد و غیره
6
پرده‌ هایش پرده‌ های ما درید

·       پرده ضمنا به زه و بندهایی اطلاق می شد که بر دست، چنگ و رباب و تار می بستند و برای بر آوردن اصوات گوناگون،  انگشت بر آنها می نهادند.

7
پرده‌ هایش پرده‌ های ما درید

·       پرده ضمنا به چیزی از روده یا برنج یا نقره اطلاق می شد که برای نگاهداشتن انگشتان و حفظ مقامات موسیقی بر دست، طنبوره و سه تار و غیره می بستند.

همچو نی زهری و تریاقی که دید؟
همچو نی دمساز و مشتاقی که دید؟
·       معنی تحت اللفظی بیت:
·       نی زهر و پادزهر همزان است.
·       نی دمساز و مشتاق همزمان است.

1

·       مولانا در این بیت، دیالک تیکیت نی را تصور و تصویر می کند:
·       بدین طریق، ضمن حفظ دوئالیسم وارونه ماده و روح، دیالک تیک ماده تأیید می شود.

·       چرا از دوئالیسم وارونه سخن می گوییم؟

2

·       منظور ما از دوئالیسم وارونه همان دوئالیسم ایدئالیستی رایج در تفکر مذهبی معروف است:
·       این در قاموس عرفان ماده است که هوای وصل روح بر سر دارد.

·       این انسان (و به قول سعدی در گلستان، نبات و حشره و پرنده و دد و دام) است که مشتاق خدا ست و نه برعکس.

·       خدا اما کمترین اعتنائی به وصلت با انسان ندارد.
·       خدا هر چه باشد، خدای نظام برده داری است.
·       خدا انعکاس آسمانی ـ انتزاعی برده داران است و برده دار بردگان را حتی آدم حساب نمی کند، چه برسد به اینکه مشتاق دیدار او باشد.

3

·       عرفان اما به مثابه ایدئولوژی نطفه ای بورژوازی، نافی خصلت برده داری خدا ست و فرقی میان برده دار و برده (انسان) نمی بیند.
·       این باور عرفان به برابری ماده و روح (انسان، طبیعت و خدا) اما در تحلیل نهائی، انتزاعی و ادعائی می ماند و هرگز جامه مشخص و واقعی نمی پوشد.
·       به همان سان که باور بورژوازی آغازین به برابری، فرمال (صوری) می ماند و رفته رفته رنگ می بازد و فراموش و حتی انکار می شود.
·       از این رو، دیری است که بورژوازی واپسین و معاصر، دیگر از آزادی به معنی بورژوائی کلاسیک حتی دم نمی زند.
·       جناح «چپ» بورژوازی (مثلا هاینه گایسلر در حزب دموکرات ـ مسیحی آلمان) با هزار مصیبت و عذاب وجدان از «برابری امکان و شانس و اقبال» سخن می گوید و بلافاصله حتی همین ادعای توخالی را به سرفه ای غلیظ مبهم و نامفهوم  می سازد.
4

·       علت این ناپیگیری نظری عرفان و بورژوازی آغازین این است که این طبقه اجتماعی خود، طبقه ای استثمارگر و انگل است.
·       انگل نمی تواند به برابری باور داشته باشد.

·       از این رو، برابری میان خلق و خدا، در بهترین حالت از حد حرف فراتر نمی رود.

·       نتیجه نهائی عملا این می شود که ماده به سوی روح، انسان به سوی خدا پر بکشد و در عظمت لایتناهی آن محو شود.
·       شاید بتوان در همین وارونگی دوئالیسم خلق و خدا، وارونگی مناسبات پرولتاریا و بورژوازی را رد یابی کرد:
·       این توده سلب مالکیت شده ی بی خانمان، محتاج و بی همه چیز است که به سراغ بورژوازی می رود تا تنها چیزی را که برایش باقی گذاشته اند، یعنی نیروی کار خود را، یعنی لیاقت جسمی و روحی خود را به عنوان متاعی بفروشد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر