۱۳۹۰ بهمن ۱۳, پنجشنبه

سیری در شعری از احمد حیدر بیگی (4)

احمد حیدربیگی (1318 ـ 1386)
تحلیلی شتابزده از
علی رضا، احمد نورمحمدی و میم حجری

• دیواری بلند
• خدائی در آن سوی
• انسانی در این سوی

• و مردی بر فراز:
• دیلماج هر دو سوی
• و دستمزدی
• دقیقه شمار
تحلیل به اختصار از جناب علی رضا

• راجع به به کاربرد اصطلاح «قصد قربت» باطلاع می رسانم که در ادبیات کهن آرایه ای داریم تحت عنوان «ذم شبیه به مدح» که من از این آرایه، این اصطلاح را وام گرفته ام:
• دیلماج های مطروحه در شعر حیدر بیگی در ظاهر مدعی این هستند که خدماتی را که ارائه می دهند برای نزدیکی به خداست، به «قصد قربت» است و به دنبال دستمزد دنیوی نیستند، ولی در عمل «آن کار دیگر می کنند!»

تحلیل به اختصار از احمد نورمحمدی

• و یا «دستمزدی که پیش دریافت شده» است.
• منظور درآمد موقوفاتی است که در اختیار دین فروشان است.

تحلیلی از میم حجری

1
• دوست مان می نویسند:
• «دیلماج های مطروحه در شعر حیدر بیگی در ظاهر مدعی این هستند که خدماتی را که ارائه می دهند برای نزدیکی به خداست، به «قصد قربت» است و به دنبال دستمزد دنیوی نیستند، ولی در عمل «آن کار دیگر می کنند!»

• کردوکار انسان ها همواره دیالک تیکی از دو جنبه چه بسا متضاد است:
• دیالک تیکی از جنبه اوبژکتیف و جنبه سوبژکتیف است.

• خدمات و یا خیانات دیلماج های نشسته بر فراز دیوار جدائی میان خلق و خدا نیز از همین دو جنبه تشکیل یافته و در تحلیل کردوکار آنها هر دو جنبه باید در نظر گرفته شوند:

• جنبه سوبژکتیف کردوکار آنها را دوست مان بدرستی به چالش می کشند:

• ادعای انجام وساطت به قصد قربت، ولی دریافت دستمزد چه بسا نامتناسب با کردوکار خویش!

• دوست مان اما جنبه اوبژکتیف قضیه را نادیده می گیرند:
• بی اعتنا به ادعای دیلماج ها (جنبه سوبژکتیف کردوکار)، کاری انجام می گیرد، به قول سنجیده دوست مان دکان دو نبش دایر می شود و دینفروشی صورت می گیرد:
• دین به مثابه کالای معنوی مورد داد و ستد و یا خرید و فروش قرار می گیرد.

• اگر ما قصد تحلیل کاملی از این امر را در سر داریم، باید هر دو جنبه را در مد نظر داشته باشیم و گرنه تحلیل مان ناقص و مخدوش از کار درخواهد آمد و تمامت حقیقت امر را منعکس نخواهد کرد.


• از این رو ـ صرفنظر از ادعای دیلماج ها ـ برای داد (ترجمه، وساطت آنها) باید ستدی درخور باشد!


• مشتری باید به ازای ستد کالای دین، دادی (دستمزدی) بدهد.


• بنظر ما اگر مشتری کالا را (هر کالائی را) بگیرد و از دادن دادی (دستمزدی در هر فرم) خودداری کند، به موجودی مفتخور و انگل بدل می شود که از همنوع خود بیگاری می کشد و از قبل کار غیر زندگی می کند.


• کالاها را می توان بنا بر کیفیت شان مورد انتقاد قرار داد، کالای دین را ـ برای مثال ـ می توان به دلیل تریاک نهفته در آن نقد کرد، ولی نمی توان دریافت کرد و به ازای آن چیزی نداد!

2
احمد نورمحمدی
و یا «دستمزدی که پیش دریافت شده» است:
منظور درآمد موقوفاتی است که در اختیار دین فروشان است.

• با طرح این ایده بسیار مهم، پدیده دیلماج نشسته بر فراز دیوار از زاویه ای دیگر زیر ذره بین تحلیل قرار می گیرد:
• از زاویه جایگاه دیلماج در تولید مادی!

• بنا بر این فاکت واقعی ـ عینی، چاره ای نداریم، جر اینکه دیلماج کذائی را دیالک تیکی از
مادی و روحی (معنوی) تلقی کنیم.

• منظور از دیالک تیک مادی و روحی (معنوی) چیست؟

• دیلماج یادشده نه تنها صاحب دکان دونبش دین فروشی است، نه تنها دلال و واسطه میان خلق و خدا ست، نه تنها به کسب و کار ایدئولوژیکی اشتغال دارد، بلکه علاوه بر آن و همزمان، در تولید مادی جایگاه اجتماعی معینی دارد، در بافت طبقاتی جامعه جا و مقام خاص خود را دارد.

• کسب و کار ایدئولوژیکی او مورد تحلیل شتابزده قرار گرفت، ولی جایگاه طبقاتی او محتاج بررسی است.


• دیلماج نشسته بر فراز دیوار، علاوه بر وساطت و میانجیگری میان خلق و خدا بسته به فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی حاکم، به طبقه اجتماعی معینی تعلق دارد.

• نکته ای که دوست مان احمد نورمحمدی مطرح می کنند، نه پدیده ای خاص روحانیت ایران، نه پدیده ای ملی و کاپیتالیستی، بلکه پدیده ای بسیار ریشه مند و دیرین است.


• در مراحل واپسین جامعه اشتراکی آغازین نیز روحانیت علاوه بر اینکه بر فراز دیوار جدائی میان خلق و خدا نشسته بود، انبارهای آذوقه مازاد را، آتش را و احتمالا وسایل اشتراکی تولید را در معابد تحت نظارت خویش داشت و نطفه های برده داری جدید الولاده را تشکیل می داد.


• بنابرین، می توان اذعان کرد که جنبه معنوی کردوکار روحانیت همیشه دست در دست و شانه به شانه با جنبه مادی کردوکار او رفته است و می رود.


• از قضای روزگار، همین دیلماج ها بوده اند که ببرکت توسعه نیروهای مولده در جامعه اشتراکی آغازین، نخست وسایل تولید گردآمده در معابد را سلب مالکیت اشتراکی کرده اند و تحت مالکیت خصوصی قشر خویش در آورده اند، بعد احتمالا به فرمان خدایان نامرئی، خود و زن و بچه مولدین برابرحقوق را به بردگی کشیده اند و جامعه طبقاتی مبتنی بر استثمار و ستم را رواج مادی و ایدئولوژیکی داده اند.

• اهمیت نکته مطروحه از سوی احمد نورمحمدی گرامی بسیار چشمگیر است.

• دیلماج کذائی با دستگاه عریض و طویلش در دوره فئودالی نه تنها مبلغ و توجیه گر نظام اجتماعی ـ اقتصادی فئودالیسم و استبداد سلطنتی بوده، بلکه خود بخشی از طبقه اشراف فئودال و بعدها سرمایه دار بوده است.


• شاید به همین دلیل باید گفت که افشای روحانیت به مثابه دیلماج صرف به معنی افشای حقیقت نیم بندی است و حقیقت نیم بند هرگز نمی تواند حقیقت تلقی شود:

• حقیقت همیشه کامل است و نه نیم بند!

• حقیقت نیم بند ـ چه بسا ـ بدتر از دروغ است.

• چون با دروغ برای مدت مدیدی نمی توان به عوامفریبی دست زد، ولی با حقیقت نیم بند می توان!


• بهتر است که خواننده های انگشت شمار این چالش فکری، خود باندیشند و در تعمیق تحلیل شعر حیدربیگی زنده یاد فعال شوند.

برای اینکه به قول نیمایوشیج «یک دست بی صدا ست!»

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر