۱۳۹۲ فروردین ۳۱, شنبه

سیری در جهان بینی عمر خیام (31)

عمر خیام
(427 ـ 510) (1048 ـ 1131)
تحلیلی از شین میم شین
تحلیل رباعی چهل و دوم
گویند مرا که دوزخی باشد مست
قولی است خلاف، دل در آن نتوان بست
گر عاشق و میخواره به دوزخ باشند
فردا بینی بهشت همچون کف دست

·        معنی تحت اللفظی بیت:
·        ادعا می کنند که جماعت مست، اهل دوزخ خواهند بود.
·        این ادعا بر خلاف عقل سلیم است و نمی توان بدان باور داشت.
·        چون اگر دوزخ جای جماعت عاشق و میخواره باشد، طولی نمی کشد که در بهشت حتی مگس هم پر نمی زند.

·        این رباعی خیام فقط بظاهر ساده و کم محتوا جلوه می کند، فقط بظاهر.

·        این رباعی در واقع، حاوی نکات ژرف و تأمل انگیز متعددی است.

گویند مرا که دوزخی باشد مست

·        خیام با استفاده از فعل «گویند»، بی پایگی ادعای مربوطه را پیشاپیش برملا می سازد.
·        «گویند مرا»، حاکی از آن است که ما با ادعائی سر و کار داریم و نه با حکم علمی مستدلی.

·        ادعا به حکمی اطلاق می شود که به عنوان حکم حقیقی و یا به عنوان حکم منطقی معتبر برای عموم و معتبر در همه جا مطرح می شود، ولی حقیقت آن و یا همه جا صادق بودن آن (اعتبار عام آن) هنوز اثبات نشده است.

·        خیام بطور غیرمستقیم به خواننده و شنونده رباعی، حالی می کند که ما اینجا با یاوه بی پایه ای سر و کار داریم.

2
گویند مرا که دوزخی باشد مست

·        ادعای بی پایه حضرات حاکی از این است که جماعت مست اهل دوزخ خواهند بود.
·        حق هم با خیام است.

·        این ادعا بیش از  500 سال قبل از تولد خیام از سوی پیامبر اسلام بر زبان رانده شده و مثل اکثر قریب به اتفاق دعاوی دینی فاقد پایه علمی است.
·        دین و مذهب فرمی از شعور اجتماعی بوده است.
·        فرمی از شعور اجتماعی متناسب با توسعه معین نیروهای مولده جامعه.
·        سطح بسیار نازل توسعه نیروهای مولده (انسان، وسایل تولید، علم، فن و غیره) امکان توضیح بهتری را در اختیار پیامبران وحی قرار نمی داد.
·        پیامبران روی هم رفته حقیقت تاریخی زمان خود را بر زبان می راندند:

3

·        پیامبران وحی به احتمال قوی در مرحله گذار جامعه بشری از فرماسیون اشتراکی اولیه به فرماسیون برده داری ظهور کرده اند تا زمینه فکری و ایدئولوژیکی لازم برای بقای همبود بشری را هموار سازند.
·        بشریتی که دهها هزار سال در برابری و آزادی و عزت انسانی زیسته بود، ناگهان بر سر دو راهی هراس انگیزی قرار گرفته بود:
الف
·        یا می بایستی مضمحل شود.

ب

·        و یا می بایستی بر حکم تاریخ گردن نهد و دو شقه شود، یعنی به دو طبقه متخاصم برده و برده دار تقسیم شود.

·        تصورش حتی دشوار است.

·        اقلیتی ـ به احتمال قوی اکثرا روحانی ـ نه تنها همه وسایل تولید همبود را تصاحب می کنند، بلکه خود مولدین را با زن و بچه انسانیت زدائی می کنند و تحت عنوان برده و یا بنده و غلام و رهی و غیره تا حد حیوانات اهلی از قبیل گاو و خر تنزل می دهند و بسان گاو و خر خرید و فروش می کنند و از آنها بیگاری می کشند.
4


·        بشریت به هیچوجه من الوجوه نمی تواند تن به بردگی دهد و بسان سیب و سیب زمینی خرید و فروش شود.
·        ادیان آسمانی تنها راه حلی بوده برای حل این معضل.

·        پیامبر اسلام به عنوان مثال قبل از همه خود را عبد (بنده) خدا می نامد:
·        انا عبدالله، آتائک الکتاب و جعلنی نبیا
·        من برده خدا هستم، کتابی برای من خواهد فرستاد و من پیام او را به شما خواهم داد.
·        دروغی مصلحت آمیز.

·        بی دلیل نبود که در غرب موسی و عیسی و محمد را سه کلاهبردار می نامیدند.
·        ولی «دروغ مصلح آمیز به ز راست» مرگ آور.

·        من برده خدا هستم اما به چه معنی است؟

5

·        این بدان معنی است که خدا معبود و یا برده دار است.
·        نظام برده داری بدین طریق در ضمیر توده به آب زمزم شسته می شود، نه تنها امری طبیعی بلکه حتی الهی جا زده می شود.
·        به آیه ای، بشریت تا درجه برده تنزل می یابد و برده دار تا درجه خدا.
·        دیگر نیازی به روده درازی نیست.
·        توده بطور اوتوماتیک به این نیتجه می رسد که اربابان برده دار و روحانی ظل الله و آیت الله (سایه خدا، نشانه خدا) هستند و به قول سعدی «با ذات خدا آشنا هستند!»

·        همبود بشری به ترفندی حفظ می شود، اکثریت مردم انسانیت زدائی می شوند و ضمنا با ایدئولوژی مذهبی و خرافی مسموم می گردند.
·        این بهای گزافی است که بشریت برای بقای خود می پردازد.

6
گویند مرا که دوزخی باشد مست

·        این ادعا هم یکی از دروغ های مصلحت آمیز پیامبر اسلام بوده است.
·        او در آن زمان نمی توانست مضرات الکل را بطور علمی توضیح دهد، ولی با همین دروغ می توانست توده را از تخریب و جسم و جان خود بازدارد و همبود را حفظ کند و توسعه بخشد.
·        در این که 500 سال بعد اهل دوزخ بودن جماعت مست، یاوه جلوه خواهد کرد، تردیدی نیست و حق با خیام است:

7
قولی است خلاف، دل در آن نتوان بست

·        دیگر نمی توان به این یاوه ایمان آورد.
·        بشریت 500 سال پس از ظهور پیامبر «آنقدر قد کشیده» (فروغ) که ادعای یاوه و بی پایه را از حکم علمی و مستدل تمیز دهد.

8
گر عاشق و میخواره به دوزخ باشند
فردا بینی بهشت همچون کف دست

·        افشاگری جسورانه خیام در همین بیت واپسین رباعی است:
·        خیام از ریا و ظاهرسازی طبقه حاکمه (که به احتمال قوی خود یکی از اعضای آن بوده و مثل کف دستش می شناخته) پرده برمی دارد:
·        اگر دوزخ جای عاشق و مست باشد، کسی در بهشت یافت نخواهد شد.
·        یعنی همه از دم به حکم نیازهای غریزی و عاطفی و حسی و عقلی هم عاشق اند و هم میخواره.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر